خبرگزاری کار ایران

مترجمان «آلیس آدامز» و «امبرسون‌های باشکوه» در گفتگو با ایلنا مطرح کرد؛

تقابل سنت و مدرنیته و سماجت در امید برای خواننده ایرانی آشناست

تقابل سنت و مدرنیته و سماجت در امید برای خواننده ایرانی آشناست

بوث تارکینگتون، نویسنده آمریکایی و از معدود کسانی است که دوبار برنده جایزه پولیتزر شده است. دو اثر ماندگار او، «امبرسون‌های باشکوه» (۱۹۱۸) و «آلیس آدامز» (۱۹۲۱)، تصویری درخشان و درعین‌حال تلخ از جامعه آمریکا در دوران گذار از سنت به مدرنیته، و تقابل رؤیاها و واقعیت‌های فردی در برابر ساختارهای طبقاتی است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، بوث تارکینگتون، نویسنده آمریکایی و از معدود کسانی است که دوبار برنده جایزه پولیتزر شده است. دو اثر ماندگار او، «امبرسون‌های باشکوه» (۱۹۱۸) و «آلیس آدامز» (۱۹۲۱)، تصویری درخشان و درعین‌حال تلخ از جامعه آمریکا در دوران گذار از سنت به مدرنیته، و تقابل رؤیاها و واقعیت‌های فردی در برابر ساختارهای طبقاتی است. «امبرسون‌های باشکوه» روایت سقوط تدریجی یک خاندان اشرافی به نام امبرسون‌ها در برابر موج صنعتی‌شدن است؛ درحالی‌که «آلیس آدامز» داستان زنی جوان از طبقه متوسط رو به پایین را دنبال می‌کند که در تلاش است با رؤیاپردازی، خود را به طبقه بالاتر تحمیل کند. هردو رمان، تحلیلی روان‌شناختی و اجتماعی از زمانه خود محسوب می‌شوند. آنچه می‌خوانید، گفت‌وگو با مترجمان این دو کتاب است که به‌تازگی از سوی نشر افکار جدید منتشر شده است.

سیروس نورآبادی، مترجم جوانی که پیش از این کتاب‌های «خدای چیزهای کوچک» اثر آرونداتی روی، «اگر یک مرد را بکشم، دو مرد را کشته‌ام» و «ما یک خانه‌ی آبی داریم» (با مقدمه‌ی فتح‌اله بی‌نیاز، منتقد و داستان‌نویس فقید) را ترجمه کرده است، و معصومه قدرتی نیز با «آلیس آدامز» نخستین تجربه ترجمه خود را پشت سر گذاشته است. 

بخش اول: تحلیل لحن و ریتم بوث تارکینگتون

 تارکینگتون در هر دو اثر از سبکی برخوردار است که همزمان فضای اجتماعی آن دوران را منعکس می‌کند و طنزی ظریف دارد. شما برای بازآفرینی این لحن در آثار خود چه روشی را در پیش گرفتید؟ 

معصومه قدرتی: در ترجمه «آلیس آدامز» برای وفاداری به متن، در بیشتر قسمت‌ها از ترجمه‌ی مستقیم (literal) استفاده کردم و در بعضی جاها که شاید لحن کمی اجتماعی‌تر بود و طنزی ظریف داشت، ترجمه غیرمستقیم و تلویحی را به کار بردم. تلاش من بر این بود که تا حد توان نه‌تنها زبان، بلکه بافت فرهنگی را هم منتقل کنم. 

سیروس نورآبادی: بله، یکی از ویژگی‌های بارز تارکینگتون، ریتم و لحن اوست که گاه به نمایشنامه‌های اوایل قرن بیستم شبیه است. برای حفظ این حس نمایشی، سعی کردم سرعت (Rhythm) و طبیعی‌بودن دیالوگ‌ها را حفظ کنم و از جمله‌بندی‌های طولانی و پیچیده که مانع جریان طبیعی گفتار می‌شوند، پرهیز کردم. همچنین، تارکینگتون اغلب از جملاتی استفاده می‌کند که لحن درونی شخصیت را منعکس می‌کند و حفظ این زیرمتن (Subtext) در ترجمه، کلید انتقال حس نمایشی رمان است. 

 آیا در ترجمه با چالش خاصی در واژگان یا سبک نثر تارکینگتون روبه‌رو شدید؟ 

معصومه قدرتی: سبک نوشتاری تارکینگتون به خواننده اجازه می‌دهد هم‌زمان با درک دنیای درونی آلیس، فضای اجتماعی و فرهنگی او را هم حس کند. لحن غالب، تفکر و تأملی است، اما گهگاه طنز ظریف یا کنایه اجتماعی گزنده هم دارد. و از آنجا که رمان برای حدود ۱۰۰ سال پیش است، ارتباط برقرارکردن کامل با فضای تاریخی و حالت طبقاتی آن دوران و بازگوکردن آن برای منِ مترجم به‌شخصه دشوار و چالش‌برانگیز بود، اما هم‌زمان تجربه‌ای جالب، که مطمئنم برای خواننده هم جذاب خواهد بود. 

سیروس نورآبادی: بزرگ‌ترین چالش در «امبرسون‌های باشکوه» یافتن تعادلی میان «رسمیت» و «روانی» بود. زبان تارکینگتون در توصیف خاندان امبرسون و دوران باشکوه آن‌ها، کلماتی رسمی و حتی تا حدی منسوخ‌شده را می‌طلبد تا حس قدمت و اشرافیت منتقل شود. در مقابل، عبارات و اصطلاحاتی که به تکنولوژی‌های نوظهور (مانند خودرو) یا زوال اجتماعی اشاره داشتند، باید ساده و قابل درک انتخاب می‌شدند. حفظ همین تناقض زبانی، برای بازتابِ شکوهِ ازدست‌رفته و ورود مدرنیته، دشوار، اما شیرین بود، چون همه ما امروز داریم در همین مدرنیته زندگی می‌کنیم. 

بخش دوم: تقابل سنت، مدرنیته و رؤیا

 درون‌مایه رمان‌ها، تقابل بین سنت و مدرنیته و همچنین تقابل رؤیا و واقعیت است. فکر می‌کنید چرا این تم‌ها بعد از یک قرن، برای خواننده امروز ایران هم آشنا و همدلانه است؟ 

سیروس نورآبادی: درونمایه تقابل بین سنت و مدرنیته که در قلبِ «امبرسون‌های باشکوه» قرار دارد، برای خواننده امروز ایران بسیار آشنا و همدلانه است. جامعه ایران نیز مانند جامعه آمریکای اوایل قرن بیستم، به‌سرعت درحال دگرگونی بوده و هست. نوستالژیِ شکوه و قواعد قدیمی، در کنار ورود فناوری‌های جدید و شیوه‌های نوین زندگی، یک درگیری دائمی ایجاد می‌کند. شخصیت‌هایی مانند جُرج مِینِفر امبرسون که حاضر نیستند تغییرات زمانه را بپذیرند و به ثروت و نسب خود می‌بالند، نمادی از «غرور طبقاتی» هستند. این حس برتری‌طلبی در برابر تغییر، یک تجربه مشترک جهانی است، که البته در کشورهای جهان سومی مثل ما قوی‌تر است. 

معصومه قدرتی: همه ما در زندگی عادی‌مان رؤیاهای بزرگی داریم. آلیس می‌خواهد پیشرفت کند، دیده شود، تحسین شود و می‌خواهد بیشتر از چیزی باشد که هست. در جامعه ما هم خیلی‌ها بین این دو حس گیر می‌افتند، این کشمکش برای همه آشناست. از طرفی آلیس همیشه نگران این است که «دیگران درباره من چی فکر می‌کنند؟». جامعه‌ی ایران هم پر است از این نگاه؛ چی بپوشیم؟ چه ماشینی داشته باشیم؟ دیگران چه فکری می‌کنند؟ و… خواسته آلیس فقط پول نیست، او به دنبال اعتبار، احترام و جایگاهی است که حق خود می‌داند. ما هم در دنیایی زندگی می‌کنیم که مدرک، شغل بهتر، رابطه‌های اجتماعی ارزش حساب می‌شوند. این مبارزه مشترک، داستان را جهانی کرده است، به‌طوری که پس از صدسال، گویی همین امروز در خیابان‌های ایران جاری است. 

 آلیس شخصیتی است که بین رؤیا و واقعیت گیر کرده؛ چطور در ترجمه سعی کردید این دوگانگی را به فارسی منتقل کنید؟ 

معصومه قدرتی: تمام قلب رمان همین دوگانگی است. آلیس همیشه بین این دو حالت در نوسان است. او می‌خواهد متعلق به طبقه بالاتر باشد، اما واقعیت زندگی‌اش مدام یادآوری می‌کند که نیست. در رمان، آلیس دائماً در ذهن خود درحال دنبال‌کردن «یک آرزوی قشنگ اما دور» است و در ترجمه سعی کردم ذهن پنهان آلیس دیده شود. تضادی که بین لحن شیک، مؤدب و نجیب‌زاده آلیس با لحن تند، صریح و واقع‌گرای مادرش وجود دارد باعث می‌شود فشار روانی آلیس را حس کنیم. 

 در «امبرسون‌های باشکوه» سقوط تدریجی یک خانواده ثروتمند روایت می‌شود. چطور تلاش کردید شکوه و زوال را در زبان فارسی بازتاب دهید؟ 

سیروس نورآبادی: در ترجمه «امبرسون‌های باشکوه»، چالش اصلی بازتاب تضاد درونی رمان است: تضاد بین شکوه و غرور گذشته (دوران شکوفایی خاندان امبرسون) و زوال و تحقیر تدریجی (ورود عصر صنعتی و سقوط اقتصادی). برای این کار: لحن متناسب با دوران: در توصیف عمارت امبرسون‌ها، مهمانی‌ها و شیوه زندگی اعضای مسن‌تر خاندان، از واژگان و ساختارهای جملات قدیمی‌تر، رسمی‌تر و باوقارتر استفاده کردم تا حس شکوه ازدست‌رفته منتقل شود. سقوط تدریجی زبان: در بخش‌هایی که وضعیت جُرج و مادرش رو به وخامت می‌رود، زبان ترجمه را عریان‌تر و واقع‌گرایانه‌تر انتخاب کردم تا خواننده، سقوط اجتماعی و اقتصادی را از طریق تغییر کیفیت و سنگینی زبان حس کند. 

بخش سوم: شخصیت‌ها و میراث تارکینگتون

اگر بخواهید در یک جمله شخصیت اصلی رمان خود را معرفی کنید، چه می‌گویید؟ و چه چیزی از او برایتان جذاب بود؟ 

معصومه قدرتی: آلیس دختری است که با تمام وجود می‌خواهد بالاتر از جایی که هست بایستد، اما ترس از دیده‌شدن واقعیت زندگی‌اش همه‌جا همراه اوست. زیبایی آلیس، در تلاشی است که برای دوست‌داشتنی بودن می‌کند، نه در چیزی که واقعاً دارد. امیدی که آلیس داشت برای من خیلی جذاب بود: حتی وقتی هزاربار زمین می‌خورد، باز هم با خودش فکر می‌کند شاید فردا بهتر باشد. این سماجت در امیدداشتن و میل به بهتربودن خیلی قشنگ است. 

سیروس نورآبادی: شخصیتی که در تمام طول ترجمه برای من جذاب و درعین‌حال پیچیده بود، جُرج مِینفر امبرسون است. جُرج یک قهرمان نیست؛ او فردی مغرور، خودخواه و لجوج است. اما جذابیتش در این است که تارکینگتون او را صرفاً یک شرور نشان نمی‌دهد، بلکه او را قربانیِ ناگزیرِ زمانه و تربیتِ غلط خاندانش می‌داند. دیدن این‌که چطور این پسر مغرور، به‌تدریج مجبور می‌شود زیر بار فشار محیط زانو بزند و درس‌های تلخ زندگی را بیاموزد، برای من به‌عنوان مترجم بسیار عمیق بود، و شاید برای دولتمردان ما. 

در پایان، آیا می‌توان گفت تارکینگتون از خلال آلیس، نوعی تصویر از رشد زن در جهان مدرن ترسیم می‌کند؟ به‌ویژه که این تصویر هنوز در زنان خاورمیانه نیز نمود دارد؟ 

معصومه قدرتی: در شروع داستان، آلیس مدام دنبال تصویری است که جامعه برای «زنِ پذیرفتنی» تعیین کرده: جذاب، بی‌نقص، متعلق به طبقه بالاتر. این فشار اجتماعی روی زنان در قرن بیستم آمریکا به‌وضوح حس می‌شود و در  خاورمیانه هنوز زیر پوست زندگی جریان دارد. در پایان داستان، آلیس قبول می‌کند که خانه‌اش همان خانه است، پدرش همان پدر، و خودش همان دختری که هم ضعف دارد و هم استعداد. یعنی پذیرشِ بدون تسلیم. این لحظه همان نقطه «زنِ مدرن» بودن است: زنی که به‌جای نقش بازی‌کردن می‌خواهد خودش باشد. آلیس تصویر زنی است که در مسیر میان رؤیا و واقعیت، یاد می‌گیرد هویت خودش را انتخاب کند. این انتخاب هنوز هم برای بسیاری از زنان در ایران یک مبارزه روزمره است. 

 فیلم «امبرسون‌های باشکوه» (ساخته اورسن ولز) با رمان مقایسه زیادی می‌شود. ترجمه شما به کدام‌یک نزدیک‌تر است؟ 

سیروس نورآبادی: فیلم «امبرسون‌های باشکوه» اثر اورسن ولز، یک شاهکار بصری است، اما متأسفانه، استودیو بخش‌های زیادی از پایان‌بندی آن را حذف کرد و پایان دیگری جایگزین نمود. ترجمه من، ناگزیر به متن کامل رمان نزدیک‌تر است. رمان تارکینگتون، به‌ویژه در بخش‌های پایانی، تأمل‌برانگیزتر و تلخ‌تر از نسخه تدوین‌شده فیلم است و به خواننده فرصت بیشتری برای درک زوالِ اخلاقیِ جُرج می‌دهد. درحالی‌که فیلم ولز، با فلاش‌بک‌های بصری و موسیقی دراماتیک، حس زوال را ایجاد می‌کند، ترجمه رمان باید این زوال را صرفاً از طریقِ کیفیتِ زبان، دیالوگ‌ها و مونولوگ‌های درونی شخصیت‌ها منعکس کند. 

 برعکسِ اقتباس موفق ولز (امبرسون‌های باشکوه)، «آلیس آدامز» هرچند بازی پرشکوه کاترین هپبورن به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین زنان دوران طلایی هالیوود را دارد، اما اقتباس موفقی نیست. به نظر می‌آید پس از یک قرن از فیلم و رمان، این رمان است که توانسته از زمان عبور کند و همچنان خوانده شود؟ 

معصومه قدرتی: دلیل ماندگاری رمان نسبت به فیلم، به نظرم در عمق روان‌شناختی وعدم قطعیت شخصیت آلیس نهفته است. هپبورن در فیلم، انرژی زنی را دارد که می‌خواهد از چارچوب‌ها بیرون بجهد و یک «قهرمان زن مدرن» را تجسم می‌کند؛ او به آلیس خودباوری می‌دهد. اما آلیسِ تارکینگتون در رمان، بیشتر خیال‌پرداز، گرفتار و خجالتی‌تر در برابر ساختار طبقاتی است. رمان، آلیس را با تمام شکنندگی‌ها، ترس از دیده‌شدن واقعیت زندگی‌اش و تلاش‌های بیهوده‌اش می‌پذیرد و او را قربانی قواعد اجتماعی می‌کند. همین تناقض‌ها و پیچیدگی‌ها، آلیس را برای خواننده امروز واقعی‌تر و قابل‌همذات‌پنداری‌تر نگه می‌دارد. درحالی‌که فیلم هپبورن، با پایان‌بندی خوش و تأکید بر استقلال، شاید بیشتر به آرزوهای دهه ۱۹۳۰ میلادی نزدیک بود، رمان با ظرافت و تلخی بیشتری به حقیقت زندگی می‌پردازد و همین، رمز ماندگاری آن است؛ گویی همین امروز می‌توانیم آلیس آدامز را در خیابان‌های ایران ببینم و او را به یک کافه دعوت کنیم و یک قهوه بنوشیم. پیشنهاد فوق‌العاده‌یی خواهد بود.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز