خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از مصطفی میرزاییان؛

شبکه دلالی فراتر از سرقت یا خروج 27 اثر عمل می‌کند

تا شبکه دلالی و مال‌خری نباشد آیا وسوسه خروج و سرقت و فروش و بدل کردن وجوه‌اش به فلان سرمایه آثار از سوی یک یا چند فرد شکل می‌گیرد؟ آیا بهتر نیست از جمع‌دار اموال و خارج کننده 27 اثر به عنوان یک علت اصلی، تغییر دیدگاه دهیم و از آن به عنوان معلولی تابع علتی بزرگ و به کنار مانده از نقد و پرسش بنگریم؟

گفته ویلیام ترنر بزرگ را هرگز نباید از یاد برد وقتی در عین نیازمندی به بانکدار و دلال و کلکسیونر که می‌خواست کل آثارش را یکجا به چندین برابر قیمت بخرد گفت: نه! نمی‌فروشم. و در ادامه به تعجب دلال و بانکدار  که می‌پرسید برای چی؟!؛ گفت: من همه را چندین برابر ...! من آرزو دارم مردم بدون هیچ مانع و پرداخت هزینه‌ای بتوانند بیایند و همه آثارم را ببینند.

درس‌هایی از سرقت یا خروج 27

ماجرای خروج یا سرقت 27 اثر با همه ابهاماتی که ناشی از واکنش مسولان و برخی هنرمندان داشت، حاوی درس‌هایی است که اگر هنرمندان راستین و مخاطبین هنر به آن خوب  توجه کنند زنهاری ارزشمند برای صاحبان خرد و دوستداران اصلاح و توسعه ارزیابی خواهد شد.

لذا بیش از آن که به آن ماجرا به دیده یک خبر مهم و هیجان‌انگیز  نگریسته شود بیش از آن که بخواهیم به دنبال برخورد کارآگاهی در کشف سرنخ‌های این ماجرا باشیم باید آن را نشانه غیرقابل انکار از بحران صداقت و درستی در هنرهای تجسمی کشور دانست. بحرانی که از دیرباز بر هنر و هنرمندان راستین سایه افکنده است دسترنج هنری هنرمندان راستین را بر باد داده ست.

 اقتصادی شدن شتابان هنر ریشه اصلی خروج 27 اثر

1-جریان اقتصادی شدن هنر با همه هیاهویش؛ همه اساتید و صاحبان قدرت و ثروتی که به دنبال خود کشانده است، با همه پیشکسوتان نام‌آشنای هنری که با خود هم صدا کرده است و... هرچه هست و باشد ربطی با هنر و موضوع اصلی آن یعنی، تدبر، تجربه، پرسش و یافتن پاسخ مستمر و مدام، رنج و منش و شخصیت هنرمندان راستین ندارد.

2_اقتصاد هنر به شیوه‌ای که در ایران جاری است، اغلب با انگیزه سودجویانه به هنر و هنرمند و فرصت‌های هنری می‌نگرد. چراکه اگر عامل اصلی بهره‌برداری مادی، سود و تجارت را از آن بگریم هیچ یک از عناصر اصلی، شخصیت‌های هنری، بانک‌ها و موسسات مالی و برخی گالری‌داران دیگر به هنر به عنوان یک کالا و بازار تجاری مناسب برای کسب  پول، نام و مقام نخواهد گریست، لاجرم بازارهای دیگری را، سکه، مسکن، دلار یا ...جستجو می‌کنند.

3_  تاریخ هنر گواهی می‌دهد هنر راستین از تلاش و رنج و کار مدام آفریده شده است نه در سایه رانت و منافع و ثروت، سفارش و هیاهو و زد و بندهای  هنری منتهی به پول و مال‌اندوزی. از این رو آنچه نزد اعضای جبهه اقتصاد هنر اصل شمرده می‌شود، نزد هنر و هنرمندان راستین، تنها فرعی برای گذران زندگی و معیشت ارزیابی می‌شود.

4_ تاریخ به یاد ندارد هیچیک از هنرمندان راستین، کسانی که آثارشان در دست کلکسیونرها، موزه‌ها، موسسات مالی و پولی همچون یک شی قابل خرید و فروش دست به دست می‌شود به "هنر" به مثابه ابزار و بهانه‌ای برای کسب سود و نان و نام نگریسته باشد. و این تاکیدی است مضاعف بر یک مرزبندی مشخص میان تجربه هنری ناب و اجتماعی با اقتصاد هنر. اقتصاد هنری که هنر و اثر را تا کالا و شی شدگی ارزیابی می‌کند.

5_ ماجرای سرقت آثار نشان داد علت اصلی سرقت (تشویق و تحریک‌کننده اصلی) همان وسوسه‌ای است که اقتصاد هنر در طی این سال‌ها ترویج کرده است. اقتصاد هنر دارای مکانیزم است که نهایت به حراجی‌ها و کلکسیونرها و... منتهی می‌شود. پس بستری مناسب برای خرید و فروش آثاری است که هویت و اعتبارشان مخدوش است.

6_ شبکه بازار دلالی و تجارت هنری از آنجا که پنهان و بسته عمل می‌کند تا اتفاقی بخشی از مکانیزمش لو نرود؛ کسی از چند و چون آن شناختی نخواهد داشت. برعکس هنر و هنرمند که ساده و به اصطلاح رو بازی می‌کند زمینه مناسبی است برای سودجویی هنری.

 شاید ظاهر اقتصاد هنربه سود هنر و هنرمندان باشد اما برخی حراجی‌ها و داستان 27 اثر نشان داد هنر و هنرمند و تجاری شدن هنر در نهایت به سود کسانی است که در چرخه هنر نقش واسطه و دلال را دارند نه آفریننده.

ماهیت دلالی در هنر قبل از یافتن هنر و هنرمند باید خریداران را شناسایی کند. شاید بازشدن پای برخی بانک‌ها و موسسات مالی به عرصه هنر ناشی از این ماهیت است. همین امر موجب می‌گردد تا دلالان و واسطه‌ها بیش از پیش از فرصت‌های مادی به عنوان یک رانت بهره بگیرند. بخشی از جذب شدن کارشناسان و کارکنان دولتی در بخش هنری تنها به واسطه شناخت و رابطه‌ای است که می‌تواند رانت و فرصت‌های هنری را به سمت دلالان و واسطه‌ها هدایت نماید.

تعین قیمت اثر در چنین وضعیت بحرانی نه در دست هنرمندان و روندی درون‌زا بلکه ناشی از اهداف تجاری دلالان و واسطه‌ها است. از این رو در ماجرای 27 اثر شاهد نوعی تناقض آشکار درکارشناسی اثر هستیم.

کافی است به نظر مدیرکل تجسمی ارشاد و قیمت کارشناسی شده از سوی کارشناس فلان بانکی که برخی آثار به سرقت رفته را خریداری نموده است؛ اشاره نمود.

نزدیک به 400 میلیون تومان اختلاف قیمتی وجود دارد و اگر این تناقض را با  خارج شدن آن 27 اثر از چرخه آثار هنری گنجینه تا تیر و تخته شدن‌شان در نظر بگیریم با بحرانی شدید در مکانیزم و معیار قیمتگذاری اثر هنری مواجه خواهیم شد.

دلالان هنری در پی اثر هنری به واقع ارزشمند نیست باید آثاری را یافت که به قول ادبیات رایج در همان بازار بلبشوی هنری بشود با اندکی تبلیغ و سفته‌بازی هنری بُزخری کرد و خوب فروخت. از این رونیازی نیست خودش هنرشناس و هنرمند باشد.

لذا در جامعه دو نوع هنر در تقابل قرار می‌گیرند. هنری که از سوی دلالان و کاسبان هنری تعیین قیمت و تبلیغ می‌شود و هنری که محصول کار و تلاش هنرمندانی است که برای ارایه آثارشان با مانع جدی که همان میل و بازار  انحصاری دلالان هنری است؛ مواجه است.

اگر ارزشگذاری هنری بدون درک و تجربه هنری میسر بود هر دلالی اکنون خود خالق زیبایی و اثر هنری می‌شد. از این رو با بسط اقتصاد هنری جامعه به ناچار با هنری زرد و بنجلی مواجه است که در یک تبلیغ حساب شده از سوی دلالان به عنوان آثاری ارزشمند تلقی می‌شود.

از منظر دلالان و اقتصاد هنری‌ها، هرقدر جامعه هنرمندان نیازمندتر باشد آنان بهتر می‌توانند حاصل کار و تلاش و رنجشان را بدل به مطاعی کنند تا جیب‌شان پرتر و نامشان شنیده‌تر شود. از این رو نقش دولت در اجرای عدالت هنری و صیانت از رنج هنرمندان و مردم و هنردوستان برای محروم نشدن از مشاهده و تربیت بصری و.. بسیار مهم و ضروری است.

دولت باید سخت مراقب باشد سیستم تحت امرش بدل به جاده ‌صاف کن کاسبان هنری تحت هر نامی و عنوانی نگردد.

هنر و هنرمند و سیستم هنری جامعه‌ای که هدفش کسب نان و نام باشد به شهادت تاریخ نه با خودش نه با هنر و نه با جامعه صادق نخواهد بود. خودش و تفکر و تجربه‌ نابش نیز بخشی است از مولفه‌ای بزرگ  به نام پول و تجارت و سود. هنر و هنرمند در چنین نگرشی کسی نیست جز یک دلال و جویای ثروت که به پول و نتایج حاصله از ساخت اثرش  بیشتر از تجربه ناب و پویای هنری می‌اندیشد. قطعا چنین هنری نتایج معنوی فرهنگی را به دنبال خواهد داشت که هرچه باشد با ارزش‌های انسانی نسبتی نخواهد داشت.

6_دلالان و عقبه مالی و پولی ماجرای 27 اثر، بانک‌ها، موسسات پولی خصوصی  و... بود. بانک‌ها و صاحبان سرمایه و دلالانی که با پاره‌ای روابط که حتی شایبه سیاسی و جناحی بودن آن به مشام می‌رسد؛ توانسته‌اند با برخی گالری‌داران و هنرشناسان ارتباط معناداری در به اصطلاح رونق بازار هنری برقرار سازند. بازاری که می‌تواند بسیاری را به ناهنجاری رفتار هنری وسوسه کند.

نحوه کشف ماجرا و عذرخواهی و دلجویی برخی مسولین از فلان بانک و موسسه مالی و حتی تشکر و قدردانی از آن و تناقضاتی که در اظهارات منتشر شده دیده می‌شود همه تاییدی است بر آنچه گفته شد.

7_ارزشگذاری‌های به ظاهر هنری در بخش اقتصاد هنر شفاف، علمی، قابل اعتنا و هنری نیست. ماجرا نشان داد پشت هر رای و داوری و تبلیغ منفی و مثبت انگیزه‌ای کاملا معطوف به پول و سرمایه و شهرت و برخی روابط خفته است.

 از این رو هر آنچه نزد برخی از دلالان اصلی و مروجان فکر اقتصادی شدن که در برخی رسانه‌ها، موسسات درسی و کلاسی، گالری‌ها و... با همه باورهایشان تحت نام ارزشگذاری هنری یک اثر منتشر می‌شود می‌تواند در اصل روکشی زیبا و هنری برای کسب سود باشد.

8_ به راستی اگر بازار و شبکه دلالی شبه مخفی اقتصاد هنر تا بدین مرتبه شتاب‌زده ترویج نمی‌شد و دست برخی را در این عرصه بازنمی‌گذاشت شاید شاهد رخداد مورد اشاره نمی‌بودیم؟

تا شبکه دلالی و مال‌خری نباشد آیا وسوسه خروج و سرقت و فروش و بدل کردن وجوه‌اش به فلان سرمایه آثار از سوی یک یا چند فرد شکل می‌گیرد؟ آیا بهتر نیست از جمع‌دار اموال و خارج کننده 27 اثر به عنوان یک علت اصلی، تغییر دیدگاه دهیم و از آن به عنوان معلولی تابع علتی بزرگ و به کنار مانده از نقد و پرسش بنگریم؟

علتی که شوربختانه نقد آن از یاد رفته است و اینک اینجا و آنجا در مقام مدعی و هنردوست با رسانه‌هایی که بیشتر تریبون آنان محسوب می‌شوند، با مظلوم‌نمایی به مهندسی ذهنیت جامعه هنری می‌پردازد؟ چه کسانی مایل به  شفاف نشدن و بررسی و نقد محتوایی این ماجرا نیستند؟ چرا؟ پاسخ این پرسش را بی‌شک رسانه‌های مستقل و حقیقت‌جو و جامعه‌ای که درست و با دقت می‌اندیشد خواهد یافت.

کد خبر : ۳۰۶۴۵۵