در حاشیه نمایشگاه عکس «ماضی سکوت» مطرح شد؛
هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست
نخستین نمایشگاه عکسهای افسانه پلویی تا ۵ دی ماه در گالری آتبین برپاست. او تازهترین کارهای خود را که با استفاده از تکنیک فتومونتاژ شکل گرفته با عنوان (ماضی سکوت) شامل مجموعهای از بیست و چهار اثر از بیست و چهار نفر به نشانه بیست و چهار ساعت را روی دیوار برده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، نخستین نمایشگاه عکسهای افسانه پلویی تا ۵ دی ماه در گالری آتبین برپاست. او تازهترین کارهای خود را که با استفاده از تکنیک فتومونتاژ شکل گرفته است با عنوان (ماضی سکوت) که مجموعهای از بیست و چهار اثر از بیست و چهار نفر که به نشانه بیست و چهار ساعت است را روی دیوار برده است. همین بهانهای شد برای گفتوگویی که شرح آن را در زیر میخوانید.
از چه زمانی به عکاسی علاقهمند شدید؟
در دنیای مدرن کمتر کسی وجود دارد که به عکاسی علاقهمند نباشد. به این دلیل که برای همه آدمها ثبت لحظات خاص و لحظاتی که ممکن است خاطرهای در آن شکل بگیرد ارزشمند است مخصوصا در این چندسال اخیر که دوربینها به گوشیهای همراه متصل شدهاند تقریباً نمیشود کسی را پیدا کرد که به عکاسی علاقهمند نباشد بنابراین پاسخ این سوال را میشود درون همه آدمها پیدا کرد وقتی همه با دوربین عکاسی آشنا میشوند به حوزه عکاسی علاقهمند میشوند. یادم میآید که در دوران مدرسه یک دوربین کامپکت آنالوگ داشتیم و هر سفری که میرفتیم و جدای از عکسهای یادگاری که با آن دوربین گرفته میشد از مکانهای دیدنی، مجسمهها یا از چیزهایی که در آن سفر برایم جذاب بود عکس میگرفتم و وقتی که آنها را چاپ میکردم برایم خیلی حیرتانگیز بود. بنابراین فکر میکنم همه آدمها به عکاسی علاقهمند هستند، تا به حال کسی را ندیدم که عکاسی را دوست نداشته باشد یا نخواهدعکاسی کند و در زندگیاش لحظهای خاص درگیرش نکرده باشد که از خیر عکاسی بگذرد.
کانسپت مجموعه (ماضی سکوت) به چه صورت است؟
این مجموعه خیلی برایم اهمیت دارد. روزی که به طور اتفاقی یک عکس سلفی در سالن انتظار سونوگرافی گرفتم تصور نمیکردم که این عکس آنقدر برایم جدی بشود. انعکاس صورتم روی شیشه که با ساختمان روبه رو تلاقی کرده بود و پنجرههای ساختمان، روی چشم من منعکس شده بودتصویر عکس را برایم جذاب کرده بود. درابتدا فرم عکس درگیرم کرد و بعد معنا پشت معنا بود که شکل میگرفت و هیجان مرا بیشتر میکرد. فکر میکنم تمام آنچه که در درون آدمها اتفاق میافتد درچشمهای آنها دیده میشود. نگاه کردن به چشمهای آدمها حسهای متفاوتی را در ما برانگیخته میکند و هرکدام از آدمهای عکسهایم بخشی از وجودشان را در چشمهایشان بازتاب میدهند. گاهی اوقات این استعاره وجود دارد که چشم پنجره جان است. «پنجره و چشم دو عنصری هستند که به شدت به هم شباهت دارند و یک مرز شفاف بین آن چیزی است که درون و بیرون از ما اتفاق میافتد». این جمله کلیدیترین قسمت این نمایشگاه است. به نظر میرسد آگاهی، دانش درون و محیط با پنجره و چشم مدام در حال تبادل هستندیعنی از درون به بیرون و بالعکس. نکتهٔ دیگری که وجود دارد این است که واژهای به عنوان چشم سوم وجود دارد که مسائلی را فراتر از واقعیت بیرونی میبیند. حقیقت و واقعیت دو امر کاملا مجزا هستند اگرچه چشم، جان دارد و واقعیتها را میبیند ولی یک چشم سومی هم وجود دارد که حقیقت ماجرا را مشاهده میکند و اطلاعات میدهد. این چشم سوم به جهانی بازاست که چشم نمیتواند آن را ببیند. بنابراین چشم آنقدراهمیت دارد که حتی بعضی از حواس همچون حس ششم به چشم سوم ربط داده میشود.
چقدر برای این مجموعه زمان صرف کردید؟
از ابتدای خلق این ایده تا زمانی که کارها تمام شدند و روز جمعه ۲۴ آذر ۹۶ به نمایش در آمدند حدود یک سال و چند ماه زمان برده است.
تصاویر چه احساسی را به مخاطب منتقل میکند؟
اگر بخواهم اتفاقی که در روز افتتاحیه افتاد را جمع بندی کنم این آثار حداقل ارتباط را با مخاطب پیدا کرده بودند یعنی چشمها توانسته بودند تا حد زیادی قصهٔ آدمها را برای مخاطب بازگو کنند.
این نمایشگاه چندمین نمایشگاه شماست و اینکه چه تفاوتی با آثار قبلی شما دارد؟
در چند نمایشگاه گروهی عکس شرکت کرده بودم و یک نمایشگاه انفرادی عکس هم قبل از این نمایشگاه داشتم. بنابراین این دومین نمایشگاه انفرادی من محسوب میشود. درست است که این نمایشگاه همچنان با رویکرد عکس اتفاق افتاده است ولی به نظرم مرزی بین نقاشی وعکس است و فکر میکنم تا حد زیادی میل من به نقاشی، در این اثر آمده است. در نمایشگاههای قبلی خیلی سعی میکردم که با فضاسازی به هویت نقاشی نزدیک شوم ولی دراین نمایشگاه سعی کردم که با دست بردن در آن اتفاق؛ کاری را که معمولا در نقاشی انجام میدهم را روی عکسهایم انجام بدهمبنابراین تفاوت ویژهای با نمایشگاه قبلی من دارد که به نظر میآید بیشتر دارد به نقاشیهایم نزدیک میشود.
اینطور که از استیتمنت نمایشگاه برداشت میشود، آثارتان رویکرد پستمدرنیستی تلفیقی با معماری سنتی دارد که مرز مفهوم درون و بیرون را بازتاب میدهد. چه دغدغهای در پشت این آثار نهفته است؟
اصولا خیلی درگیر این تقسیمبندیهای ایسمی نمیشوم اینکه چقدر میتواند و در چه قالبی بگنجد خیلی برایم اهمیتی ندارد چیزی که برایم مهم است این است که به طرز خیلی عجیبی صورتها را دوستدارم و در بیشتر کارهایم چه در حوزه عکاسی و چه درنقاشی خیلی به صورتها نزدیک میشوم و بخشی از آن به دلیل شناخت شخصیتها است. شناخت آدمها و دیدن زوایای پنهان و لایههای درون آنها برایم خیلی جذاب است بنابراین فکر میکنم معماری برای همه آدمهایی که اهل هنرهستند جزو شاخصهای ویژه شهری است. به گفته آنها، اگر میخواهی میزان رشد تمدن را در هر کشوری بررسی کنی یکی از آن المانها بررسی و هویت معماری در آن شهر یا کشور است. این اتفاق در مورد این اثرها هم افتاده است. سعی کردم که آن تمدن ویژه معماری و مشخصههای مطلق معماری را به صورتها و روانشناسی نزدیک کنمو این دو واقعیت را به هم گره بزنم که بنا و نگاه معمارگونه چقدر از درون آدمها سرچشمه گرفته است و چقدر معماری و قرینهگی آن به ساختمان صورت، بنا و بدن نزدیک است و چقدر بنا از بدن میتواند الهام گرفته باشند. این قرینگی معمولا در انسان وجود دارد و حس تعادل میدهد و حس بیثباتی را از انسان دور میکندو در معماری به شدت تکرار میشود خصوصا در معماری سنتی و میبینید که شما تقریبا به هیچ وجه قبل از انقلاب صنعتی، معماری را که دچار این قرینگی و ثبات مطلق و این تحکم اعضا نباشد را پیدا نمیکنیدو در صورت هم این اتفاق میافتد به هرحال این دو نزدیکی خیلی زیادی به هم دیگر دارند.
در مجموع نمایشگاه را چگونه میبینید؟
به نوعی این نخستین نمایشگاه انفرادی من است که در فضای گالری اتفاق افتاده است. این نمایشگاه به شخصه برایم این خاصیت را داشت که یکسری از نگرانیهایم را درمورد ارائه و کارهایی که انجام میدهم کمتر کند. نمایشگاه برایم یک دستاورد خیلی جدی داشت و آن هم این است که هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست یعنی آن اتفاق سعی میکند که یک چیزی به تو بگوید و یک راه و دریچهای را رو به جهان چشم یا ذهن باز کند فکر میکنم که این حداقل اتفاقی بود که در مورد این نمایشگاه برایم افتاد و اینکه یک بخشی از نگرانیهایم را از من دور کرد و به من یاد داد که اتفاقهای اطرافم را بهتر نگاه کنم.
گفتگو: زهره عزپور