خبرگزاری کار ایران

تجربه زیبایی در شهر و مشارکت شهروندان در ایران و کشورهای توسعه‌یافته در گفتگو با شهریار عدل؛

تهران تبدیل به جسد شده است

برای اینکه بشود در تهران کاری انجام داد باید خط فکری داشت. این خط فکری به قدرت عظیم مالی و تصمیم‌گیری و استمرار نیاز دارد که هیچیک از اینها موجود نیست.

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ دکتر شهریار عدل و عضو مؤسسه ملى تحقیقات علمى فرانسه بیش از هر چیز بر بازگشت به اصالت‌ها تاکید دارد همانگونه که فاصله گرفتن از گذشته‌ی دور و نزدیک و پیاده‌سازی الگوهای خارجی را مهمترین عامل تخریب شهر و زیبایی‌های آن ارزیابی می‌کند.

این تهران‌شناس می‌گوید: برای اینکه بشود در تهران کاری انجام داد باید خط فکری داشت. این خط فکری به قدرت عظیم مالی و تصمیم‌گیری و استمرار هم نیاز دارد اما اثبات شده که هیچیک از اینها موجود نیست. به همین دلیل است که آینده‌ی تهران سیاه به نظر می‌آید.

از منظر این استاد؛ توسعه‌ی پایدار چیزی نیست که امروز در تقلید از اروپا؛ آن را به شهر عرضه کرده‌ایم بلکه این نقشه‌ی راه سال‌ها پیش در شیوه‌های توسعه و ساخت و ساز شهرهای ایران همواره مورد استفاده بوده است.

 * وقتی می گوییم شهر زیبا؛ چنین شهری چه مختصاتی دارد و فلسفه‌ی زیبایی محیطی چیست؟

ــ دو نوع زیبایی داریم. یکی مطلق و دیگری نسبی. زیبایی مطلق آن است که همه انسان‌ها از هر نژاد و مذهب و فرهنگی آن را زیبا می‌دانند. مثل غروب خورشید با یک تکه ابر جلوی آن یا غروب خورشید در ساحل دریا. هیچ فرهنگ تمدنی نیست که این صحنه را زیبا نداند.

در زیبایی نسبی که بازهم اکثر تمدن‌ها آن را قبول دارند. این دو نوع زیبایی باهم بی‌ارتباط نیستند. مظهر زیبایی هم طبیعت است بنابراین چه در فرهنگ یونان باستان یا در فرهنگ ما؛ برای اینکه امری زیبا به حساب بیاید، باید نزدیک‌ترین شکل ممکن را به طبیعت به خودش بگیرد. مثلا یک حبه انگور نقاشی شده درصورتی زیباست که یک گنجشک آن را با یک حبه انگور واقعی اشتباه بگیرد. این دید تا حدود صد سال پیش به‌طور مطلق برقرار بود. حتی زمانی که زیبایی مطلق؛ زیبایی نزدیک به طبیعت به‌شمار می‌آمد، زیباتر آن می‌شد که حتی از طبیعت هم فراتر می‌رفت. همان حبه انگو آنقدر نور را زیبا منعکس می‌داد که حتی در طبیعت هم چنین تلالویی دیده نمی‌شد. از حدود صد سال اخیر نقاشان پیش‌روی این کار بودند اما در ادبیات هم نمونه‌های آن را داشتیم. از آن موقع گفتند که ما باید این حقیقت را در ماوراء جستجو کنیم. این باعث شد که قوانین هنر شکسته شود. مقاومت زیادی هم شد ولی درنهایت این طرز فکر برنده شد. مثلا امپرسیونیست‌ها در نقاشی و بعد سمبولیست‌ها آمدند و بعد نقاشانی که هنوز در این چارچوب بودند مثل پیکاسو با آثاری که به دوره‌ی آبی کاری او تعلق داشت، هنوز در این چارچوب حرکت می‌کرد ولی با کوبیسم و ... این قواعد شکسته شد. بقیه هم به همین راه رفتند. چون قانون‌ها شکسته شد؛ زیبایی ملی شد. یعنی شما دیگر مبنایی نداشتید که قضاوت کنید چیزی زیباست یا نه. اگر خیلی بلند می‌گفتید این چیست؛ می‌گفتند تو نمی‌فهمی.

 هنوز هم این داستان برقرار است. اگر این را بیاوریم در محیط شهرسازی؛ متوجه می‌شویم که ما قانون نوشته‌ای درمورد این موضوع نداریم به این دلیل که آنقدر این موضوع طبیعی بود که کسی احتیاجی ندید آن را بنویسد. اساس آن هم در معماری و شهرسازی ایران این بود که شرایط اقلیمی و اقتصادی در این معماری رعایت شود. چون منطقه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم؛ خشک است پس اساس زیبایی؛ آوردن طبیعت در محیط بود که در درجه‌ی اول؛ در خانه‌ها اعمال می‌شد و کمتر در شهرها. مگر وقت‌هایی که اراده‌ی مملکتی بر آن تعلق می‌گرفت که زیبایی با شرایط هندسی در محیط شهری به وجود بیاورد. بارزترین نمونه‌های آن که در زمان خودش انقلابی بود؛ نقشه‌ی شهر اصفهان بود.  شاه عباس که آن زمان پایتخت را به اصفهان می‌برد؛ نمی‌گوید شهر را خراب کنید تا اثری بسازیم. یک میدانی هست(میدان نقش جهان) و رودخانه‌ای. شاه عباس با معمارانش یک نقشه‌ی کلی ترسیم می‌کند که درنهایت میدان با بناهای دور آن ساخته می‌شود. بازار آن را وصل می‌کند به میدان عتیق و مسجد جامع و از این طرف یعنی باغ‌های شاهی و کنار چهل ستون و هشت بهشت؛ خیابان چهارباغ می‌شود به طرف رودخانه و خود روخانه با زیباترین پل‌های ممکن یعنی سی و سه پل و پل خواجو تزیین پیدا می‌کند. و در آن‌سو؛ شاه عباس منابع لازم را در اختیار ارامنه قرار می‌دهد که جلفای نو را بسازند. اساس چهارباغ هندسی است به دلیل آنکه نظم دارد و درورن آن هم آب و درخت و حوض و فواره است و دو طرف آن باغ‌های بزرگ از ملاکان بزرگ یا ساختمان‌های بسیار زیبا نظیر مدرسه مادر شاه. درضمن براساس آن اصول اقتصادی شهری کاری که می‌کردند دقیقا برعکس کارهای زمان ما.

 خیلی از کارها را چون اروپایی‌ها دارند انجام می‌دهند؛ ما تقلید می‌کنیم نه اینکه خودمان به آن رسیده باشیم. توسعه پایدار هم از همین دست است. درحالی‌که پیش از این ما در شهرسازی توسعه پایدار را رعایت می‌کردیم، اما امروز چون کشورهای اروپایی به توسعه پایدار رسیده‌اند، آن را در شهرسازی مورد تقلید قرار داده‌ایم.

 سیستم قنوات ایران از نمونه‌های همین توسعه پایدار بود. در این سیستم بدون مصرف انرژی؛ آب تولید شده توسط منابع آبی به کشاورزان می‌رسید. خرجی هم نداشت. بادگیرها عمل کولر را انجام می‌دادند و باغ‌ها عمل پارک‌ها را انجام می‌دادند. مصالح ساختمانی، مصالحی بود که دربرابر حرارت گرمایی و سرمایی مقاوم بود. ما در معماری،افقی می‌ساختیم نه عمودی مثل نیویورک. اینها را دور ریختیم. در همین تهران تمام جوی‌های آب از بین برده شد. درختان به بیرون جوی آب منتقل شدند. و چون دیگر درختان نمی‌توانند از جوی آب سیراب شوند؛ لوله‌کشی کرده‌اند تا درختان آب بخورند. یا تانکرهای آب؛ شب‌ها پاب پای درختان خالی می‌کنند.

ما به راحتی از روش توسعه پایدار پیشین فاصله گرفتیم و با آویختن به توسعه پایدار تقلیدی؛ آن را هزینه‌های بسیار زیاد در کشور پیاده‌سازی می‌کنند.

یکی از عوامل زیبایی؛ شرایط اقلیمی‌ست. به این معنا که طبیعت نسبت به شرایط اقلیمی خاص خود در هر محیطی؛ گیاهانی را پرورش می‌دهد. اما ما این شرایط طبیعی را برهم زده‌ایم و به‌جای آن تمام شهر را چمن کاشته‌ایم. حال آنکه اصلا چمن به این‌صورت در فرهنگ ما نیست. نوعی چمن طبیعی در برخی بخش‌ها درقالب مرغزار داریم و در برخی مناطق، جاهایی بوده مثل چمن سلطانیه یا اولنگ رادکان که چون علی‌الاصول مرطوب بوده‌اند، به‌طور طبیعی چمن می‌شده‌اند. یعنی ما در کاربرد طبیعت در فضای شهری بازهم تقلید کرده‌ایم و گیاهانی را کاشته‌ایم که انگلیسی‌ها با 250 روز بارندگی در سال آن را در شهر خود می‌کارند. نتیجه آن می‌شود که تمام مدت فواره‌ها باید کار کنند تا چمن را آب دهند. این آب از منابع زیرزمینی شهر تهران یا شهرهای دیگر تامین می‌شود. نتیجه هم این بوده که میزان مصرف آب از میزان بارش سالیانه ده‌ها برابر بیشتر است و سفره‌ی آبی تهران مدام پایین‌تر می‌رود. طبعا تمام قنوات تهران بدون استثنا خشک شده‌اند. در همین خیابان شمیران؛ خیابان حقوقی؛ سه تا قنات بود که دو تای آن از باغ ما رد می‌شد. اما همگی خشک شدند. تمام اینها بی‌برنامگی و فرهنگ‌زدایی است.

 بعد مدیران شهری ما با دادن پروانه‌های بی‌رویه در شمال شهر مثل  دزاشیب و زرگنده که زمانی همه روستا بودند و کشش آنها هم به اندازه روستا بود، باغات را از میان برده و به‌جای آن برج ساخته‌اند. نتیجه اینکه آنجا دیگر کسی نمی‌تواند حرکت کند و آلودگی بر همه چیز غالب شده است.

 بنابراین تقلید بی‌جا شهرهای ما را نابود کرده است. عدم آشنایی به فرهنگ خودمان و فکر نکردن درباره حل عملی مسایل هم به گرفتاری‌های شهری ما افزوده است.

* به نکته مهمی در بازسازی و زیباسازی شهرها اشاره شد. تجربه‌ای که اروپا و غرب در حوزه‌ی زیباسازی داشته آنها را به نتایجی خاص در رجعت به گذشته با نگاه به آینده رسانده است اما هنوز مشخص نیست تجربه‌ی ما در این زمینه چه حاصلی داشته است؟

ــ مساله اساسی ما تقلید بدون فکر بوده است. یعنی با چند سال تاخیر همان کاری که اروپا و آمریکا انجام داده‌اند را کورکورانه تقلید می‌کنیم. فرض کنید؛ الان در اروپا و آمریکا تمام فشار روی این است که ماشین شخصی کنار گذاشته شود. شهرداری پاریس ده‌ها هزار دوچرخه در سطح شهر برای مردم گذاشته؛ و هرکس با پول مختصری دوچرخه‌ها را اجاره می‌کند و از جایی به جای دیگر می‌رود. کارش را انجام می‌دهد بعد با دوچرخه دیگری به محل زندگی‌اش بازمی‌گردد. در هنلد این موضوع خیلی پیش‌رفته‌تر هم هست اما ما تمام فشار و سعی‌ ما در 40 یا 50 سال گذشته این بوده که هرکس یک پیکان و پراید داشته باشد. هنوز تلاش داریم که شهرمان را متناسب کنیم تا اتومبیل را تا جلوی خانه‌های مردم برسانیم. مردم هم همین انتظار را از مدیران شهری دارند.

پروژه مترو هم نتوانسته توجه مردم را به‌طور کامل جلب کند. اگرچه ساختار این پروژه برای شهری که 15 میلیون نفر جمعیت دارد، ابتدایی و بدوی‌ست و اگرچه ما نسبت به متروی صد سال پیش در پاریس پیشرفتی نداشته‌ایم و نقشه‌های متروی ما متعلق به 40 سال پیش است اما بازهم موفق نشده‌ایم شوق عمومی برای استفاده‌ی خانواده‌ها از مترو به‌جای اتومبیل شخصی ایجاد کنیم. یعنی خواست مدیران شهری چیزی خارج از خواست و اراده‌ی مردم نیست. زیرا مدیران از دل همین مردم بیرون آمده‌اند و مردم و مدیران یکی هستند.  

این‌طور نیست که از یک‌سو مسئولان را مقصر بدانیم و از آن‌سو مردم را بی‌تقصیر. تقصیر با آحاد مردم است. کسی که مصدر جایی می‌شود از میان همین مردم آمده است.  

* اگر باور کنیم که تجربه‌ی زیبایی‌شناسی هنرمند و مدیر شهری منحصر به یک سرزمین نیست و بخشی از آن به دلیل آشنایی‌ست که از نمونه‌های خارجی آن در کشورها کسب شده است اما از طرفی هنرمند و طراح شهری اثر خود را از صفر شروع نمی‌کند. بلکه براساس حافظه و میراث تصویری - ذهنی خلاقیت را در هنرش پرورش می‌دهد. در اینجا باید پرسید میراث ذهنی - تصویری طراحان ما را چه چیزی تشکیل می‌دهد و چرا از آن در الگوهای امروزی خبری نیست؟

ــ زیرا تماما به تقلید بسنده کرده‌ایم. جهان‌نمای اصفهان را درنظر بگیرید. امروز بیش از ده سال است که خود به موضوعی جنجالی تبدیل شده است. چرا اسم‌اش را جهان‌نما گذاشته بودند؛ به دلیل کاخ صفوی که در آنجاست. جهان‌نما بوده چون از آنجا دید وسیع بوده است. اما وقتی دید اقتصادی حاکم می‌شود؛ که اصالت دید اقتصادی بر هر نگرشی را در کشور باید از ادغام سازمان میراث‌فرهنگی در گردشگری دریافت. زیرا این‌دو هریک به یک فلسفه تعلق دارند. اولی به فرهنگ و دومی به اقتصاد؛ نتیجه این می‌شود که جهان‌نمای ساخته شده زیادی بلند درآمده و روی سر دیگر آثار موجود در این میدان می‌زند. گمان می‌کنید علاقه به بلندمرتبه‌سازی را از کجا به ارث برده‌ایم، از تقلید. برای ما فرقی ندارد که ساختمان بلندمرتبه را جلوی میدان نقش جهان بسازیم که دید این میدان تاریخی را کور کند یا در خیابان‌های کم عرض تهران.

یعنی ما هیچ وقت نتوانستیم بین اجبارهای دنیای نو و ارزش‌های فرهنگی؛ طبیعی و زیست‌محیطی آشتی به وجود بیاوریم. قطعا شما نمی‌توانید امروز بگویید که برای حفظ اصالت‌ها مردم باید با کاروان شتر حرکت کنند یا غذا را با هیزم بپزند اما برای رسیدن به مدرنیته لازم هم نیست که همه‌ی داشته‌های فرهنگی خودمان را زیرپا گذاشته و نادیده بگیرم.

* این دیدگاه که موید بحث محیط و منظر است و تاکید اصلی را بر کیفیت هنری سیمای محیط دارد، به این نظر دارد که ارزش‌های زیبایی در ارتباط فکری و ذهنی شهروند با منظر بیرونی سنجیده می‌شود. گمان می‌کنید وجه امتیاز این رویکرد، دیگر رویکردها را در اولویت‌های بعدی قرار می‌دهد؟

ـــ بله به شرط اینکه شما احتیاجات را درنظر بگیرد. شما نمی‌توانید امروز با اسب به بازار بروید. بنابراین باید پیش‌بینی کرد که احتیاجات و روند روز دنیا چیست. مثلا امروز منبع اصلی انرژی؛ مواد نفتی است. اما این منبع؛  یک عمری دارد. اینجاست که باید پیش‌بینی کنیم که منابع جایگزین ما برای آینده چیست. تا مقداری امروز؛ انرژی اتمی را به‌عنوان جایگزین معرفی کرده‌ایم که ازنظر من هم حق با مسئولان است. ایران یا هر کشور دیگری نمی تواند معطل دیگران بماند و یکی از شرایط استقلال داشتن انرژی است. ولی از آنجا که این آفتاب سوزان را داریم؛ یا از نعمت باد و جزر و مد دریا برخورداریم؛ این سوال پیش می‌آید که آیا نباید از همین حالا به فکر دیگر انرژی‌ها باشیم؟ بنابراین در طراحی شهری باید به این اتفاقات هم فکر کرد.

 بعدهم عواملی در شهرها و محیط‌های زیست هست که انسان به‌طور غریزی آنها را می‌خواهد. یعنی ورود طبیعیت به محیط زیست مثل خیابان‌های پردرخت. باغ‌های بزرگ و خانه‌باغ‌ها. شاید زندگی جدید امروز دیگر اجازه ندهد هرکس مثل 40 سال پیش یک باغچه‌ی شخصی داشته باشد چون به رشد جمعیت توجه نشد. جمعیت ایران به‌صورت لجام‌ گسیخته زیاد شد تا به وضعیت فعلی رسیدیم. پس عطف به آنچه موجود است و پیش‌بینی‌هایی که باید کرد، به‌جای آنکه تتمه‌ی باغ‌ها را از بین ببریم؛ باید سعی کنیم باقی بمانند و میزان باغ‌های شهری را اضافه کنیم.  هرکجا که شهرداری چهار درخت کاشته و نیمکتی گذاشته، شاهد هستید که بچه‌ها به همراه خانواده‌ها دور هم جمع می‌شوند. این یک غریزه است و درک آن نیازی به نبوغ ندارد.

* یکی از کاربردهای زیباسازی محیط؛ ایجاد علاقه و وابستگی شهروند به محل زندگی و کار است که موجب می‌شود در نگهداری و بقای آن بکوشند. شاید مهاجرپذیر بودن تهران این ویژگی را از میان برده است و آنها سرنوشت شهر را جدا از سرنوشت خود می‌دانند یا آگاهی و تربیت شهروندی در شهر ما به کلی مخدوش شده است و آنها بیشتر به خانه‌های خود علاقمند هستند.

ــ دو اصل دارد. یکی فرهنگی‌ست که فرهنگ ما همیشه درونگرا بوده. اکثر اوقات زیباترین درون‌ها؛ بیرون مخروبه دارند یا بیرونی دارند که جلب توجه نمی‌کند. در فرهنگ ما و شرق تمایل چندانی نبوده که زیبایی و تجمل دیده شود که علل متعدد دارد. یکی هم ناشی از جمعیت است که درحال حاضر جمعیت شهرهای ما از جاهای دیگر آمده‌اند. امروز اگر به خیابان و میان مردم بروید و از آنها بپرسید اسم قدیم این خیابان چه بوده؛ اکثرا نمی‌دانند. این دلیل بر آن است که او از جای دیگری آمده است. نمی‌داند طالقانی قبلا تخت جمشید بوده است. پس آدم‌ها از اصل‌ها جدا شده‌اند. علت دیگر آن است که روابط بین مردم و حتی خانواده‌ها به حداقل رسیده است. به‌جای اینکه یک بچه درکنار پدربزگش قصه تهران خانواده قدیم را تعریف کند تا برای او هویت درست کند، پای تلویزیون فیلم چینی نگاه می‌کند که در نتیجه از گذشته بریده می‌شود. او اگر در این شهر بزرگ شود؛ بازهم هویت این شهر را ندارد و درنهایت علاقه‌ای هم  به شهر خود ندارد. البته اگر از او بپرسی می‌گوید شهرم را دوست دارم اما این دوست داشتن؛ ریشه ندارد. به همین دلیل است که امروز در کمتر محله‌ای می‌توانید خانواده‌هایی را پیدا کنید که بیش از 30 سال آنجا زندگی کرده باشند.

* یک شهروند امروز چه اندازه هویت و ایرانیت را در طراحی و معماری و زیبایی شهر خود منعکس می‌بیند؟

ــ فکر می‌کنم نمی‌بیند. تا زمان رضاشاه سعی شده هویتی به آن دوره داده شود اما از زمان محمدرضا شاه این هویت بریده شد. مثلا میدان توپخانه که هویت ناصری داشت در زمان رضاشاه؛ هویت پهلوی مدرن به خود گرفت. با ساخت عمارت شهرداری و پست و تلگراف در جبهه‌های شمالی و جنوبی. در قسمت شرقی هم بانک شاهنشاهی بود و طرف غرب هم قورخانه بود و بعد میدان مشق. در میدان مشق هم سعی شده نظمی به وجود بیاید که این امر با ساخت شهربانی، باشگاه افسران، موزه ایران باستان و کتابخانه ملی صورت گرفته است.

در دوران ما مجموعه میدان مشق را به هم نریختند حتی کتابخانه ملک با نظارت ساخته شد. و این‌طور نبود که یک عمارت شیشه‌ای ساخته شود. این اتفاق مانند ساخت برج فیلادلفی کوچک شده در خیابان جردن نبود.  درعوض میدان سپه نابود شد و امروز شما آن آشفتگی را در آن می‌بینید با عمارت جدید پست و تلگراف و ساختمان شهرداری که نابود شد. این میدان امروز آن‌چنان مهیب و بی‌کاراکتر شده که آدمی را شگفت‌زده می‌کند.

 از زمان محمدرضا شاه؛ معماری ایرانی دیگر وجود نداشته است بلکه سراسر کپی بوده است. طراحان شهری سعی کردند حجم‌هایی به وجود بیاورند که متاثر باشد از آنچه به درست یا غلط فکر می‌کردند؛ معماری ایرانی‌ست. نتیجه این است که امروز دیگر معماری ایرانی وجود ندارد. آخرین دوره‌ای که ما می‌توانیم از معماری ایرانی صحبت کنیم؛ دوره‌ی رضاشاه است که در آن رجعت به دوران باستانی به ویژه ساسانی و هخامنشی اتفاق می‌افتد. باید این موضوع را با آنچه که زندگی امروز می‌طلبد؛ باهم آشتی دهیم که نتیجه آن می‌شود موزه ایران باستان که الهام گیرنده از طاق کسری‌ست یا ساختمان شهربانی یا ساختمان موزه ملی.

* چرا زیبایی‌های شهری فقط در مناطق اعیان‌نشین مشهود است. آیا غرب و اروپا هم همین گونه زیبایی‌ شهری را تجره کرده‌اند؟

ــ اصولا منکر عامل اقتصادی نمی‌توان شد. طبیعی است که در مناطق اعیان‌نشین به زیبایی توجه بیشتری می‌شود اما در کل چون خود مردم مواظب هستند؛ اشتباهات رایج در ایران در آن‌سوی مرزها اتفاق نمی‌افتد. اگرچه پاریس هم به‌عنوان زیباترین شهر جهان خالی از اشتباه نیست. یکی از بدترین اشتباهات معماری پاریس؛ ساخت برج مونت‌پارلو وسط پاریس و کنار ایستگاه مونت‌پارلوست. یک برج عظیم که هرکجا در شهر پاریس باشید؛ متوجه می‌شوید منظر خراب شده است. پس آنها هم اشتباه می‌کنند اما در مجموع اگر قرار باشد شما در یکی از خیابان‌های پاریس خانه‌ای بسازید؛ باید با سایر خانه‌های آن مجموعه همگام باشد. نمی‌توانید در خیابان با مشخصات قرن 19 خانه‌ای شیشه‌ای بسازید مگر اینکه این تضاد از قصد در محیط گذاشته شود. نمونه‌ی آن را در لوور دارید که مرکز پاریس است و کاخ شاهی بوده و همگام با آخرین تحولات آن زمان ناپلئون سوم در قرن 19 است. وقتی قرار شد لوور جدید ساخته شود؛ معمار آن آقای "پی" چینی که ساکن آمریکاست؛ هرم معروف لوور را ساخت که یک ساختمان ماورای مدرن در یک محیط کاملا کلاسیک است. از بس روی این معماری متفاوت فکر شد درنهایت این دو باهم جور شدند و همه مخالفان هم امروز تقریبا موافق هستند. یا در محلی که به آن معده‌ی پاریس می‌گفتند چون تمام مواد خوراکی پاریس آنجا توزیع می‌شد؛ چیزی شبیه به کشتارگاه تهران؛ موزه‌ی هنرهای نو را ساختند که در زمان خودش مافوق مدرن است. اگرچه این ساختمان هنوز منتقدان خودش را دارد. البته نه به دلیل اینکه تضاد را به وجود آورده چون زیبایی می‌تواند در تضاد تجلی پیدا کند بلکه برای اینکه با نوع ساختمان مخالفت می‌شود. و اینکه گفته می‌شود به پالایشگاه نفت بیشتر شبیه است تا موزه.

در ایران هم این‌طو نیست که تجربه‌ی موفقیت‌آمیز نداشته باشیم. یک کار بسیار موفق شهرداری تبدیل پادگان جمشیدیه به خانه هنرمندان است که از بزرگترین موفقیت‌های هنری در 50 سال گذشته است. این ساختمان به نیازهای امروز نزدیک و به محل زنده‌ای تبدیل شده است.

* اما گویا مردم غرب؛ علاقه‌ی بیشتری به شهرشان دارند؟

ــ متاسفانه در غرب هم ریشه مثل 50 سال پیش نیست اگرچه به حد پایین ایران نرسیده است. شما اگر یک محله را خوب بشناسید و 5 سال باشد که به آن نرفته باشید؛ بعداز 5 یا 10 سال دیگر از آدم‌های قبلی خبری نیست بازهم نه به شدت اینجا. چون هنوز آنها به مواریث گذشته‌شان بیشتر می‌چسبند تا ما. ولو آنکه از جای دیگری بیایند؛ بازهم به گذشته و شهرشان علاقه دارند. در فرانسه سعی می‌کنند تمام پنیرهای قدیمی را نگه دارند و مردم هم برای پنیرها و غذاهای سنتی و قدیمی پول بیشتری می‌دهند. اما سیستم غذای امروز ایران چندان ارتباطی با گذشته ندارد. دیگر کسی اشکنه یا نان کماج را نمی‌شناسد. امروز همه همبرگر و پیتزا می‌خورند.

 این بریدگی در همه جای جهان ایجاد شده اما در فرهنگ ما از شدت بیشتری برخوردار است ضمن اینکه نوعی ابتذال هم به آن افزوده شده است. در نقاشی می‌بینید؛ نقاشی دوره‌ی ناصری ربطی به شاه طهماسب و شاه عباس ندارد اما درعین مدرن بودن؛ هنوز ایرانی است و  برابرش در هند همان نقاشی را می‌گویید که مغول – هندی‌ست. پس درهرحال مساله عظیم ما؛ فرهنگ است.

* اگر قرار باشد احیایی در زیبایی شهر صورت بگیرد؛ سهم هریک از بافت‌های تاریخی، مدرن و فرسوده‌ در آن چه اندازه است. و هریک با چه الگویی باید دنبال شود؟

ــ کتابی به مناسبت 200 سال پایتخت شدن تهران در چند سال گذشته منتشر شد که البته به فارسی هم ترجمه شد اما خیلی بد. قسمت تاریخی تهران در پیش از تاریخ تا صفوی را من نوشتم. آن موقع هم اشاره کردم که تهران تبدیل به جسد شده است. امروز هم می‌گویم که یک اراده‌ی عظیم لازم است تا بتواند در تهران کاری صورت دهد. تاکنون که این اراده نبوده است.

 برای انجام هر کاری در هریک از بافت‌های تهران لازم است این اراده وجود داشته باشد. در میدان ارگ حتی وقتی برخی آثار از زیر آن بیرون آمد، بلافاصله روی آن پوشانده شد. کنار سرای دلگشا هم همین‌گونه. پس این اراده وجود ندارد. در میدان ارگ در بر غربی آن سعی شد چیزی درست کنند که با میدان ارگ و مجموعه‌ی کاخ گلستان همخوان باشد. آنجا هنوز مجتمع قضایی؛ ساختمانی که در گوشه ی جنوب غرب داشته را نگه داشته است. ولی آن ساختمان جلوی کاخ گلستان در بر شرقی ساخته شد. در گذشته دورتر و در سال‌های 20؛ مجموعه‌های حرم سلطنتی خراب شد و کاخ‌های جدید ساخته شد. آنجا هم در ساختمان وزارت دادگستری این زیبایی درنظر گرفته شد اما درمجموع دید کاخ گلستان نابود شد. یا وقتی خواستند خیابانی را درست کنند؛ هرگز به استمرار آن توجه نشد مثل اتفاقی که برای خیابان ناصرخسرو رخ داد و نیمه کاره رها شد.

 پس برای اینکه بشود در تهران کاری انجام داد باید خط فکری داشت. این خط فکری به قدرت عظیم مالی و تصمیم‌گیری و استمرار هم نیاز دارد که اثبات شده است، هیچیک از اینها موجود نیست. به همین دلیل است که آینده‌ی تهران سیاه به نظر می‌آید.

گفتگو: زهرا حاج محمدی

کد خبر : ۲۹۸۵۱۲