حسین کعبی – خداداد عزیزی؛ خشم مرض همه ماست!
جدل لفظی خداداد عزیزی و حسین کعبی، چندشآور و مشمئزکننده است. دو ستاره سابق این فوتبال که مجموعا بیش از 130 بازی ملی دارند، بعد از غائله سپیدرود چیزهایی به هم میگویند که حال آدم را بد میکند.
به گزارش ایلنا، از زیر ابرو بر داشتن و اظهار نظر در مورد لوازم آرایش تا بازگویی ماجرای دزدی از سوپرمارکتهای هنگکنگ و تمسخر گل تاریخی به استرالیا؛ دوستان چنان پته هم را روی آب میریزند که انگار اینجا جلسه استیضاح وزیر کار است و نمایندگان مجلس دارند در مورد افتخارات و دستاوردهای خانوادگی یکدیگر افشاگری میکنند! این کلمات را که میشنوی، یک لحظه در مورد همه آن هیجانی که صرف تماشای بازی اینها کردی به تردید میافتی؛ آیا واقعا ارزشش را داشتند؟ این درست که مهارت فوتبال بازی کردن ارتباط چندانی به اخلاق اجتماعی ندارد، اما با این ادبیات و رفتار، حتی منزلت شهروندی این آدمها هم زیر سوال است. کاش اگر جنگ میکنید، حداقل مردانه این کار را انجام بدهید. دست بردن توی جعبه لوازم آرایش و افشای یک راز کهنه دوره دوستی، رسم جوانمردی نیست.
از همه اینها که بگذریم، جای طرح یک سوال همچنان خالی است؛ اینکه وقتی آدمهای سرشناس ما اینطور به جان هم میافتند، هوادار گمنام و کمسال ایرانی چرا باید ادب را مراعات کند و روی سکو مثل جنتلمنها باشد؟ طرف اسمش خداداد عزیزی است که تریلی هم آن را نمیکشد، اما لب خط با مردم دهان به دهان میگذارد و در رسانهها همبازی سابقش را رسوا میکند؛ آن وقت یقه ملت را گرفتهاید که چرا به تیم حریف بد و بیراه میگویند؟ کمپین «نه به خشونت» راه انداختهاند و اولین اعضای سرشناساش هم جلال حسینی و مهدی رحمتی هستند؛ همان دو نفری که وسط دربی جلوی صد هزار نفر از خجالت هم در آمدند و تا یک سال قهر بودند! همین آقا جلال یک روز که بابت مطالبات معوقهاش از نفت تهران حسابی کلافه بود، تهدید کرد و گفت: «حتما باید شیشههای ساختمان باشگاه را خرد کنم تا جوابم را بدهند؟» و همین جناب رحمتی که فقط خدا میداند چند دوست صمیمی در فوتبال برایش باقی مانده، با آن زباندرازی تاریخی رو به امیر قلعهنویی، بلوای حیرتانگیز آزادی را راه انداخت. کاش اصلاح را اول از خودتان شروع کنید که پلک زدنتان هم «تیتر یک» است، اما سادهترین نکات را رعایت نمیکنید.
تازیانه ملامت را از سر مردم عامی بردارید. چاقویی که در دست آن هوادار است و باعث میشود عکسش روی جلد همه مطبوعات کشور برود، در دست من به قلم، در کام خداداد به زبان و در کیبورد مخاطب به رکیکترین کلمات تبدیل میشود و بر پیکر دیگران فرود میآید. زخم میزنیم، نمک میپاشیم و در این لذت مازوخیستی غرق میشوم. خشم، مرض مشترک همه ماست؛ از پشت نقابها بیرون بیایید و به دوستان عصبانیتان سلام کنید!
یادداشت: رسول بهروش