جوانان؛ در دو راهی مدیریت یا پل رسیدن به قدرت
بیشک میتوان نامه رهبر انقلاب در۲۲ بهمن سال گذشته را یکی از مهمترین اتفاقات بعد از انقلاب دانست.
ایشان معتقدند که فصل دوم انقلاب فرصتی طلایی برای به ثمر رسیدن همه تلاشهای گذشته است. به باور رهبری انقلاب، به لحاظ اینکه نسل دوم انقلاب به طور کامل پرورش یافته مکتب نظام اسلامی است، صلاحیت و شرایط تحویل گرفتن این میراث الهی را دارد و بسیار بهتر از گام نخست با بحرانها و فرصتها و همینطور قابلیتها و ضعفها آشنا است و علاوه بر این مورد، خلاء نبود تجربه برای نسل اول انقلاب، در این برهه زمان و میراثداران فعلی نظام تکرار نخواهد شد.
نکته مهم در تغییر نسل مدیریت در نظام اسلامی، آغاز این فرایند است. این سوالی بسیار حیاتی است که چگونه میتوان ضمن در نظر گرفتن اصل شایستهسالاری و وجود مقاومت در بین بدنه مدیریت فعلی به این امر مهم دست یافت.
بیتردید آغاز این حرکت باید از خود نسل دوم انقلاب صورت گیرد و اینکه این نسل از کشور انتظار خالی شدن فرصتها را داشته باشد، اشتباه کرده است. با یک نگاه اجمالی میتوان دریافت که انتخابات بهترین مسیر برای این تغییر است و نسل دوم انقلاب در چنین بستری میتوانند به خواست خود دست یابند. از سوی دیگر ایجاد چنین تغییری قطعا به تصمیمگیری کلی و پر سمبه نیاز دارد و مجلس و راس دولت بهترین معبر این انتقال است.
تقریبا قابل پیشبینی است که اگر جوانان بتوانند با کنار گذاشتن اختلاف سلایق در روشهای اجرا و همچنین به در نظر نگرفتن اختلافهای سنتی بزرگانشان دست یابند، قطعا شاهد موفقیتهای قابل توجهی خواهند بود.
به نظر میرسد این تغییر نسل در نظام سیاسی و مدیریتی کشور منجر به جابهجایی خطوط سیاسی رایج کشور خواهد شد و شاهد گفتمان متفاوتی از سوی جریانهایی جدید یا تغییر یافته احزاب فعلی خواهیم بود.
موضوع مهم دیگر که تقریبا از سوی همه گروههای سیاسی مورد تایید است، ناراضی بودن مردم از جریانات معمول سیاسی کشور است و همین امر نشاط انتخاباتی را در معرض خطر قرار میدهد و موجب کاهش مشارکت سیاسی میشود. اما تغییر نسل مدیریتی در کشور که منجر به جابجا شدن خطوط سیاسی میشود و همچین عامل به وجود آوردن گفتمان هایی جدید خواهد بود سبب نزدیک شدن شعارها و برنامهها به دغدغههای جامعه میشود و پارامتری است که منجر به افزایش مشارکت سیاسی خواهد شد.
حال باید دید که جریانات فعلی سیاسی کشور در مواجه با این پدیده چه خواهند کرد و چگونه میتوانند با این تغییر خود را همراه سازند. به نظر میرسد آن جریاناتی که به دنبال مصادره این تغییر نباشند و اساسا از این حضور و تغییر نسل استقبال کنند و علاوه بر این، برای اجرای این موضوع دارای برنامه و پلان مشخص هستند و ضمن بهرهمندی از این تغییر یارای جبران تجربه کم نسل دوم انقلاب را داشته باشند، از ادغام این دو پتانسیل ترکیبی کارا به وجود خواهند آورد.
به قطع این جریانات سیاسی نقش مهمی در این انتقال ایفا خواهند کرد و کاتالیزگری هستند که از اتلاف زمان و تجربه دوباره موارد آزمایش شده جلوگیری میکنند.
در این بین گروههای سیاسی یا فعالیتهای را آغاز کردهاند و با اینکه شانس قرار گرفتن در این جریان انتقال را دارند. اصولگرایان نگاه ویژهای به این موضوع داشتهاند و دارند و میتوان با تکیه بر گرینههایی مثل جلیلی - باقری یا قالیباف و حتی باهنر و چمران و افرادی دیگر به دنبال مطرح کردن خود در بین فعالان سیاسی نسل دوم باشند یا اینکه بستر به صحنه آمدن جوانان را در این دو انتخابات فراهم کنند.
لاریجانی و جلالی نیز با تکیه بر تجربه ارزشمند چندین ساله در مجلس و سیاست فعال کردن افراد منفعل خارج از دو جریان معمول کشور و همچنین عملکردشان در قبال برجام و حمایت از دولت فعلی مورد نظر کنشگران سیاسی قرار گرفتهاند. احمدینژاد هم با دوری از رفتارهای سالهای بعد از ریاست جمهوری، تمرکزی ویژه بر این اصل دارد و در بین یارانش بذرپاش برای انتخابات مجلس پلن خاصی را دنبال میکنند.
در دولت نیز آذری جهرمی چندی است که بر سر زبانها افتاده و اگر روحانی و اطرافیانش قائل به فعالیت سیاسی مشخص در انتخاباتهای پیشرو باشند از این نام نباید غافل شوند. ضمن اینکه شریعتمداری نیز در رفتار خود رگههایی از این موضوع را نشان داده است.
اما نکته قابل توجه بلاتکلیفی اصلاحطلبان است. به خوبی اختلاف بین نسل دوم اصلاحطلب را با شورای عالی اصلاحطلبان و عارف را میتوان حس کرد و باید نشست و دید آیا آنها با وجود داشتن جمعیتی قابل توجه به لحاظ کمی و کیفی از جوانان، چه برنامهای را خواهند داشت.
با همه این اوصاف باید نشست و دید که آیا نسل دوم انقلاب توان فکری و اجرایی لازم را در خود مییابد یا اینکه بازهم پلی خواهند بود برای قرار گرفتن نسل اول انقلاب در جایگاههای مختلف مجلس و دولت.
محمدجواد آخوندزاده