خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از محمد زارع شیرین کندی؛

تفسیر دو کلمه‌ای از "جعبه سیاه" شفیعی کدکنی

asdasd
کد خبر : ۱۱۳۸۲۲۸

محمد زارع شیرین کندی (مترجم و پژوهشگر حوزه فلسفه و نویسنده) تازه‌ترین یادداشت خود را به تولد محمدرضا شفیعی کدکنی در ۱۹ مهر اختصاص داده است.

استاد عزیز و شریف و لطیف، دکتر شفیعی کدکنی، شعری سروده‌اند به اسم «جعبه‌ی سیاه». این شعر در اردیبهشت ۱۳۷۳ به هر سبب و مناسبتی سروده شده باشد، امروز خوانشی از آن را می‌توان ناظر به وضع انضمامی ما در اینجا و اکنون دانست. علی‌الخصوص که سه مصرع نخست شعر با «ما» آغاز می‌شود، و این یعنی شاعرِ «ما» از حالِ «ما» سخن می‌گوید؛ شاعرِ «ما» درد جانکاه و رنج بی‌پایان «ما» را گزارش می‌کند. شاعران سخنگویان قبایل‌اند زیرا زبان مردمان را به همزبانی و گفتگو و دلنشینی و همنشینی مانوس و مالوف می‌سازند. شاعران ربایندگان بارقه‌های بصیرت و حقیقت‌اند. شاعران قافله سالارند قافله سالارانی تیزبین و دوراندیش. نکته‌ها را شاعران پیش از دیگران درمی‌یابند و می‌سنجند. آنان افق‌ها را زودتر از دیگران می‌بینند و آینده را ژرف‌تر و واقع بینانه‌تر از دیگران پیش بینی می‌کنند.

شعر شفیعی این گونه آغاز می‌شود: «ما شاهد سقوطِ حقیقت / ما شاهد تلاشی انسان». در هر جا که حقیقت ساقط شده باشد دیگر هیچ معیار و میزان استواری در حیات انسانها وجود ندارد. وقتی حقیقتی نیست، نیستی در جای حق و هستی می‌نشیند و هر چیزی مجاز می‌شود زیرا قاعده و ضابطه‌ای برای زیستن جمعی و مدنی وجود ندارد. در جوامعی که حقیقت در آنها سقوط کرده، بردگی آزادی است؛ ظلم عدالت است؛ تبعیض برابری است؛ دروغگویی صداقت است؛ دزدی پاکدستی است و قس علهذا. پس شاعر ما وقتی می‌گوید «ما شاهد سقوط حقیقت» هستیم در واقع از سقوط ارزش‌ها، نابودی مبانی و اصول مدنیِ انسانی و گریزِ حقایق و آرمانهای مقدس سخن می‌گوید. اما حقیقت زمانی سقوط می‌کند که فروپاشی انسان به نهایت می‌رسد و انسان در گرداب نابسامانی و فلاکت و بدبختی و ذلت دست و پا می‌زند. انسانِ متلاشی هیچ حقیقتی در دست ندارد و به هیچ عقیده و باوری متمسک نمی‌شود. او از حیث روحی و روانی فروپاشیده و به تعبیر عوام، داغان است. انسان متلاشی در شعر شفیعی کدکنی، ذات و گوهر گرامی‌اش را از کف داده و چنان در روزمرگی گم شده که از خود بیگانه گشته است. او دیگر خود را نمی‌شناسد و نمی‌داند چه امکانات و آینده‌ای می‌تواند داشته باشد. «ما صاحبان واقعه بودیم/ چندی به ضجر شعله کشیدیم/ وینک درون خاطره دویدیم». به ما «گفتند: رو به اوج روانیم» اما حرکت به سوی هبوط را خودمان دیدیم و آزمودیم. رشد و پیشرفت و نشاط و حیات و توسعه‌ای در کار نبود آنچه به این نام‌ها خوانده می‌شد، تظاهر و دروغ و فریب بود. نه فقط حرکتی به سوی بلندی ندیدیم بلکه آنچه دیدیم سیری روان به ته دره تلاشی و نابودی بود. حتی مرگ دیگر حق نیست، نفرت و لعنت بیماران و حتی هذیان طبیبان است. اسم این اوضاع و احوال آشفته چیزی نیست جز «جعبه سیاه سقوط». «گفتند: رو به اوج روانیم/ دیدیم سیر سوی هبوط است/ شعر سپید نیست، که خوانیش/ این جعبه سیاه سقوط است».

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز