محمد بهارلو:
داستان ازنظر جمالزاده؛ گفتار طبقات مختلف یک ملت است
اهمیت جمالزاده، بهعنوان آغازکنندۀ داستان کوتاه در ایران، در برگذشتن از سنت قصهپردازی گذشتگان حکایت یا مَقامه و نزدیکشدن به کیفیتِ روایتپردازی مدرن یا به تعبیر خود او به دست دادن نمونههایی از «انشای رمانی» است.
هفدهم آبان مصادف است با سالروز مرگ محمدعلی جمالزاده، نویسندهای که طعم داستان کباب غازش هنوز هم زیر دندان حس میشود. درست است که جمالزاده بیش از همه با انتشار مجموعه داستان «یکی بود، یکی نبود» معروف شد و از آن زمان به عنوان پدر قصهنویسی نوین ایران لقب گرفت اما فعالیتهای او فقط به داستاننویسی محدود نمیشود بلکه زمینههای دیگری را نیز دربرمیگیرد، ازجمله ترجمه، نقد، پژوهش دربارهی فرهنگ عامه و تحقیق درمورد تاریخ ایران.
محمد بهارلو(نویسنده و روزنامهنگار) از اهمیت جمالزاده در داستاننویسی نوین ایران به ویژه اهمیت او در رواج داستان کوتاه به سبک اروپایی در ایران صحبت کرد.
او در گفتوگو با خبرنگار ایلنا اظهار داشت: اهمیت جمالزاده، بهعنوان آغازکنندۀ داستان کوتاه در ایران، در برگذشتن از سنت قصهپردازی گذشتگان حکایت یا مَقامه و نزدیکشدن به کیفیتِ روایتپردازی مدرن یا به تعبیر خود او به دست دادن نمونههایی از «انشای رمانی» است. از لحاظ او «انشای رمانی» متفاوت و متمایز از انشاهای قدیمی و کلاسیک است، و گسترۀ وسیعی که او برای آن قایل است تمام کلمات و تعبیرات و مثلها و اصطلاحات و ساختمانهای مختلف کلام و لهجههای گوناگون یک زبان را دربرمیگیرد.
وی ادامه داد: درواقع داستان از نظر جمالزاده «جعبۀ حبسِ صوت» گفتار طبقات و گروهها و دستههای مختلف یک ملت است. از همینرو عنصر گفتوگو در اولین مجموعۀ داستان جمالزاده، یعنی «یکی بود و یکی نبود»، نقش اصلی و ساختاری دارد، و آنچه داستانها را پیش میبرد و به سرانجام میرساند گفتوگوی مستقیم است. بهعبارت دیگر گفتوگو در این داستانها هم به معرفی و ترسیم سیرت آدمها میپردازد و هم کیفیت نمایشی یا دراماتیک دارد. این ویژگی را میتوان در داستان کوتاه غربی نیز دید.
این منتقد با اشاره به تاثیر نوع نگارش و سبک داستانپردازی جمالزاده در عمومی شدن و عامه پسند شدن داستانهایش گفت: تأکید جمالزاده بر نزدیککردن زبان نوشتار به زبان گفتار و استفاده از لغات و ترکیبات جاری در زبان رایج در میان مردم طبعاً با گسترش دایرۀ مخاطبان داستانهای او توأم بود؛ زیرا خوانندگان با قیافهها و صداهایی از کوچه و بازار در نوشتههای او روبهرو میشدند که برای آنها تازگی داشت؛ بهویژه که جمالزاده اغلب داستانهایش را با رگههایی از عنصر طنز و شوخطبعی روایت کرده است. این کیفیتی است که بهشکل پروردهتری در نوشتههای نویسندگان بعد از جمالزاده، نظیر هدایت و علوی و چوبک، دیده میشود.
بهارلو در رابطه با سبک روایی داستانهای جمالزاده و پاسخ به این سوال که آیا درست است بگوییم سبک داستانی جمالزاده به شیوه روایی تکگویی است؟ یا به دلیل ساده بودن داستانهایش از تحلیل روانی در آنها خبری نیست؟، گفت: جمالزاده، چنانکه خودش بارها گفته است، و داستانهایش نیز بهروشنی نشان میدهند، سبک و شیوۀ روایتگری مألوف خود را در طول سالها نویسندگی کمابیش حفظ کرده است. غرض غایی او از سبک، یا رفتار هنرمندانه با زبان عمومی، همان چیزی است که خودش از آن به «دموکراسی ادبی» تعبیر کرده است، یعنی گنجاندن اصطلاحات و تعابیر عامیانه و مَثَلها در داستان، با این هدف که داستان در دسترس همگان قرار گیرد و از این طریق زبان نیز «اصلاح» و «تکمیل» شود.
وی در ادامه افزود: بهعبارت سادهتر هدف اصلی جمالزاده این است که داستان و سرگذشت آدمهای آن برای خواننده عبرتآموز باشد؛ به این معنی که آدم اصلی داستان آخرسر به نتیجهای برسد که درواقع نتیجۀ خواننده، حاصلی که خواننده از داستان میگیرد، نیز باشد. برای این منظور جمالزاده میکوشد ارزشهای کاملاً متمایزی را در داستانهای خود عرضه کند، ارزشهایی با معیارهای اخلاقی، که از لحاظ او هم برای آدمهای داستان و هم برای خوانندگان کمابیش الزامآور نیز هستند.
بهارلو در پایان پیرامون نگاه جمالزاده به برتری اهمیت سبک و ساختار یا موضوع و موضمون گفت: جمالزاده، بهطوری که بارها گفته است، «زندۀ ایام طفولیت» خودش است، یعنی همان یادگارهایی که از گذشتههای دور در خاطرش مانده، چنان که گویی حوادثو وقایعی که او بعدها از سر گذرانده جملگی فراموش شدهاند، یا از لحاظ اواهمیت چندانی ندارند. او همچنین هرگز از «تجربههای اروپایی» خود، تجربۀ هشتاد سال زندگی در خارج از محیط ایران، چیزی ننوشت و در داستانها و رمانهایش تقریباً هیچگاه تحت تأثیر صناعت و شگردهای روایی ادبیات اروپا و امریکا قرار نگرفت.(هرچند او اولین کسی است در ایران که به تفصیل دربارۀ جیمز جویس و دو رمان معروف او، «اولیس» و «فینگانزویک»، مقاله نوشته است.) بااینهمه جمالزاده آغازکنندۀ داستان کوتاه فارسی است و مانند هر آغازگری طبعاً ایرادهای بسیاری میتوان بر او گرفت، اما من خیال میکنم او با وضع و قیافۀ فعلی و بهعنوان یک نثرنویس نویس، یا بهتعبیر خودش نویسندۀ «انشای رمانی»، هنوز ارزشهای شایانتوجهی دارد.