خبرگزاری کار ایران

سرمایه‌داری با خشونت ادامه‌ حیات می‌دهد

سمینار «گذار به سرمایه داری: نقد تاریخ فاتحان» با حضور مراد فرهادپور و بارانه عمادیان در موسسه مطالعات سیاسی-اقتصادی پرسش برگزار شد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، در این مراسم مراد فرهادپور تحلیلی از مفهوم انباشت اولیه ارائه داد و بارانه عمادیان درباره نظریه‌ی بدن و انباشت اولیه‌ی سیلویا فدریچی سخن گفت. برای اینکه بعداً از دل این‌ها کارگری که می‌تواند انباشت عادی را ادامه دهد ساخته شود.

غارت، اختلاس، جنگ و فساد دولتی، ناشی از انباشت اولیه سرمایه است

در ابتدای این سمینار مراد فرهادپور درباره انباشت اولیه‌ی سرمایه گفت: جدایی دهقانان از روابط معیشتی قبل و سرازیر شدن به شهر  آنطور که در دروه‌ی فئودالیسم اروپا رخ داد نبود که انباشت از طریق خصوصی سازیِ اموال عمومی صورت گرفته باشد. با این حال‌‌ همان قسمت تاریخی، یعنی جدایی از روابط معیشیتی قبلی و ساخته شدن بازار، کافی بود تا زمینه را برای انقلاب ۵۷ و مقاومت بزرگِ مردمی در مقابل آن استبداد و غارت سلطنتی آماده کند.

او ادامه داد: بنابراین حتی در موردی استثنایی نظیر اصلاحات ارزی که قانون کلی را تأیید می‌کند، با این روبه رو هستیم که انباشت اولیه، همواره در پیوند با مبارزه و مقاومت رخ داده برای اینکه ارزش و قدرت تولیدی زنان و مردان را مصادره و از آن خود کنیم.  روشن است که این مسئله با مقاومت و مبارزه‌ی آن‌ها رو به رو می‌شود.

فرهادپور با اشاره به گستره‌ی نمونه‌های انباشت اولیه گفت: مارکس در آخر جلد اول به این نکته اشاره می‌کند که فرآیند انباشت در کشورهای مختلف به صورت‌های گوناگون رخ می‌دهد ولی با همین جمله از آن می‌گذرد. آنچه وجود دارد این است که ما با طیف گسترده‌ای رو به رو هستیم که عملاً می‌توان گفت گذشته از برخی فرآیندهای اساسی تاریخِ عصر جدید مثل گذر به مدرنیته و سرمایه داری از قرن پانزدهم تا نوزدهم و صنعتی شدن، مثل کشف آمریکا و از بین رفتن تمدن‌های بومی آمریکا و تجربه‌ی استعمار که تمام آسیا و آفریقا را در طول ۳ قرن اخیر در برگرفته؛ به صورت خیلی کلی و عام، همین فرآیند انباشت اولیهٔ سرمایه هستند.

او افزود: فرا‌تر از این مثال‌های کلی می‌توان گفت در هرجا که ما با غارت، با اختلاس، با فساد دولتی حتی با مالیات غیر مستقیم، هرجا که با جنگ و کودتا و درگیری در این قرون رو به رو بودیم، و هرجا که شکلی از خشونت سازمان یافتهٔ دولتی را شاهد بودیم، به گونه‌های مختلف با انباشت اولیه سروکار داریم. گرفتن خانه‌های مردم در بحران ۲۰۰۸ یکی از این موارد است. کلِ بهار عربی چیزی نبود جز مقاومت در برابر همین انباشت اولیه که بانک جهانی می‌خواست آن را تحمیل کند. تمام ۴۰سال حمله‌ای که نئولیبرالیسم کرده بر اساس همین قانون انباشت اولیه بوده است. آنچه در یونان امروز اتفاق می‌افتد چیزی نیست جز انباشت اولیهٔ بانک‌های خصوصی. بانک‌های آلمان و فرانسه که ارزش اضافه را از دل یونان می‌کشند و از طریق همین زور سیاسی و ماورای اقتصادی‌ای که دارند این را تحمیل می‌کنند. ۸۰۰ میلیاردی که آقای اوباما برای حفظ بانک‌ها پرداخت می‌کند، پول مالیات مردم است که دولت به زور گرفته و آن را به سرمایه‌ای تزریق می‌کند که دچار انباشت شده است. این شکلی از مسئلهٔ انباشت اولیه است.

این نویسنده و مترجم با تاکید بر نقش انباشت اولیه در تمام شکل‌های غارت و فساد دولتی اظهار داشت:  تمام شکل‌های خصوصی سازی منابع عمومی که ۴۰سال است در همه جا پیاده می‌کنند چیزی نیست جز انباشت اولیه. در غارت منابع آفریقا شاهد هستیم ۴۰ سال است شرکت‌های چند ملیتی همراه با گروه‌های مسلح مناطق مختلف و مردم بومی را به بردگی می‌کشند و به زنان آنان تجاوز می‌کنند. در این ۴۰ سال تیتانیومی که شرکت اپل برای ساخت آیفون‌ لازم داشت، عمدتاً به این شیوه حاصل شده است. این را همه‌جا می‌توانید ببینید. در وضعیت سوریه، حملهٔ آمریکا به عراق و تمامی جنگ‌ها علیه ترور که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم گره خورده به همین انباشت اولیه سرمایه و در تمام این موارد ما شاهدیم که در دوره‌ی نئولیبرالیسم تمام نقاط قبلی از حمله به زنان تا از بین بردن فرودستان، تا افزایش خصوصی سازی، تا شکل‌های مختلف غارت دولتی، تا احیای دوبارهٔ برده داری در شکل‌های مختلف آن در حال رخ دادن است، تکرار آن مفهوم است. تمام چیزهایی که در اخبار از این دنیای وحشی می‌شنویم به شکلی به همین قانون انباشت سرمایه بازمی‌گردد.

او با اشاره به برده داری سیاهان در آمریکا ادامه داد: فکر نکنید قضیه مربوط به قرون وسطی است یا تکه‌ای از پیش تاریخ که به شکل غیرهمزمان آمده و چیز استثنایی عجیب غریبی بوده، بلکه ماجرای برده‌داری در جنوب آمریکا با خصوصی سازیِ کل زمین‌های درهٔ می‌سی‌سی‌پی که مساحتی به اندازه کل ایران است شروع می‌شود. مردان مهاجر سفید پوست اروپایی با وام‌هایی که بانک‌های انگلیسی به آنان پرداخت می‌کرد، این زمین‌ها را براساس قانون خصوصی سازی می‌گرفتند و با کمک نیروی کار برده‌های سیاه آفریقا، جنگل‌ها را به پاک و مزرعه‌های چند هزار هکتاری پنبه تبدیل می‌کردند. آن پنبه صادر می‌شد به منچستر و توسط پرولتاریاهای داغان شده‌ی انگلیسی پارچه تبدیل می‌شد و آن پارچه توسط کمپانی هند شرقی به هند می‌رفت و صنایع نساجی و بومی هند را از بین می‌برد.

فرهادپور افزود: انقلاب صنعتی انگلستان بدون برده‌داری اصلاً پیش نمی‌رفت و ما کاملاً می‌بینیم که برده‌داری به عنوان شکلی از انباشت سرمایه یعنی زور ماورای اقتصادی، چگونه با حرکت سرمایه‌داری، جهانی شدن سرمایه و تجدید تولید سرمایه گره می‌خورد.

او در پایان سخنان خود گفت: تنها خواستم مقدمه‌ای بیان کرده باشم تا بدانیم تاریخ و جغرافیای ما، این جهان مدرن، این روشنگری که قرار است برای آن کف بزنیم دقیقاً همانطور که مارکس می‌گفت با چه خون و لجنی شروع شده و ادامه پیدا کرده و همچنان این خون و لجن پیش چشم ما هست.

بازگویی تاریخ از منظری که فاتحان و حکومت‌ها بر آن مهر سکوت و سانسور زدند

پس از فرهادپور، بارانه عمادیان سخنان خود درباره‌ی سیلویا فدریچی را اینگونه آغاز کرد: فرمول جدیدی از مفهوم انباشت اولیه که توسط مارکس تئوریزه شده بود توسط متفکران دیگر ارائه شد که در میان این متفکران سیلویا فدریچی جایگاه خاصی دارد چون فدریچی متفکری است که به یاری این مفهوم سعی می‌کند سنت مارکسیِ تاریخ نانوشته یا سرکوب شده را ادامه دهد و اهمیت کارش در این است که روی نکاتی انگشت می‌گذارد که مارکس به آنان نپرداخته. تأکید می‌کنم فدریچی را از منظر فمنیستی انتخاب نکردم بلکه آن را به عنوان متفکری انقلابی انتخاب کردم که گسستی در تاریخ نگاریِ تحریف شده یعنی تاریخی که فقط از منظر دولت و حتی تا حدی می‌توان گفت مردان نوشته شده ایجاد می‌کند. مانند رزا لوکزامبورگ، سیلویا فدریچی نیز متفکری انقلابی است که تاریخ را از نقطه نظر آن‌ها که کنار گذاشته شده‌اند، آن‌ها که به منزلهٔ هیزم برای گر گرفتن آتشِ پیشرفت و ترقی به کار گرفته شده‌اند نوشته است. علاوه بر اینکه فدریچی در صف مقدم بسیاری از مبارزات و جنبش‌ها در اروپا و آمریکا بوده در مقام یک متفکر تجسد تاریخ نگاری، به معنایی است که والتر بنیامین از آن یاد می‌کند. یعنی بازبینی و بازگویی تاریخ از منظری که فاتحان و حکومت‌ها بر آن مهر سکوت و سانسور زدند.

او ادامه داد: پیش‌وند ابتدایی در ترکیب انباشت اولیه در کاپیتال مارکس باعث سوء تفاهم در تعبیر این مفهوم شد. چون انباشت اولیه فقط در ابتدای سرمایه‌داری اتفاق نیفتاده بلکه تا امروز تکرار می‌شود و یک پدیدهٔ مستمر است. یکی از محدودیت‌های این مفهوم در مارکس این است که فقط از منظر کارگران صنعتی در نظام دستمزد گیری بررسی شده و مارکس تنها اشارهٔ مختصری به کشف طلا و نقره در آمریکا و به بردگی گرفتن ساکنان اولیهٔ آمریکا و آفریقا توسط اروپاییان می‌کند. نکتهٔ دیگری که از روایات مارکس جا افتاده، تحولات چشمگیری است که سرمایه داری، در بازتولید نیروی کار و وضعیت اجتماعی زنان به وجود آورده است. مارکس اشاره‌ای به کشتن صد‌ها هزار زن تحت عنوان ساحره که از مهم‌ترین لحظات انباشت سرمایه در قرن شانزدهم و هفدهم در آمریکا بوده است نمی‌کند.  

عمادیان اظهار داشت: بنابراین فدریچی در کتاب کالیبان‌ و ساحره‌ها نشان می‌دهد که انباشت اولیه‌ی سرمایه و شکل‌گیری طبقهٔ فرودست در گذر از فئودالیسم به سرمایه‌داری تنها به بیرون رانده شدن کشاورزان از زمین‌هایشان و مبدل شدن آنان به کارگران صنعتی شهرنشین و دزدین طلا و نقره بومیان آمریکا و استثمارشان منحصر نیست. تزِ دیگر فدریچی این است که پروسه‌ی انباشت، مستلزم دگرگون ساختن بدن انسان و تبدیل او به ماشین کار است و همچنین مطیع ساختن زنان به بازتولید نیروی اجتماعی کار. این مطیع سازی زنان از طریق تخریب قدرت زنان صورت گرفت. مهم‌تر از همه اینکه مفهوم انباشت به اصطلاح اولیه نباید فقط به انباشت و تمرکز سرمایه و انباشت کارگران قابل استثمار اطلاق شود؛ بلکه این انباشت در آن واحد مسئله‌ی سازماندهی و استفاده و در واقع می‌توان گفت سوء استفاده از تفاوت‌های جنسی و نژادی و حتی سنیِ درون نیروی کار را در قالب یک سلسله مراتب شامل می‌شود.

سرمایه‌داری به لطف خشونت، ادامه‌ی بقا می‌دهد

او افزود: این مسئله هم در شکل گیری طبقه حاکم و هم طبقهٔ فرودست تأثیر می‌گذارد. تفاوت دیگری که میان تعبیر مارکس و فدریچی وجود دارد برمی‌گردد به مسئله‌ی جایگاهِ مارکس به عنوان یک فیلسوف روشنگری. یعنی متعلق به زمان روشنگری که در عین حال‌ گاه نگاهش به کاپیتالیسم خطی و تکامل‌گراست. به زعم مارکس، سرمایه داری در عین بی‌رحمانه بودنش یک مرحلهٔ ضروری به سوی رهایی بشر است در حالی که فدریچی این مرحله را ضروری نمی‌داند. مارکس عقیده داشت که سرمایه داری، دارایی‌هایِ در مقیاس کوچک را از بین می‌برد و بیش از هر فرم اقتصادی دیگری قابلیت تولید کار را افزایش می‌دهد و شرایط مادی رهایی بشر از ضرورت و کمبود مادی را فراهم می‌کند. مهم‌تر آنکه مارکس فکر می‌کرد خشونت سرمایه داری با پیشرفت و ترقی‌اش نسبت عکس دارد و این خشونت با پخته‌تر شدن سرمایه داری کمتر می‌شود ولی در این مورد همانطور که فدریچی می‌گوید مارکس در اشتباه بود چرا که در زمان خودمان با خشن‌ترین اشکال بازگشت انباشت اولیه مواجه هستیم. مثلاً در فرایند جهانی شدن با این پدیده روبه رو هستیم که از مصادره‌ی زمین گرفته تا جنگ و چپاول در سطح جهانی و سلطه بر زنان و سیاهان و کارگران و پناهندگان و مهاجران، هنوز در دنیای ما کم مصداق ندارند. سرمایه داری به لطف همین خشونت ادامهٔ بقا می‌دهد.

عمادیان ادامه داد: وقتی به متد فدریچی توجه می‌کنیم می‌بینیم که توجهش به بدن و سازماندهی بدن، او را به فوکو نزدیک می‌کند که بی‌شک درست است با این حال نسبت به مارکس فدریچی نقدهای بیشتری به دیدگاه فوکو دارد و اعتقاد دارد که برخی از نتیجه گیری‌های فوکو نشانه‌ی یک سری حذف‌های تاریخی است. واضح‌ترین اهمال فوکو این است که در بحث‌هایش بر سر سازماندهی بدن در عصر جدید، هیچ اثری از مسئلهٔ نابود کردن صد‌ها هزار زن در گذار به سرمایه‌داری و نهادینه ساختن سرکوب زنان نیست. بعد اقتصادی سرمایه و استراتژی در هم شکستن و مطیع ساختن زنان در راه انباشت اولیه‌ی سرمایه که فوکو کاملاً به آن بی‌اعتنا ماند. علاوه بر این روایت، فوکو نحوه‌ی شکل‌گیری قدرت زیستی را هم متزلزل می‌کند.

او با بیان اینکه چیزی که فوکو نادیده می‌گیرد، دیالکتیک میان تلاش قدرت حاکمه برای افزایش جمعیت یا نیروی کار است گفت: مثلاٌ وضعیتی که در تاریخ برده‌داری شاهدش هستیم که به نظر می‌آمد منحل شده اما دوباره بازسازی شد. یکی از صنعت‌های بزرگ در حال حاضر صنعت پورنوگرافی بچه‌هاست که تعداد بسیار زیادی از بچه‌های اروپایی بی‌سرپرست هر ساله دزدیده می‌شوند و به بردگی گرفته می‌شوند و از آن‌ها در صنعت پورنوگرافی بچه‌ها استفاده می‌شود. پس می‌بینیم که این قضیه در خودِ اروپا و آمریکا هم درونی شده و فقط مختص به خاورمیانه یا آفریقا نیست. اگر فوکو توجه بیشتری به مفهوم مارکس می‌کرد درمی‌یافت که وقتی زندگی و بدن در خدمت تولید سود قرارگیرد انباشت نیروی کار تنها از طریق خشونت بی‌حد و حصر امکان پذیر است. خشونت مبدل به کارآمد‌ترین و بارور‌ترین نیرو و قدرت می‌شود. فدریچی نتیجه می‌گیرد چنان که فوکو به جای تمرکز بر اعتراف مسیحی به تاریخ دراز کشتار ساحره‌گان توجه کرده بود، می‌دید که این تاریخ نباید از منظر یک راوی خنثی بدون جنسیت و انتزاعی نوشته شود و در می‌یافت که بحران‌های سرمایه سبب بازگشت انباشت اولیه می‌شود که چیزی نیست جز تلاش برای پایین آوردن هزینهٔ کار و پنهان کردن استثمار زنان.

سرمایه داری واکنشی است به انقلاب مردم علیه فئودالیسم

عمادیان با اشاره به یکی از تز‌های پر اهمیت‌ترین فدریچی ادامه داد: سیستم سرمایه داری به سادگی جایگزین سیستم فئودالی نمی‌شود، این تز خیلی مهمی است. بر خلاف نظریه‌ی قالب، با یک گذار اقتصادی و منفعل از فئودالیسم به سرمایه داری مواجه نیستیم بلکه نظام فئودالی ابتدا با نبرد و مبارزه‌ی طبقاتی عمیقی متزلل می‌شود و سرمایه داری به مثابه یک ضد انقلاب عمل می‌کند که جلوی انقلابی را می‌گیرد که طبقات و جریان‌های مختلف علیه فئودالیسم آغاز کرده بودند. به عبارتی سرمایه داری واکنشی است به انقلاب مردم علیه فئودالیسم که در سرکوب مردم خیلی بهتر از فئودالیسم عمل می‌کند. پس سرمایه داری یک شکل پیشرفته‌تر و تکامل یافته‌تر زندگی اجتماعی نیست و باید اذعان کرد که بحران فئودالییسم زاییده مبارزات مردم اروپا بوده نه رخداد سرمایه داری.

او با اشاره به نقاشی البرشت دورر گفت: منادیان سرمایه‌داری چهار سوارِ سرنوشت در نقاشی البرشت دورر هستند. طاعون، جنگ، قحطی و مرگ. در ابتدا سیستم ارباب رعیتی به نظام نقدی یا پولی تحول پیدا می‌کند اما این سیستم به سود همگان نبوده. نظام نقدی باعث می‌شود اختلافِ درآمد به اختلاف طبقاتی در میان دهقانان منجر شود. واکنش به نظام نقدی را در جنبش‌های هزاره‌ای می‌توان دید. خصوصاً قیام‌های ارتدادی که از جنبش‌های هزاره‌ای بسیار پخته‌تر و تساوی طلبانه‌تر بودند. نبرد دهقانان و اشراف در کشورهای مختلف اروپایی به جنگ‌های خونینی انجامید و در همهٔ این نبرد‌ها دهقانان تنها به آزادی بیشتر و شرایط مالی کمی بهتر قانع نبودند بلکه می‌خواستند به قدرت اشراف و نظام نابرابر حاکمه پایان بخشند.

عمادیان ادامه داد: در اواخر قرن پانزدهم ضد انقلابی که‌‌ همان سرمایه داری بود داشت کم کم پا می‌گرفت. دولت به مدیر اصلی روابط طبقاتی و بازتولید نیروی کار بدل شد و قوانینی را وضع کرد در جهت محدود کردن هزینهٔ کارگران، ممنوع ساختن ولگردی یا بیکاری، وادار ساختن کارگران به تولید‌مثل جهت افزایش نیروی کار. نهایتاً نبرد طبقاتی باعث شد که طبقهٔ بورژوا و طبقهٔ اشراف با هم متحد شوند و همین اتحاد و حمایت کلیسا و دولتِ مطلقه از آن‌ها بود که سبب شد مبارزات رهایی بخش مردم شکست بخورد. بر خلاف تاریخ رسمی و دولتی که وانمود می‌کند بورژوازی با اشراف در جنگ بوده، در واقع بورژوازی در سراسر اروپا طبقهٔ فرودست را دشمن واقعی خودش تلقی می‌کرد و برای خاتمه بخشیدن به مبارزه طبقات فرودست با اشراف و کلیسا متحد شد. با این همه مبارزات دهقانان شکست خورد، شکستی که سمبلش سرکوب خونین نبردهای دهقانی در آلمان بود و به این نماد‌ها باید سوزاندن صد‌ها هزار زن و خشونت در مسعتمره‌ها یعنی به بردگی کشاندن بومی‌های آمریکا برای استخراج طلا و نقره و جیوه را هم اضافه کرد.

او با اشاره به یکی از استراتژی‌های بارز انباشت اولیه که فدریچی تشریح می‌کند بیان کرد: این موضوع به دوران سرمایه‌داری مرکانتلیست‌ در اواخر قرن هفدهم برمی‌گردد. مرکانتلیست‌ها افزایش جمعیت را بهترین راه برای حفظ یک ملت می‌دانستند و به همین دلیل قوانینی را وضع کردند که به بازتولید نیروی کار کمک کند. گذشته از استثمار بی‌رویه حتی کودکان برای افزایش نیروی کار، این سیستم یک جنگ واقعی علیه زنان آغاز کرد تا اختیار آن‌ها را در رابطه با تولید مثل و بارداری کاملاً مضمحل کند و آنان را به ماشینی برای تولید کارگر بدل کند. بسیاری از زنان به جرم استفاده از روش‌های ضد بارداری محاکمه و اعدام شدند بر خلاف زنان دوران فئودال که می‌توانستند بر سر داشتن یا نداشتن فرزند تصمیم بگیرند این آزادی در قرن‌های اول سرمایه داری از زنان گرفته شد و تولید مثل اجباری به یکی از ارکان انباشت اولیه تبدیل شد. بدین ترتیب بدن زن ابزاری شد برای تولید کارگر و وسعت بخشیدن به نیروی کار. زور دولت در فروکاستن زنان به ماشین تولید مثل و مقاومت زنان در مقابل این ابزاری شدن بی‌سابقه به شکلی از جنگ طبقاتی بدل شد. به همین دلیل فدریچی تئوری از خودبیگانگی مارکس را بسط می‌دهد و از منظر زنان می‌نویسند. چون بیگانه ساختن زنان از بدنشان، محصول دسترنجشان و فرزندی که محکوم به به دنیا آوردنش بودند تا در اختیار دولت قرار بگیرد بسیار عمیق‌تر و ریشه‌ای‌تر از کارگران مرد صورت گرفت.

او افزود: ساختار بیگانگی از کار یا دسترنج در زنان ناشی ازاین بود که قرن‌ها پس از ظهور سرمایه‌داری کار زنان اصلاً کار به حساب نمی‌آمد و یک جور حیات زامبی‌وار و بیرون از بازار کار را دنبال می‌کرد. مرحلهٔ بعدی این بود که زنان پرولتاریزه شدند و به کار در کارخانه علاوه بر کار خانه وادار شدند. در حالی که دستمزدشان به شوهرانشان پرداخت می‌شد. تا قرن‌ها زن‌ها باید علاوه بر کارِ خانه، تولید مثل هم می‌کردند و هم در کارخانه مشغول به کار می‌شدند و حقوقشان به شوهرانشان داده می‌شد. بگذریم از اینکه تا همین امروز هم این عدم تساوی در حقوق زنان در غرب وجود دارد.

عمادیان با بیان اینکه فدریچی از این وضعیت تحت عنوان مرد سالاری دستمزد یاد می‌کند گفت: این استراتژی‌ای بود که زنان را کاملآً وابسته به مردان و کارفرمایان می‌کرد، استقلال و آزادی آن‌ها را ازشان می‌گرفت تا از آن‌ها برای تولید ارزش مازاد استفاده شود. فدریچی به سه مسئله که برای مطیع ساختن زن به کار رفته شده اشاره می‌کند: ساختن و شکل بخشیدن به بدن که به مثابه ماشین کار به آن اشاره کردند، دوم کشتار دسته جمعی زن تحت عنوان ساحره که چند قرن ادامه پیدا کرد و سرآخر بنیان نهادن گفتار ایدئولوژیک بربر یا آدمخوار یا پرولتر به منظور بهره کشی از آن‌ها. آنچه فوکو دیسیپلینه کردن بدن در ابتدای سرمایه داری می‌نامد چیزی نبود جز تلاش دولت و کلیسا تا نیروی انسانی را تبدیل کند به نیروی کار. این مسئله‌ی اساسی را نباید فراموش کنیم که این فرآیند بازسازی بدن به هیچ وجه به سادگی تحقق پیدا نکرد و راهی دراز و خونین و جهنمی بود که در واقع سه قرن طول کشید و تنها در قرن نوزدهم بود که انسانِ ایده‌آل جامعه‌ی سرمایه‌داری یعنی انسان مطیع و اخته شده، محتاط و متعهد به کار ‌زاده شد. انسانی که عقربه‌های ساعت مچی آزادی‌اش را مرز کشی می‌کرد. انسانی که حساسیتش را به مسئلهٔ استثمار کاملاً از دست داد و استثمار برایش به امری طبیعی بدل شد.

فلسفه‌ی مکانیکی به طور غیر مستقیم با اهداف بورژوازی همراه شد

او با اشاره به اید‌ه‌ی کار دستمزدی گفت: کار دستمزدی برای انسان‌های قرن شانزدهم و هفدهم مثل یک کابوس بود و مدارک زیادی هست که نشان می‌دهد بسیاری از کارگران دراین دوره حتی مرگ را به کار دستمزدی ترجیح می‌دادند. این مقاومت راسخی که مردم در مقابل سیستم دستمزدی نشان دادند سرمایه داری را با اولین بحران‌ها مواجه ساخت و به همین سبب بورژوازی ناگزیر شد به یک سیستم ترور ارعاب تمام عیار برای به زانو درآوردن کارگران متوسل شود. نتیجه این بود که ولگردی و گدایی جرم شناخته شد و قوانین بسیاری برای حفاظت از مالکیت خصوصی وضع شد. فقط در انگلستان ۷۲ هزارنفر توسط هنری هشتم به جرم ولگردی و بیکاری به دار آویخته شدند.

عمادیان با طرح این پرسش که نقش فلسفه و علم در این سرکوب چه بود؟ ادامه داد: این دوره، زمان شکل‌گیری فلسفه‌ی مکانیکی بود که به طور غیرمستقیم فلسفه‌ی مکانیکی با اهداف بورژاوزی همراه شد. دکارت ایدهٔ بدن در مقام ماشین را تئوریزه کرد و اساس هستی‌شناسی دکارت، دور سنویت جوهر می‌گردد. دکارت بدن را از ذهن جدا می‌کند و این جدایی این امکان را فراهم می‌کند که با بدن به عنوان ابزار رفتار شود. هر چه در وجود انسانی سزاوار حفظ کردن است مربوط به عالم روح است. دکارت و هابز فیلسوف‌هایی بودند که رساله‌هایی در باب دیسیپلینه کردن بدن و تبدیل آن به نیروی کار نوشتد. فلسفهٔ مکانیکی که در این دوره خیلی محبوب شد به طور ضمنی به مهندسی اجتماعی بورژوازی کمک کرد تا بدن کارگر را به ابزار سودمندی بدل کند. به همین دلیل دنیای جادو که تفاوتی میان بدن و روح نمی‌دید و نیروهایی را به فرد نسبت می‌داد مورد حمله قرار گرفت و از جمله فرانسیس بیکن اظهار کرد که جادو با صنعت در تضاد است.

او افزود: جالب این است که وقتی سوزاندن زنان به جرم جادوگری آغاز شد بسیاری از فیلسوفان و دانشمندان از جمله هابز، نیکولا مالبرانش و آیزاک بارو (معلم نیوتون) از آن حمایت کردند. هابز حتی اعتراف کرد که کشتن به اصطلاح ساحره‌ها خدمتی است به شکل‌گیری جامعهٔ مدنی. گفتهٔ هابز به طور ضمنی با ساختاری همدست شد که زنان را به این بهانه از قرارداد اجتماعی هابزی کنار گذاشت. فرانسیس بیکن بی‌رودربایسی اظهار می‌کند که متد مشاهدهٔ عملی‌اش از مشاهدهٔ محاکمهٔ ساحره گان الهام گرفته شده چون به گفتهٔ او غلبه بر جادوگران مانند غلبه بر نیروهای کور طبیعت توسط علم است. ولی آنچه در پس این اظهارات خفته در واقع منافع طبقه‌ای است که در اواخر قرون میانی ساختار و اعتقادات دنیای قدیم را مانع راه مقاصد سیاسی و اقتصادی خودشان می‌دیدند و در صدد ویران کردنش برآمدند.  

این نویسنده با اشاره به اینکه منطق دکارتی، دیسیپلین اجتماعی را وابسته به ارادهٔ فردی می‌دید، در حالی که برای هابز فرد فقط با تسلیم کردن خودش به دولت می‌توانست دیسیپلینه شود گفت: وجدان دکارتی برای فرآیند فرم بخشیدن و تابع ساختن بدن کارآمد‌تر بود چون تغییر را از درون خویشتنِ فرد به وجود می‌آورد. این مسئله برای دکارت محبوبیت بیشتری نزد قوای حاکمه رقم زد تا برای هابز. جنگ مردم هم با این نرمال سازی ادامه پیدا کرد. بحث همکاری علم و فلسفهٔ مکانیکی با به زانو درآوردن انسان‌ها و رام کردنشان مثل اسب، مفصل است ولی این را اضافه کنم که بر خلاف نگاه یک طرفه‌ی فلسفه‌ی مکانیکی که آغاز عصر ماشین را به اختراع موتور بخار و ساعت نسبت می‌دهد باید بگویم که عصر ماشین با اختراع یا بازسازی بدن انسان به مثابه ماشین آغاز شد و البته وقتی که دیالکتیکی به قضیه نگاه کنیم می‌بینیم که این فقط جنگ بورژوازی علیه کارگران نبود بلکه این جنگ در خود انسان بورژوا هم درونی شد و عواقبش دامن‌گیر او هم شد. این را ما بعداً در فلسفهٔ کانت می‌بینیم که تاریکی و توحش در اخلاق کانتی درونی می‌شود و شروع قانون عقل یا وجدان معذب می‌شود.

عمادیان با اشاره به مسئلهٔ نابود کردن زن به جرم ساحره گفت: این پدیده بر خلاف باور قالب، از ته مانده‌های فئودالیسم نبود بلکه از ایدئولوژی نسبت دادن ساحره به زنان تنها در اواخر قرون وسطی شکل گرفت و در اواسط قرون وسطی اصلاً این برچسب هیچ معنایی نداشت. شکل‌گیری مفهوم جادو به عنوان گناه و ارتداد و اولین محاکمه‌ها به اواسط قرن پانزدهم برمی‌گردد که رنساس است و قرون وسطی نیست. نکتهٔ مهم این است که این محاکمه‌ها با کشف آمریکا هم‌زمان بودند و از بین بردن بومیان آمریکا، شروع برده داری، مصادرهٔ زمین‌های دهقانان در انگلیس و به دار آویختن گدایان و ولگردان در اروپا بود که نشان می‌دهد یک تلاش سیستماتیک برای تولید نیروی کار و ارزش مازاد در کار بوده.

او در پایان با بیان اینکه اولین قدم برای تسخیر دنیا افسون زدایی از جهان بود گفت: این افسون زدایی یعنی از بین بردن قدرت زنان که درمانگر بودند و بیشترین مقاومت را در برابر از بین رفتن ساختارهای قدیمی نشان می‌دادند. حتی در نبردهای دهقانی علیه خصوصی سازی زمین‌ها زنان همواره در صف مقدم قیام‌ها بودند. پس زن‌ها مثل خاری در چشم سیستم حاکمه فرورفته بودند و اولین قدم در راه مهندسی اجتماعی توده‌ها و از بین بردن قدرت زنان از طریق اهریمنی ساختن زنان صورت گرفت که آثار و بقایای آن تا امروز ادامه دارد. بعد از این اهرمینی ساختن زنان می‌توانیم بگوییم که زنِ مطیع و فرمانبردار و خانگی بورژوا در اعماق سیاه چال‌ها و اتاق‌های شکنجه و از بطن شعله‌های آتش پا به دنیا گذاشت. این پژواکی است از جملهٔ مارکس که «سرمایه وقتی پا به دنیا گذاشت به خون و گل و قیر آغشته بود.»

این جلسه سخنرانی روز پنجشنبه - 29 مرداد ماه - در قالب جلسه‌های هفتگی موسسه پرسش برگزار شد.

کد خبر : ۲۹۸۸۸۸