خبرگزاری کار ایران

نگاهی به باستان‌شناسی در شب پرویز ورجاوند

عصر چهارشنبه 7 مرداد ماه 1394 شب پرویز ورجاوند با همکاری بنیاد فرهنگی ملت، دایره العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار، مجله فره‌وشی و انجمن علمی باستان شناسی ایران در کانون زبان فارسی برگزار شد.

به گزارش ایلنا، علی دهباشی آغازگر این نشست بود که از پرویز ورجاوند چنین یاد کرد: دکتر پرویز ورجاوند در 1313 در تهران به دنیا آمد. بعد از دوره دبستان و دبیرستان و دریافت ششم ریاضی، ورجاوند اقدام به گذراندن دوره عالی نقشه برداری در سازمان نقشه برداری نمود. سپس ششم ادبی را گرفته و دوره لیسانس باستان شناسی و فوق لیسانس علوم اجتماعی راردر دانشگاه تهران طی کرده، با گرفتن بورس تحصیلی به کشور فرانسه عزیمت و دوره انستیتوی انسان شناسی را در دانشگاه پاریس و مدرسه عالی لوور گذرانید و توانست در سال 1342 در رشتۀ باستان‌شناسی با گرایش معماری ایران در دورۀ تاریخی از دانشگاه سوربُن فرانسه مدرک دکتری اخد نماید. رساله دکترای ایشان درباره معماری دوره هخامنشی و هم سنجی آن با یونان و مصر بود. دکتر ورجاوند در سال 43 استادیار دانشگاه تهران شد. سپس به درخواست دکتر خانلری رئیس پژوهشکده فرهنگ ایران و بعد در بررسی های باستان شناسی و کاوش های محوطه هایی چون هفت تپه و تخت سلیمان شرکت کرد. از سال 51 کاوش های رصدخانه مراغه را شروع کرد که تا 1356 ادامه داشت. دکتر ورجاوند در سال 48 مجله باستان شناسی و هنر ایران را منتشر کرد و در 15 دی 1362 با درجه استادی از دانشگاه تهران بازنشسته شد. او پس از انقلاب برای مدت کوتاهی مسئولیت وزارت فرهنگ و هنر را پذیرفت و در همین مدت کوتاه اقدامات خطیری را برای فرهنگ ایران به انجام رساند و توانست جلوی بسیاری از حفاری‎های غیرمجاز را بگیرد.

دهباشی اضافه کرد: از کتاب های ورجاوند می توان به «سرزمین قزوین ( سابقه تاریخی و آثار باستانی و بناهای تاریخی قزوین)، کتاب میراث تمدنی ایران، کتاب «کاوش رصدخانه و نگاهی به پیشینه دانش ستاره شناسی در ایران» و کتاب « ایران و قفقاز»، «سبک شناسی هنر و معماری در سرزمین های اسلامی» ( ترجمه ) و صدها مقاله اشاره کرد. او مداخل بسیاری برای دایره العمارف هایی همچون دایره العمارف تشیع، اطلس ایران و دیگر کتاب های مرجع را نوشته است.

سپس هایده لاله برای سخنرانی دعوت شد که سخنان خود با موضوع « هویت فرهنگی، آبادانی، پایداری» را چنین آغاز کرد: برآنم تا از زاویه بن مایه قوت و حیات جوامع بشری یعنی میراث فرهنگی به یادآوری نقش تاثیر گذار دکتر ورجاوند در شناساندن جایگاه سرزمین امان و چالش های پیش رو در عرصه پر چالش منطقه‌ای و جهانی بگویم و یادآور حساسیتی باشم که امروز در ایران و در سایر کشورهای جهان متوجه ارزش‌های نهادین میراث طبیعی و میراث فرهنگی و اصل جدایی ناپذیر این دو، و نیز متوجه اصالت و هویت، توازن بین اقتصاد و فرهنگ و جامعه، و بهره وری درست از منابع طبیعی و فرهنگی با هدف آبادانی و پایداری سرزمین است. دو مفهومی که در ذات آیین ها و ادیان و فرهنگ ها و آداب و رسوم سرزمین ما طی هزاره ها تا امروز جلوه های بارز و بیشمار داشته است. حساسیت بدین مسایل دکتر ورجاوند و برخی از نسل او و پیشینیان اش، و نیز بسیاری را امروز در این سرزمین به اندیشه و کار و تلاش و فعالیت واداشته و وامی دارد.  امروز و در قرن بیست و یکم رویکرد همه جانبه به توسعه نسبت به رویکرد در گذشته، با تکیه بیشتر و بهتر بر اندیشه و تخصص باستان شناسی که فهم داشته های فرهنگی اصیل و بومی سرزمین، و همزیستی و تحول مشترک انسان و محیط زیست را ممکن ساخته و رجوع به آن را به عنوان مرجعی راهبردی ممکن می سازد، متفاوت است. تعلق به سرزمینی کهن و فرهنگ خیز، با تنوع فوق العاده طبیعی و محیطی و فرهنگی که بدان شهره است، اقبال بلندی است که خداوند به ما ارزانی داشته چرا که پیشینه هرچه قوی و ریشه ها هرچه اصیل، شناخت هر چه عمیق، حلقه های پیوستة زنجیره رفتار انسانی و چالش ها و کنش ها و واکنش های نسل‌های پیاپی هر چه بهتر آشکار و ما را آگاه کرده و در برابر آیندة جهان شمول و فرصت ها و چالش های پیش رو خودباور و مستقل و قدرتمند میسازد. 

لاله ادامه داد: «امروز اما هنوز در سطح تعاملات جهانی، عدم توازنی را در سهم و تاثیر حوزه های فرهنگی گوناگون در اتخاذ راهبردهای با برد جهانی می بینیم. این خود باعث شده و می شود تا گاه نگاهی غالب و جوامعی تولید کننده و جوامعی مصرف کننده پدید آیند و راهبردها و فعالیتهای منتج از آن در بسیاری از اقصی نقاط جهان بدون در نظر گرفتن وجوه مختلف فرهنگی و تنوع زیستی و تنوع جغرافیایی خارق العاده خلقت، و بدون درک چرایی راهبردها و ظرایف آنها،  تقلید گونه به کار گرفته و یکسان سازی های مخربی را سبب شوند. بدیهی است بررسی همه جانبه نگر اندیشه ها و تجربه ها در مواجهه با میراث طبیعی و فرهنگی متنوع در گستره بزرگ جهانی و شناخت بر همکنش های فرهنگی و نتایج آن، امکان بالفعل نمودن توان بالقوه مردمان مناطق مختلف را فراهم میسازد و ممالک بیشتری را برای حضور و تاثیر در عرصه جهانی در این زمینه فعال می نماید و بدین ترتیب گفتمان و مشارکت فرهنگی و اجتماعی خلاق و سازنده ای را رقم می زند. شادروان دکتر ورجاوند بدین مسایل حساس بود.

دکتر ورجاوند دیپلمه ریاضی و ادبی، متخصص حوزه نقشه برداری، دانش آموخته حوزه باستان شناسی، تاریخ هنر، علوم اجتماعی و مردم شناسی و مرمت بناها، همانگونه که خود می گوید تحت تاثیر جنگ جهانی دوم و تبعات آن در کشور، که حرکت های بعدی او را در جهت سیاسی و تاریخی جهت داد، دغدغه آن یافت تا به تاریخ و فرهنگ ایران وشناخت هویت ملی و شناخت بیگانگانی که برخورد سلطه گرانه داشتند بپردازد. او که در جوانی تحولات نیمه دوم قرن بیستم ایران و نیز فرانسه و اروپا را در بطن تعاملات قدرت های جهانی در منطقه می دید و می زیست، و جوش و خروش علمی و مباحث در گرفته میان محققین و نظریه های ارایه شده در رابطه با موضوعات گوناگون مربوط به مردمان منطقه و ایران را، با همه جوانب مثبت و منفی و نواقص و فزونی و کاستی ها در رویکرد و روش و نتایج درست و یا غلط آنها پی می گرفت، به خوبی آگاه بود که از دیدگاه تاریخ نگاری می بایست وجوه مختلف رویکرد به مساله شرق و به ایران، به گونه ای روشمند و هدفمند، شناسایی و گردآوری و ثبت و ضبط و بررسی و در چارچوب فرهنگ اصیل سرزمین سنجش و تحلیل شوند. او به خوبی می دانست که گسترة وسیع جغرافیایی ایران فرهنگی و جهان ایرانی که مرزهای سیاسی معاصر بخشی از آن را به دور از دسترس ما قرار داده و در جهان اسلامی که مرزهای سیاسی آن را نیز امروز تکه کرده است، نیاکان ما، در تعامل با سرزمین و اقلیم و محیط زیستی متنوع و نیز در مناسبات گوناگون با جامعة خویش و جوامع دیگر، اندیشیدند  و زیستند و نشان پندار و رفتارشان، یعنی فرهنگ و تاریخ و هویت ما را، درانواع مختلف استقرار و حضور، زیر و روی زمین و در دل تپه های باستانی امروز و در دشت و در کوه و در جنگل و در کویر و در کنار آب و زیر آب و نیز، در زیر و رو و در کنار شهر های پر جنب و جوش امروز باقی گذاشتند و در انبوه میراث مکتوب و شهره فرهنگ نوشتاری امان ماندگار کردند. دکتر ورجاوند در عین حال مرد در بطن جامعه و حساس به تعالی آن با پشتوانه غنی و ارزشهای نهادین سرزمین بر بنیاد هویت فرهنگی بود و در این راه تلاش میکرد. بدیهی است در این راه رویکرد و نگاه باستان شناسانه و سعی در درک منشاء و چیستی و چرایی رفتارها و شناختی که از سیر تحول فرهنگی سرزمین بر خود واجب می دانست او را راهگشا بود.

میراث فرهنگی تمامی آثار و نشانه های خرد و کلان و زشت و زیبای حضور انسان در محیط زیستش و در تعامل و یا تقابل او با آن را، از قدیمی ترین ایام تا به امروز، شامل شده و مجموعه ای گرانسنگ از شواهد تاریخی و فرهنگی را تشکیل می دهد. با توجه به این مهم و آگاهی از ابعاد گسترده ناشناخته ها نسبت به آنچه که میدانیم چگونه می توانیم نسبت به محو و نابودی آثار نیاکانمان، چه با حسن نیت و چه  با سوء نیت، بی تفاوت باشیم و حساسیت به خرج ندهیم و تدبیری نیندیشیم؟ حساسیت تک تک ما ایرانیان در این عرصه و در دوره پر چالش و بحرانی که در آن به سر می بریم بسیار لازم و ضروری است. دکتر ورجاوند بدین مسایل حساس بود و توجه عموم را بدان جلب میکرد. در دهه 50 شمسی ایشان ندا می داد که «گسترش شهرها و ویران گشتن محله های قدیمی و ایجاد بناهای نوساز پدیده ای است که از نیم قرن پیش در سرزمین ما آغاز شده  و با آهنگی تند و در بسیاری از موارد به گونه ای لجام گسیخته و به دور از منطق پیش می رود. در این شک نیست که با توجه به شرایط و و اوضاع و احوال خاص  جامعه ما روز به روز اندازه شهرها گسترش بیشتری پیدا خواهد خواهد و شبکه های جدیدی برای ارتباط قسمتهای مختلف شهر به یکدیگر بوجود خواهد آمد. باز در این شکی نیست که برخی از محله های قدیمی اگر فکر اصولی به به حالشان نشود به ناچار حیات خویش را از دست می دهند و پس از آن به محله های فقیر نشین تبدیل می شوند و رو به ویرانی می گذارند و سرانجام با تیغه (گریدر) از پایه و بن برکنده میشوند و جای خود را به بناهای نوساز و قوطی کبریت مانند خواهند سپرد». او هشدار می داد « محله های قدیمی، مجموعه های تاریخی، تک بناها، درختهای کهنسال همه و همه برگهای شناسنامه یک شهروند که باید به گونه ای معقول در راه حفظ آنها کوشید زیرا با از دست دادن این آثار شهر اصل و نسبش را از دست میدهد و هویتش را گم می کند. در فضای چنین شهری اگر امکان ادامه و رشد فرهنگ ملی غیر ممکن نباشد، نهایت مشکل خواهد بود». ایشان با تاکید خاص بر شهر شیراز از شیرازی ها می خواست تا «دلالان حریصی که چون خوره و موریانه به جان در و دیوار و سقف خانه های قدیمی افتاده اند را ناکام سازند» و اصرار می کرد تا بیش از این بافت های قدیمی شهرها را ویران نکنیم چرا که عقیده داشت بخردانه می توان بناهای قدیمی را در زندگی روزمره دخیل و تاثیر گذار کرد.

می دانیم که شهرهایی که غالبا در ایران به استناد مدارک و شواهد بسیاری از انواع مختلف هزاره ها را پشت سر گذاشته اند، و پویا با افت و خیز تا امروز جریان زندگی را در خود جای داده و آینده ای را نیز پیش رو دارند بی شک از توانی بالقوه- که در دوره های مختلف به نحوی بالفعل گشته- برخوردار بوده و هستند. درک توان سرزمین و منابع طبیعی و محیطی و درک توان جوامع انسانی و تحلیل نسبت و رابطة این دو در طول تاریخ و در زمینه های مختلف زندگی بشر در شهرهایی که جریان زندگی را قرنها در خود جای داده و تغییر شکل یافته و به نوعی دگرگون به ما رسیده اند، لازم و ضروری است. این خود زمینه ساز ادامه حیات آنها و ضمانت زندگی در خور انسانی و تعادل جامعه، و همه آن مفاهیمی است که امروز تحت واژگانی وام گرفته چون توسعه، توسعه پایدار، منظر فرهنگی و موارد بسیار دیگر مد نظر قرار گرفته است. بدیهی است که بسیاری از آثار گذشته در سکون نمی مانند و با تحولات جمعیتی و دگرگونی های جامعه و محیط دستخوش تغییرات و دگرگونی هایی میشوند و در کنار آنها آثار جدید به تبع احتیاجات جدید بر پا میشوند. این قانون طبیعت است. ما می توانیم به خوبی چالش ها را پشت سر بگذاریم و در عین نوآوری های سنجیده استمرار فرهنگی را قوت بخشیم. یکی از ویژگی های مهم و افتخارات ما هزاران سال است که همین بوده است. چگونگی پیوند انسان با جغرافیا و محیط زیست و شاخصه های استقرار و عوامل اصیل تداوم شهرهای کهنی که در منطقه و در ایران هنوز در کنار و یا رویشان می زییم ، قابل پیگردی و تامل و مطالعه روشمند و هدفمند است.

ایران در منطقة عظیم آسیای غربی، موطن و سرزمین بسیاری از آیین ها و ادیان و سنت های فرهنگی و تمدنی بوده است.  مردم ایران در سرزمینی که تنوع اقلیمی و تنوع فرهنگی ویژگی های در خور توجهی بدان داده همواره با عناصر طبیعت و مظاهر حیات ارتباط تنگاتنگ برقرار نموده و نمادی از انواع این ارتباط را، در بستر تحولات فرهنگی اعصار مختلف تاریخ کهن خود، به عنوان میراث گرانقدری که بازتاب انواع رفتار فرهنگی و گویای سیر تحول آن است به جا گذاشته اند.

نیاکان ما، و ما در این سرزمین کوشیده ایم تا شناختمان را از خویشتن و از طبیعت و از محیط ابراز کنیم و دریافت خود را از آفریدگار و انسان و جامعه با رفتارمان هماهنگ سازیم. این چنین، چه با افت و چه با خیز، پاسدار حلقه های اتصال فرهنگ ها و باعث استمرار فرهنگی در این سرزمین شده ایم. بینش عمیقی که از دیر باز ریشه در بنیان اعتقادی انسان با آفرینش داشته در عین حال در چرخة تغییرات و تحولات اقلیمی و محیطی و انسانی، از نظرگاه مذهبی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، در نزد اقوام مختلف دگرگونی های فراوانی را به خود دیده است. ریشه های باور ها و آداب و سنن و رفتار فردی و اجتماعی مردم، و تغییر و تحول آن در بستر زمان و مکان، ذخائر فرهنگی و معنوی و اخلاقی را وجوه اشتراک و افتراقی جالب توجه بخشیده است. وجوه مختلفی که کوشش در درک آن خود چالش هایی را پیش روی انسان معاصر قرار داده است.

بر همه آشکار است که عدم شناخت درست انسان معاصر از سیر تحول ادراک نوع بشر نسبت به منابع طبیعی و محیطی و انسانی، و نیز نسبت به انواع رویکرد او در چارچوب فعالیت های مادی و معنوی اش در ابعاد زمانی و مکانی ادوار مختلف، پیوند عمیق و دیرینة انسان را با محیط زیست و جامعه خود آشفته کرده و رنگ از آن برده است. امروز انسان غالبآ مصرف کننده ای بیش نیست و بدین سان، بی بازگشت به خود و ارزش های نهادین فرهنگی، جهان را به آشفتگی می کشاند.

جای شک نیست که شناسایی و حفاظت آثار، توسعه علمی تحقیقات، نشر و بهره وری در سطح کلان و خرد از نتایج این تحقیقات و ارتقاء و انتشار و توزیع گسترده عمومی آن برای بهبود شاخص های فرهنگی و تولید و گسترش علم و فرهنگ در سطوح مختلف اجتماعی و در چارچوب هویت فرهنگی، و نیز در آمایش فرهنگی سرزمین و حیات پایدار در منطقه و در سطح جهانی موثر و کار آمد است. جامعه جوان و رو به رشد ایران نیازی مبرم به شناخت ارزش ها و ریشه های اصیل خود برای اندیشیدن و برای رفتار و فعالیت هایش دارد و این جز در حاشیه امن رجوع به داشته های اصیل و بومی سرزمین به عنوان مرجعی راهبردی ممکن نیست. باز شناسی خود و درک ریشه ها بی شک عامل برقراری تعادل روحی جامعه است و پیمودن راهی خلاف این حرکت منطقی زیان سترگ اجتماعی را در بر خواهد داشت که هزینة آنرا همة جامعه می پردازد. بنابر این، با در نظر گرفتن نقش مهم میراث فرهنگی در ارتقاء جامعه و رشد فکری و روحی نسل جوان و خودباوری آنان در مواجهه با یکسان سازی جهانی، رسالت سنگینی بر دوش یک یک ایرانیان در دنیای پر چالش امروز قرار گرفته است. شادروان دکتر ورجاوند بدین مسایل حساس بود و بدان توجه خاص داشت.»

سپس نوبت به حکمت‌الله ملاصالحی رسید که درباره‌ی «دانشوری تا اندیشوری» گفت:  هرانسانی درهرسرزمینی که زاده شده ودرهردوره تاریخی که زیسته وفرزند هرقومیت وملیتی که بوده ودرفضای هرسنت اعتقادی ونظام سیاسی واجتماعی وفکری که تنفس میکرده ومی اندیشیده و به هرفرهنگ و میراثی که تعلق خاطر داشته، تنها وتنها به این دلیل که سرمایه عمر واندیشه اش را به پای برکشیدن واعتلای سطح دانش ودانایی ورفعت ووسعت وارتقای سطح اندیشه وآگاهی جامعه وجهان بشری وشناختن وشناساندن وصیانت از مواریث مدنی ومعنوی میهن وملت ومردم خویش بطور اخص وتاریخ وفرهنگ ومیراث جهانی بطریق اولی واعم ریخته وهزینه کرده است؛ هم شایسته تقدیر ودرخور احترام است هم مسئولیت ووظیفه انسانی ایجاب می کند که یاد ونامش را درخاطرها گرامی ومحترم وعزیزبداریم. زخمه ها وطنین پرسش های سقراطی درباره عشق وعدالت وفضیلت وزیبایی ودانایی درآثارشاگردش افلاطون پس از دوهزاره ونیم همچنان فارغ فضای مشرکانه واسطوره ای که  اومی زیست ومی اندیشید تارهای روح ما را مرتعش می می کنند وچندان هم برایمان مهم نیست که اودرنظام سیاسی آتن چه موقعیت ومقامی داشته وجایگاه اجتماعی اش چگونه بوده است. اندیشه های بلند تاریخ وزمان تاریخی را درمی نوردند وحصارهای تنگ قومیت وملیت را درهم می شکنند. درنظام دانایی دوره جدید به ویژه درجغرافیای پرچین وشکن وپیشه زارهای رنگارنگ وپیکارگاه های نفسگیررشته ها ودانش های انسانی عالم مدرن چه ما را سرسازش وچه سرناسازگاری با علمیت وعقلانیت وارزش های آن باشد واصالت وحقانیت اش را چه به پذیریم وچه نه پذیریم؛ واقعیت این است که برای نخستین بار دانشی را برصحنه ودرآوردگاه دست وپنجه فشردن با پرسش های مرزی وسخت وسنگین می بینیم که فعال وتهمتن درصف مقدم با لشکری ازسربازانش ایستاده است و وجب به وجب ولایه به لایه ودوره به دوره تامرزهای تاریخ طبیعی حتی آن سوتر،ارض تاریخ وپیشینه تاریخی وفرهنگی وعقبه مدنی ومعنوی جامعه وجهان بشری ما را زیرجراحی های بی امان خود گرفته است.

ملاصالحی در ادامه افزود: برای نخستین باردانش باستان شناسی یا به مفهوم دقیق وجامع ترهلنی آن آرکئولوژی با لشکری از هیات های متشکل از باستان شناسان ومتخصصان میان رشته ایی گام درآوردگاهی نهاده ومدعی مشارکت درگشودن قفل پرسش ایی است که هم سرشتی هستی شناختی ومعرفت شناختی وفلسفی دارند هم علمی وعملی ومیدانی وآرکئولوژیک یا باستان شناسانه به مفهوم اخص آن. ما که هستیم؟ از کجا آغازکرده ایم که به اینجا واکنون موقعیت تاریخی خویش رسیده ایم؟ ما آیندگان کدام گذشته وگذشتگانی هستیم؟ چه چیزی موجب ومایه تمایز ما ازدیگرجانوران شده است.؟ ما به چه معنایی انسانیم ؟ چرا ما آدمیان تاریخ داریم ونه موران وزنبوران وپروانگان وپرندگان؟ چگونه فرایند تاریخی شدن وتاریخ مندی ما آدمیان روی پوسته نازک وسرد وشکننده وظریف غبارکیهانی که زمینش نام نهاده ایم اتفاق افتاده وچه مسیرهایی را ازسرگذرانده است؟ کدام باده معنا را ازکف داده ایم که این چنین کنجکاو وعطشناک وآتشناک از گوری به گوری واز لایه ای به لایه ای واز دوره ای به دوره ای تمامیت گذشته خویش را تا آنسوی مرزهای حیات وجغرافیای طبیعی زیر جراحی های نفسگیروبی امان باستان شناسانه گرفته ایم؟ این پرسش ها ممکن است آسان بگوش برسند لیکن سنگین برارض وجود وبام ذهن واندیشه فرود می آیند وچونان زلزله بنیان های تاریخ وجامعه وجهان بشری را به لرزه درآورده اند. اینک دوسده است که دانش باستان شناسی درخط مقدم آوردگاه چنین پرسش هایی ایستاده است و بار مسئولیت سنگین وخطیر خود را برشانه می کشد ومشارکت فعال برصحنه  دانش ودانایی واندیشه وفهم ووهم تاریخی انسان عالم مدرن بطور اخص وانسان روزگارمابطوراعم داشته و سهم ونقش خود را در ارا ئه معرفت ومنظری باستان شناسانه ازموقعیت ومقام انسان بودن آدمی چونان هستنده ای تاریخی شده وتاریخمند وفرهنگی وفرهنگ پذیر ومدنی ومعنوی ومیراث دار ومیراث گزارتاریخ وفرهنگ خویش ایفا  کرده است.

ملاصالحی همچنین با تاکید بر اینکه باستان شناسی صرفا یک حرفه ورشته ودانش دانشگاهی درمیان سیلابی از رشته ها ودانش های نوبنیاد روزگارما نیست، گفت: به مهارت ومهندسی ومدیریت کاویدن وکشف وجراحی لایه های باستانی وگردکردن آثار واثقال اجساد واجسام ارض تاریخ آدمی محدود نمی شود. به ملقمه ای  ازعلوم باستان شناختی با حجم عظیمی از مواد ومصالح موضوعی وطراحی  مسئله ها ومعماهای ریزودرشت ومهندسی ومعماری وپردازش فرضیه های آرکئولوژیک واستخدام واستفاده یا ابداع وکاربست این یا روش شناسی میدانی نیزبسنده نمی شود. موجویت وماهیت یا هستی وچیستی اش با کیهانی از ارزش های عالم مدرن با اندیشه تاریخی وفلسفه وفهم انسان دوره جدید درقاره غربی ازهستی از جهان از انسان ازتاریخ وطبیعت وماده وحیات وخلاصه سخن آن که از هرپدیده وواقعیتی عمیقا" درهم تنیده است. این دانش جام وباده ، دانایی ماده ومعنا،عمل ونظر، گسست وپیوست، زبان وگفتمان گذشته واکنون، مهارت ومهندسی وجراحی امرمشهود ویافته های الکن وخاموش وبینش وبصیرت ردیابی ورصد نا یافته ها وبوده های مفقود وطریق دانشوری ومقام اندیشوری وابزارشناخت ودانش جهانی اینک کلنگ جراحی اش چابک وچالاک تراز قلم مورخان عقبه تاریخی وپیشینه مدنی ومعنوی جامعه وجهان بشری ما را می کاود ومی نگارد وآثار واثقالش را زیرسقف وپشت ویترین وآینه های مقعرموزه های عالم مدرن دوره به دوره کنارهم چیده به تماشا می نهد.

وی ادامه داد: اینک کلنک باستان شناسی درکف همه ملت هاست لیکن اندیشه ای که دانش باستان شناسی را دردامن خود پرورده است همچنان برای بسیاری ازجوامع غیرغربی ناشناخته مانده است. به صراحت می گوییم نسل اول باستان شناسان جامعه معاصرما شامه ودستگاه گوارش ذهن واندیشه اش هم لوازم ومقتضیات دنیای مدرن  هم اهمیت دانش باستان شناسی را راست تروواقعی ترفهمیده بوده تا برخی ناشهری های نا متجدد وباستان ناشناس جامعه اکنون ما.نسل اول باستان شناسان میهن ما به تبعیت از کلاسیسیست های جامع الاطراف اروپایی آن ها نیزباستان شناسانی جامع الاطراف بودند و برخی از آنها از مقام دانشوری به مقام اندیشوری نیزرسیده بودند. مرحوم ورجاوند از جمله آن ها بود. شهروند عالم جدید بود وآشنا با آداب وادب ولوازم ومقتضیات دنیای متجدید. میهن دوست بود ودغدغه ودرد انسجام واقتدار ووحدت ملت ومیهن ومردم خویش درجانش شعله وربود. ازجنس ناباستان شناس های ناآشنا وبی خبر وبیگانه بامقتضیات وشرائط تاریخی دوره جدیدو تجارت پیشه وسودازده وسوداگرنبود. مصالح ومنافع ملتش را قربانی مطامع خویش نمی کرد. رویکرد های باستان شناسانه به گذشته ودرمرحله سپسین دانش باستان شناسی درقاره غربی درقلب تحولات شهری درمیان اومانیست ها یعنی منادیان ارزش های جدید وکلاسیسیست های مسلط به زبان های باستانی ونجیب زادگان وصاحبان ذوق وهنر پدید آمد وازآغازسرشتی شهری داشت ومنطبق وموافق وهمسوی با تحولات جامعه شهری. با روستا زاده های بی خبر از تحولات دنیای مدرن چندان میانه ای خوش نداشت.این که مشاهده می شود درجامعه بعد انقلابی ما چندان بهایی  به دانش باستان شناسی داده نمی شود ودولتیان ومجلسیان وقضائیان ولشکریان وکشوریان ما به صیانت ازمواریث فرهنگی کشورچندان حساس نیستند چون چیزی از مقتضیات ولوازم وضروریات دنیای مدرن نمی دانند.فرهنگ های روستایی باهمه زیبایی وطراوتشان بسته وغیرتاریخی یا حتی ضد تاریخی اند.درفرهنگ های بسته روستایی همیشه زمان طبیعی بر زمان تاریخی غلبه دارد وسروری می کند.موزه های عالم مدرن دربسترتحولات عظیم شهری پدیدارشدند. نه روستایی.دانش باستان شناسی از جنس علم تغذیه وتخلیه وتصفیه نیست که هرکسی را دربارگاه دانشوری و اندیشوری خود راه دهد. طومارش دردوره جدید دررون کیهانی از ارزش ها واندیشه ها ورویکردهای تاریخی وتحولات عظیم مدنی ومعنوی درقاره غربی گشوده شده است.کسی که چیزی از تحولات دنیای مدرن نمی داند درست تر این است بیهوده سرمایه عمر واندیشه اش را به پای دانش ودانایی نریزد که درباره هستی وچیستی آن شناخت وفهم درستی ندارد.باستان شناسی تنها مقام دانشوری نیست مقام رفیع اندیشوری هم هست.

در بخش دیگر از جلسه، کامیار عبدی سخنانی را درباره  پرویز ورجاوند، ایران­ پژوهی، تفکرات سیاسی و اجتماعی وی بیان کرد و اظهار داشت: متأسفانه باستان­شناسی ایران، در سال­های اخیر دچار بحران­های زیادی است و ضربات سنگینی بدان وارد شده است. جدا از اتفاقاتی که در سازمان میراث فرهنگی می­افتد، بزرگ­ترین ضربه در باستان­شناسی از این نظر است که در این سال­ها بزرگان بسیاری را در مدت زمان کوتاهی در باستان­شناسی از دست دادیم. تنها فهرستی از نام­های این بزرگان را خدمت شما عرض می­‌کنم تا به حجم این آسیب واقف گردید. احمد حب­علی موجانی سردبیر مجله­ باستان­شناسی و تاریخ، مهندس محمد مهریار، مهندس باقر آیت­الله‌­زاده­ شیرازی، دکتر علیرضا شاپور شهبازی، دکتر مسعود آذرنوش، عزت­الله نگهبان، سیف­‌الله کامبخش، زنده یاد پرویز ورجاوند و در این اواخر مرحوم شهریار عدل. باستان­شناسی ایران، جامعه­ کوچکی است و شما تصور کنید در این مدت زمان کم بزرگانی تکرار نشدنی­ را از دست داده‌­ایم که هیچ­گاه جایگزینی نخواهند داشت. حال به این مسأله بپردازیم که چرا عنوان "ایران­دوست" را برای زنده­یاد ورجاوند انتخاب کردم؟ از نظر من پرویز ورجاوند، منحصر به فرد بود. ایشان باقی­مانده­ نسلی از ایران­ پژوهانِ ایران­دوستِ سیاست­مداری بودند که به مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی اشراف داشتند و از طرفی علاقه­ عمیق او به ایران اهمیت ویژه‌ای داشت. متأسفانه این سه ویژگی در باستان­شناسی امروز ما موجود نیست. ما نه ایران­ پژوهانمان به معنای واقعی ایران­ پژوه هستند و نه در بخش‌­های دیگر شاهد این تبحر­ هستیم. تنها عده­‌ای، ادعای ایران­­‌دوستی دارند."

کامیار عبدی در ادامه­ی سخنانش به تعریف عنوان «ایران­پژوهش» در مورد پرویز ورجاوند پرداخت و چنین ادامه داد: چرا بنده به جای باستان­شناسی عنوان ایران­پژوه را برای ایشان انتخاب کردم؟ چون جزو نسل قدیمی بودند که هم در زمینه­ی باستان­شناسی و مردم­شناسی و تاریخ هنر و معماری و هم در زمینه­‌های دیگر چون نقشه ­برداری و مرمت آثار تاریخی تحصیلات آکادمیک داشتند و تسلط ایشان به این رشته­‌ها قابل تقدیر است. نه تنها در تئوری بلکه در میدان عمل هم این گوناگونی را به اجرا می­‌گذاشتند؛ در صورتی­­که در نسل حاضر ما، اشخاصی چون من و همکارم آقای ملک­زاده، با وجود تمام سعی و تلاش خود در زمینه­ باستان­شناسی نمی توانیم مدعی این باشیم که بر یکی از این حوزه‌­ها به این اندازه احاطه داریم. حال این که ورجاوند به زیبایی این­ها را با هم تلفیق نموده و توانسته کارهای کلاسیک و ماندگاری را به­ وجود آورد. مسأله­ دیگر، در مورد کارهای علمی زنده‌­یاد ورجاوند می‌­باشد و کتابی که امشب رونمایی خواهد شد، در مورد گستردگی دیدگاه ایشان و میزان کارهایی است که انجام دادند.

عبدی در مورد غرب­زدگی تفکرات باستان­شناسی ایران نیز چنین گفت:  شاید بسیاری با نظرم مخالف باشند. البته، این در حد یک نظر است. ما ایرانی­‌ها، در زمینه­ باستان­شناسی بسیار غرب­زده هستیم. از دوران باستان تا پیش از تاریخ که راجع به بین­‌النهرین، آناتولی، یونان، روم و ... صحبت می‌کنیم، اما به این توجه نداریم که یک سابقه­ بسیار طولانی تاریخی، فرهنگی و باستان­شناختی با شرق ایران داریم. با آقای آریامنش که صحبت می­‌کردم، این مسأله مطرح شد و بسیار جای تعجب داشت که در مقاطع کارشناسی و ارشد و دکترا حتی یک واحد درسی در مورد شرق ایران، آسیای مرکزی، افغانستان و هندوستان ارائه نشده است. پایه­‌های تمدن ایران در خوزستان ریخته می­‌شود و پس از آن کم­کم از فلات ایران به آسیای مرکزی می‌­رسد و مکان­هایی چون سمرقند، بخارا، مرو و. .. مرکز فرهنگی ایران می­‌شوند؛ حتی یک واحد درسی در این موضوع نداریم. نکته این­جاست، دو باستانشناس و ایران­ پژوه داشتیم که به طور جدی و رسمی در مورد ایران شرقی و ارتباطات ایران با شرق و آسیای مرکزی و شبه ­قاره­ هند کار می­‌کردند و قلم می­‌زدند و به ترجمه­ کتاب می­‌پرداختند. این دو بزرگوار، پرویز ورجاوند و شهریار عدل بودند. کمی واقع­گرایانه بنگریم. امروز متخصصی نداریم که بخواهد در مورد ایران و ارتباطات شرقی پشت این تریبون، حرفی براساس اسناد و مدارک بزند و نکته­‌ای بیان کند. این را هم به فهرست وضعیت آشفته­ باستان­شناسی ایران اضافه کنید!

 او همچنین در مورد فعالیت­های فرهنگی و سیاسی پرویز ورجاوند بیان کرد: ایشان پیش از انقلاب و اوایل آن مورد انواع و اقسام کم­لطفی­ها و بی­لطفی­ها قرار گرفتند؛ از مراحل استخدامی ایشان تا بازنشستگی زودهنگام. مشکل عمده­­ی باستان­شناسان امروز شاید این باشد که دانسته یا ندانسته از سیاست و سیاست­مداری پرهیز می کنند. در واقع جدا از یک نسل کوچک که در اوایل دوره پهلوی و در دوره­ی رضاخان که اشخاصی چون حسن پیرنیا، محمدعلی فروغی، علی اصغر حکمت و سعید نفیسی را شامل می‌­شد که سیاست­مدارانی ایران­شناس و ایران­ دوست بودند، تقریبا کمتر کسی در این زمینه وجود داشت. همین­طور که پیش می­‌رویم، تکنوکرات­ها این کشور را فرا­گرفته­‌اند. آن­ها آفتی برای کشور هستند. تنها رشته­ مهندسی خوانده‌­اند و با سیاست و تاریخ و فرهنگ آشنایی ندارند. بسیاری از مدیران این­گونه‌­اند. حتی کتاب یا مجله‌­ای در مورد تاریخ و فرهنگ ایران ورق نزده­‌اند. کتاب گریشمن که مرحوم معین سال­ها پیش ترجمه کرده و انتشارات علمی و فرهنگی سالانه تجدید چاپ می­‌کند و دانشجویان هم با توجه به این که چاپ جدید است پس می‌­تواند کتاب جدیدی هم باشد مورد مطالعه قرار می­‌دهند و دچار این توهم می­‌شوند که می­‌توانند مهندس فرهنگ باشند!  اتفاقاتی چون سد سیوند که جنون سدسازی را در ایران به راه انداخت و اکنون بعد از مدت­ها به فاجعه­ی آن پی برده‌­­ایم. آن­ها باستان­شناس و اهل فرهنگ نبودند، بلکه مهندسینی هستند که در هر نقطه جوی آبی هم رد شود یک سد می­‌سازند. این سدسازی نه تنها به بخش زیست­ محیطی و پوشش گیاهی و جانوری آسیب رساند، صدمات بسیاری به آثار باستانی وارد کرد. اعتراض­‌ها آغاز شد و دلیل این اعتراض نزدیکی به پاسارگاد بود و امروز می‌بینیم میزان رطوبت بالارفته چه مشکلات مخربی را در بنا ایجاد کرده است. این­ها دسته­‌ گل­های تکنوکرات­‌هایی بودند که به مسائل فرهنگی توجه نکردند. ورجاوند با وجود این همه مشکلات بسیار و در دورانی که حتی فعالیت­های اجتماعی نداشت، در مورد این موضوع احساس مسئولیت می­‌کند و معترض می­‌گردد.

سپس نوبت به احسان یغمایی رسید که به دلیل آن که در بیمارستان بستری شده بود نتوانست در این مراسم حاضر شود و  علی دهباشی متن سخنرانی او را قرائت کرد.

آخرین سخنران این مراسم شاهین آریامنش بود که از « فرزندِ پرویزِ ایرانِ ورجاوند» سخن گفت: نام زنده یاد دکتر پرویز ورجاوند را بسیار شنیده بودم. می دانستم که او باستانشناسی است متخصص دورة اسلامی و همچنین سخنگو و هموند شورای رهبری جبهة ملی ایران. نخستین کتابی که از او خواندم نه نوشتة او بود و نه ترجمة او بلکه کتابی بود به کوشش او. همة هستیام نثار ایران، یادنامة استاد دکتر غلام حسین صدیقی، گردآوری و تنظیم: دکتر پرویز ورجاوند. برگ سبزی دربردارندة مقاله، شعر و یادداشتهایی از دوستان و دوستداران زندهیاد صدیقی که دکتر ورجاوند با انگیزة ارج نهادن به شور و عشق دکتر صدیقی به سربلندی ایران و آزادی ملت و ارزشهای والای فرهنگ ایرانی، آن را گردآورده بود. این کتاب،سرآغاز آشنایی بیشتر من با دکتر صدیقی و بسیاری از چهرههای فرهنگی، ادبی و سیاسی بهویژه دکتر پرویز ورجاوند شد؛ اما آشنایی ژرف من با دکتر ورجاوند به هنگام دیدارهایم با استاد ادیب برومند برای تهیة کتاب آفرین ادیب، جشننامة استاد ادیب برومند بازمیگردد که در این دیدارها یادی نیز از وی میشد و استاد برومند از دانش ژرف، خوی و خیم و منشِ نیک و نغز دکتر ورجاوند و دلبستگیاش به ایران و ایرانیان میگفت. در این دیدارها بود که تهیة یادنامهای برای زندهیاد دکتر ورجاوند بهپاس بیش از پنجاه سال خدمت میهنی، علمی و فرهنگیاش به ذهنم رسید و تلاش شد تا با مکاتبه و ارتباطهای مستقیم، مقالههایی از دوستان و شاگردان و دوستداران این مرد نستوه ایرانزمین برای چاپ در ارج ورجاوند گردآوری شود.

آریامنش ادامه داد: دلبستگی به ایران و ایرانیان و آرزوی سربلندی آنان، شاه بیت غزل زندگی دکتر پرویز ورجاوند بود. میهن برای ورجاوند آب و خاک نبود بلکه گِل سرشت او بود. ورجاوند ریشه در این خاکِ پاک داشت و دلش یکپارچه نه تنها برای ایران و ایرانیان بلکه برای مردمان جهان ایرانی میتپید چرا که عشق به ایرانِ از آلودگی پاک و جهانِ ایرانی در دل او خیمه زده بود. ورجاوند در همة عمر، غمخوار و نگران میهن بود و از نوجوانی هر گامی که برمیداشت برای میهن و هممیهنانش بود؛ از همین رو در نبرد با استعمار و ملی شدن صنعت نفت ایران، سر خامه را تیز کرد و به نوشتن مقاله و یادداشت در مطبوعات پرداخت چنانکه پس از کودتای 28 امرداد 1332، بارها هور و ماه بر او تیره گشت و چند بار دستگیر شد. وی با اینکه در سال 1339 از ایران دور شد و به فرانسه رفت اما دل و جانش با ایران بود و توانست شاخة جبهه ملی ایران را در اروپا با همکاری تنی چند از کوشندگان پایهگذاری کند و از این راه فعالیتهای میهنی را ادامه دهد.

در پایان این برنامه از «ارج‌نامه ورجاوند» به کوشش شاهین آریامنش با حضور همسر ورجاوند، ژاله آموزگار و سخنرانان رونمایی شد.

کد خبر : ۲۹۳۸۹۰