بنبست اسرائیل در معادلات منطقهای/ همگرایی منافع روسیه، چین و ایران در غرب آسیا
تحولات سالهای اخیر نشان میدهد تکیه اسرائیل به راهبردهای پیشین عملا به بنبست رسیده و این رژیم در برابر آرایش جدید قدرت، ناچار به همراهی کامل با واشنگتن شده است؛ همراهیای که در ادامه، پیامدهای مهم و بلندمدتی بر جایگاه تلآویو نزد مسکو و پکن بر جای خواهد گذاشت.
به گزارش ایلنا به نقل از الاخبار، طی یک دهه گذشته نفوذ تدریجی روسیه و چین در غرب آسیا و نقشآفرینی پررنگ آنها در معادلات منطقهای به یکی از نگرانیهای اصلی دولتهای آمریکا تبدیل شده است. واشنگتن در این سالها مهار صعود چین را اولویت نخست خود اعلام کرده، اما همزمان میداند حفظ هژمونی جهانیاش بدون کنترل مناطق راهبردی از جمله غرب آسیا امکانپذیر نیست.
در همین چارچوب، جنگ تمامعیار اسرائیل، آمریکا و غرب علیه ملت فلسطین و محور مقاومت صرفا با هدف حذف یا تضعیف نیروهای مقاومت انجام نشده، بلکه تلاشی برای واداشتن متحدان متزلزل واشنگتن به بازگشت به مدار فرمانپذیری و جلوگیری از چرخش تدریجی آنها به سوی مسکو و پکن بوده است. در این روند، اسرائیل بار دیگر نقش «ابزار اجرایی» آمریکا را بر عهده گرفت؛ نقشی که نهتنها متوجه دشمنان، بلکه معطوف به مهار دوستانی است که از واشنگتن فاصله میگیرند.
در نقطه مقابل، تصمیم روسیه و چین برای حضور فعالتر در منطقه نتیجه دو عامل کلیدی بود: نخست، گسترش سیاستهای فشار و مهار آمریکا در اطراف حوزههای جغرافیایی این دو قدرت؛ و دوم، تشدید تحولات اوکراین و منطقه آسیا-پاسیفیک که باعث شد مسکو و پکن از رویکرد محافظهکارانه فاصله گرفته و نقش سیاسی مستقیم در معادلات منطقهای ایفا کنند.
این دو کشور سالها روابط اقتصادی و تجاری مستحکم با تمام دولتهای منطقه حفظ کرده بودند، اما برای اجتناب از تحریک آمریکا، از مداخله مستقیم سیاسی خودداری میکردند. با تغییر شرایط جهانی و تحول معادلات قدرت، این محدودیتها عملاً کنار رفت و روسیه و چین وارد عرصه سیاست منطقهای شدند.
بازگشت فعال روسیه و چین به منطقه با استقبال گسترده بازیگران مختلف مواجه شد؛ از محور مقاومت گرفته تا متحدان سنتی آمریکا. ایران نمونه شاخص این روند است و کشورهایی مانند ترکیه، عربستان و مصر نیز به دنبال تنوعبخشی به روابط خارجی خود هستند. این رویکرد که در ادبیات روابط بینالملل با عنوان «هجینگ» شناخته میشود، اکنون یکی از ویژگیهای اصلی راهبرد دولتهای جنوب جهانی محسوب میشود.
در خلال بحران اوکراین مشخص شد که تقریبا همه دولتهای منطقه- به جز رژیم صهیونیستی- حاضر به پرداخت هزینههای تقابل با روسیه نیستند. حتی همکاری کشورهای عضو «اوپک پلاس» به مسکو این امکان را داد تا منابع مالی خود برای ادامه جنگ را حفظ کند؛ امری که با منافع راهبردی واشنگتن در تضاد کامل است.
در روابط روسیه و چین با اسرائیل، عوامل سیاسی، امنیتی و اقتصادی نقش مهمی دارند. مسکو بارها به پیوندهای انسانی با اسرائیل- بهویژه جمعیت بزرگ روسزبان- اشاره کرده و این مسئله در محاسبات کرملین بیتأثیر نیست. از سوی دیگر، روسیه امیدوار است تلآویو از انتقال فناوریهای حساس به اوکراین خودداری کند و لابی صهیونیستی در غرب، مانع تشدید خصومت روسیه با اسرائیل شود. علاوه بر این، روابط مالی میان بخشهایی از نخبگان اقتصادی دو طرف نیز قابل توجه است.
با این حال، این ملاحظات تنها تا زمانی کارایی دارد که بحران اوکراین به نقطه انفجار نرسد. در صورت تشدید رقابت میان روسیه و غرب، اسرائیل قادر به حفظ بیطرفی نخواهد بود و ناگزیر در صف آمریکا قرار خواهد گرفت.
همین وضعیت درباره چین نیز صادق است؛ تشدید شکاف پکن و واشنگتن، امکان ایجاد موازنه توسط تلآویو میان «قدرت مسلط» و «قدرت در حال صعود» را محدود میکند. حتی سرمایهگذاریهای چین در اقتصاد اسرائیل و برخی پروژههای اراضی اشغالی، مانع پیروی اسرائیل از راهبرد آمریکا نخواهد شد.
نتیجه این روند روشن است: هیچ تلاشی برای حفظ روابط ویژه با اسرائیل در بلندمدت، در شرایطی که این رژیم بیش از هر زمان دیگری زیر چتر امنیتی و سیاسی آمریکا قرار دارد، پایدار نخواهد بود. در عرصه جهانی جدید، اسرائیل از هر سو محدود شده و همین مسئله فرصتهای تازهای برای بازیگران منطقهای، از جمله ایران، ایجاد میکند.