گفتگوی ایلنا باددوایگرت؛ مدیر فیلمبرداری و برنده جایزه اسکار
کارگردان در سینما هیچ کاره است
در سینما حتی کارگردان هم دخیل نیست بلکه داستان است که مشخص میکند فیلم چه شکلی باید داشته باشد به همین دلیل این جمله که مثلا میگویند فیلمبردار صاحب سبک داریم حرف بسیار بیمعنی است.
ایلنا: " ددو وایگرت " مدیر فیلمبرداری و صاحب ایده و طراح چراغهای نور پردازی است. وی بیش از ۲۰ سال است در زمینههای مختلف سینما همچون کارگردانی؛ تهیهکنندگی و مدیریت فلیمبرداری فیلمهای سینمایی بلند فعالیت دارد. وایگرت در سال ۱۹۹۰ وسیله نورپردازی جدیدی را ساخت و بعدها جایگاه ویژهای پیدا کرد و در همان سال تیم فنیاش جایزه سینمای اسکار را در شاخه فنی دریافت کرد. وی به تازگی برای برگزاری مجموعه کلاسهایی درباره نورپردازی در خانه سینما به ایران آمده است. گفتگوی او با ایلنا را میخوانیم:
* در سال ۱۹۸۴ به طراحی Dedolight رسیدید. چه نیازی در سینما دیدید که مجبور شدید لامپهای دو لنزی را طراحی کنید؟
_ _ در زمینه نورپردازی من تحقیقات زیادی کردم و قبل از آنکه به سینما بیایم اپتیکهای خاصی را طراحی کردیم. یک سیستم نوری با سرعت بالا را برای سیستم قطارهای ناوبری آلمان طراحی کردم. طراحی یک سیستم با یک لنز با یک دوربین را برای یکی از دانشگاههای معتبر انجام دادم. سیستمهای اسپید فلوروسکپ را برای تشخیص سرطان کار پزشکی سرطان طراحی کردم. سیستمهای دیگری مانند سیستمهای علمی را برای کارهای صنعتی طراحی کردم. زمانی متوجه شدم که این سیستمها را برای شرکتها و سازمانهای مختلف طراحی میکنم اما این طرحها دیگر به نام آنها و مال آنها میشد و نامی از من نبود درنتیجه تصمیم گرفتم چیزی را طراحی کنم که فقط مال خودم باشد. اولین چیزی هم که به نظرم رسید؛ طراحی چراغ بود زیرا برای کارهای خودم هم نیاز به چراغهای خاصی داشتم درنتیجه به این فکر افتادم که چرا چراغهای خودم را خودم طراحی نکنم. در این راه طرحهای زیادی را اجرا کردم که خیلی موفق نبود و امروز یک موزه را میتوانیم از چراغهایی که طراحی کردم اما کار نکرد؛ پر کنیم. ابتدا چراغها را طراحی کردیم. در طراحیها به یک نوع طراحی برای سیستم دولنزی رسیدم البته برای چراغهای بزرگتر نیاز به سیستم جدید داشتم و باز هم نیاز به چراغهای بزرگتر و باز هم نیاز به طراحیهای بیشتری بود البته نیاز به بهتر بودن مرا مجبور میکرد که به چنین طراحی برسم.
* این کار را به تنهایی انجام دادید یا گروه تحقیقاتی داشتید؟
_ _ یک گروه فوق العاده از نظر تحقیق و توسعه داشتم به سطح بسیار بالایی در زمینه طراحی رسیدم. زمانی که شروع به طراحی کردم باید برای یک لنز یک مسیر حرکتی نور را از رسیدن به یک عدسی محاسبه میکردم باتوجه به اینکه لنز مجموعهای از عدسیها است تا براساس آن یکی یکی شعاع نور بیرون بیاید ما در آن روز ۲۰ تا ۳۰ شعاع نور را بررسی کردیم و بعد به جایی رسیدیم که ۲۵ میلیون شعاع نور را در ۵ دقیقه میتوانستیم محاسبه کنیم. این روزها نه تنها شعاع نور را محاسبه میکنیم بلکه مقدار نوری را که از این لنز وارد و خارج میشود را هم میتوانیم محاسبه کنیم. از طرف دیگر برای هر منبع نور جدیدی
که ساخته میشود؛ سیستم اپتیک جدیدی را براساس همان منبع نور باید طراحی کنیم. در طول طراحی و یک مرحله قبل از ساخت چراغهای نورپردازی به این نتیجه رسیدیم که در سیستم اپتیکی؛ چراغی که ۱۵۰ وات است نمیتوانیم روی چراغ led بگذاریم و هر کدام از ledها ۲۰ وات یا ۴۰ وات یا ۹۰ وات انرژی دارد که باید سیستم اپتیکی جداگانهای برای آن طراحی کنیم. سرانجام به چراغهای موسوم به دیدو لایت رسیدیم البته معتقدم در این صنعت بهترین پتانسیلهای تحقیق و توسعه برای همه دانش وجود دارد و البته تحقیق و توسعه هزینه گرانی دارد.
* تا یک تاریخی در سینما همه عوامل و نورپردازها در اختیار کارگردان بودند مخصوصا در دوره سینمای کلاسیک مانند هیچکاک، فیلمنامهنویس و کارگردان به نور توجه زیادی داشت و از دورهای به بعد نورپرداز خودش شخصیت مستقلی در سینما شد. آیا شما این گفته را قبول دارید. به نظر شما از چه زمانی نورپرداز برای خودش شخصیت مستقل و جدایی شد؟
_ _ در ابتدا قبل از فیلمبردار و کارگردان تهیه کننده وجود دارد و این تهیه کننده است که میگوید من اینقدر بودجه دارم و کارگردان باید در قالب همان مقدار بودج ایدهاش را جا دهد و بعد از آن کارگردان است که تصمیم میگیرد فیلم به چه شکلی باشد و فیلمبردار و نورپرداز باید برای آن ایده تلاش کنند اما به نظر من در سینما حتی کارگردان هم دخیل نیست بلکه داستان است که مشخص میکند فیلم چه شکلی باید داشته باشد به همین دلیل این جمله که مثلا میگویند فیلمبردار صاحب سبک داریم حرف بسیار بیمعنی است. به نظر من فیلمبردار صاحب سبک وجود ندارد فیلمبردار باید از امکانات استفاده کند
تا داستان را آن طور که میبیند؛ درآورد و این داستان باید شکل کاملا متفاوت داشته باشد زیرا کارگردان تصویر داستان را میخواهد لذا باید به کارگردان کمک کند تا آن تصویر را خلق کند. فیلمبردار باید با تجربهای که دارد طوری کارش را انجام دهد تا تصویرواقعی حداقل ۱۰ درصد از آنچه در ذهن کارگردان است و کارگردان فکر میکند؛ بهتر شود.
* شما معتقدید که سرنوشت داستان یک فیلم را تعیین میکند و کارگردان تعیین کننده نیست؟
_ _ دقیقا کارگردانهایی بسیاری هستند که نمیدانند دارند چه کار میکنند و گاهی تهیه کننده است که به کمک آنها میرود و میگوید چه کاری انجام دهد. حتی من خودم برای کارگردانهایی کار کردم که نمیدانستند دارند چکار میکنند برای همین آنها را کنار گذاشتم و کار خودم را انجام دادم و این بسیار بد است زیرا زمانیکه کارگردانی نمیداند چکار کند بقیه هم مستاصل میشوند. امروز کارگردان فقط هدایت کننده گروه است و بقیه گروه باید در خدمت کارگردان باشند.
* باتوجه به تکنولوژی امروز؛ پس از تولید یک فیلم کارهای بسیاری را از نظر رنگ و نورپردازی میتوان انجام داد. آیا بازهم نوپردازی همان اهمیت سابق را دارد ضمن اینکه سینما به سمت دیجیتال شدن حرکت کرده است؟
_ _ اصلیترین ابزار قصهگویی قلب و ذهن شما است و هنوز همه چیز دیجیتال نشده است. به عنوان یک مدیر فیلمبرداری من مجرم خواهم بود اگر چیزی را ثبت کنم و بعدها کسان دیگری درباره آن تصمیم بگیرند که به چه شکلی باشد. چیزیی که مهم است این است که شما از قلب و ذهنتان بخواهید داستانی را تعریف کند. مدیر فیلمبرداری ابزاری را در اختیار دارد که باید از آن ابزار استفاده کند. اینکه من کاری بکنم و بعد آن را در اختیار آدمهای دیگری قرار دهم تا آنها بپذیرند و حتی تغییر دهم را به هیچ وجه قبول ندارم.
* آیا با سینمای ایران آشنایی دارید و فیلمی از سینمای ایران را دیدید؟
_ _ خیر. هیچ فیلمی از سینمای ایران را ندیدم.
* در اسکار هم فیلمهای ایرانی را دنبال نکردید یا آثار اصغر فرهادی را ندید؟
_ _ خیر. وقتش را نداشتم. و اصلا فرصت نکردم.
گفت گو از علی زادمهر