" زمین پست " هرتامولر در نشر بوتیمار

ایلنا: رمان " زمین پست " نوشته‌ی هرتامولر(نویسنده‌ی مشهور آلمانی) اخیرا با ترجمه‌ی رباب محب ترجمه شده و توسط نشر بوتیمار به بازار کتاب آمده است.

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ هرتامولر برنده‌ی نوبل ادبی ۲۰۰۹ داستان‌هایی با عناوین «خطابه مراسم خاک‌سپاری»، ‌ «حمام اِشوبیس»، ‌ «خانواده من»، «زمین پست»، «گلابی گندیده»، «تانگوی آتشین»، «پنجره»، «مرد و قوطی کبریت»، «وقایع یک روستا»، «فرق سر آلمانی و سبیل‌های آلمانی»، «اتوبوس بین راه»، ‌ «مادر، پدر و پسرک کوچولو»، «آن روز ماه می»، «سپورهای خیابان»، «عقیده‌ها»، «این‌گه»، «آقای وولت‌اِشمان»، ‌ «پارک سیاه» و «روز کار» دارد که از زبان سوئدی به فارسی برگردانده شده است.

این کتاب در دوره‌ی دوم داستان جهان، در نشر بوتیمار شماره‌ی ۲ را به خود اختصاص دادهو در چاپ نخست با ۱۰۰۰ جلد و قیمت ۱۱ هزارتومان به بازار آمده است.

در بخشی از این کتاب آمده است: " همیشه وقتی باران می‌بارید مادربزرگ چند کار برای خودش می‌تراشید در صحن خانه، و همیشه حواسش بود که سر تا پا خیس شود. او وقتی بدون روسری از خانه بیرون می‌رفت که هوا بارانی بود. "

نشر بوتیمار همچنین در بخش ادبیات داستانی تالیفی، دو کتاب دیگر نیز منتشر کرده که هر دو مجموعه داستان هستند.

" مرا هم با کبوترها پر بده " نوشته‌ی ماهرخ غلام‌حسین‌پور است که در هزار نسخه و با قیمت ۵۷۰۰ تومان به بازار آمده.

" گل می‌دهد پیراهن پروانگی مادرم "، " ژیلت‌هایی که مرگ ندارند "، " مرا با کبوترها پر بده "، " کمی از جنوبم زیر دندان اتوبان همت "، " زنگار گور و استخوان " نام داستان‌های این مجموعه است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: " فرنوش می‌آید می‌نشیند روی فرش دستباف لاکی و پاهایم را می‌گیرد توی بغلش. هق هق می‌کند. انگشتم را فرو می‌کنم لای شال موهایش. بوی عطر هندی می‌دهد. بوی کافور و عود و گل سرخ و چوب درخت انجیر معابد با هم قاطی شده. صدای سوزناک و دور پیرمرد می‌آید که دارد آواز غم‌انگیزی را زمزمه می‌کند. انگار شروه فایز است. "

" نقره داغ " نوشته‌ی نوید قیصری گودرزی مجموعه داستان دیگری از نشر بوتیمار است که به تازگی به بازار آمده.

" نقره‌داغ "، " جسارت "، " ماراتن "، " عطش " و " انتقام تاریک " داستان‌های این مجموعه را شامل می‌شود که در ۱۰۰۰ نسخه با قیمت ۴۰۰۰ تومان منتشر شده.

در بخشی از این کتاب آمده: " خسته از راه انداختن کار ناهار خورها اومد بیرون قهوه خونه که حالا سکوت خاصی گرفته بود؛ نگاهش افتاد به جهانگیر که با سگرمه‌های به هم رفته نگاهش به سینی دیزی ماسیده بود؛ شاگرد قهوه‌خونه قلیون به دست اومد به طرف تخت جهانگیر و قلیون رو روی تختش گذاش و گفت: آقا ناهارتون روببرم؟ "