یک نقاش با ایلنا مطرح کرد؛
مجموعه «آستانه» نوعی اشاره حسی یا تجربی به جهان واقعی است/ طبیعت منبع بصری و بیپایان من، برای خلق آثارم است

خودم را کاوشگری میدانم که به لایههای پنهان طبیعت و زمین نگاه میکند/روند خلق برایم صرفا مقولهای تکنیکی نبوده بلکه نوعی تجربه زیستن است
شیدا منجمی (نقاش) به ایلنا گفت: در مجموعه «آستانه» مضمون اصلی درگیر شدن با لایههای پنهان و آشکار طبیعت بوده که میتوان آن را نوعی جستجو در زمین و در حافظه مواد تلقی کرد که در گذر زمان اتفاق میافتد. فرایند خلق اثر نیز دقیقا همین تجربه را بازتاب میدهد که با اضافه کردن و حذف کردن مکرر، خراشیدن، لایهگذاری، کولاژ و ساخت و سازهای پیاپی رخ میدهد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، طبیعت همواره گسترهای ویژه و بدیع برای هنرمندان به حساب آمده است. پرداختن به طبیعت مقولهای محدود به یک یا چند هنر محدود نیست. کم نیستند شعرا و داستاننویسانی که منبعشان برای خلق اثر، طبیعت و مقولات طبیعی است. عکاسان، فیلمسازان، موزیسینها، مجسمهسازان، طراحان و نقاشان نیز همواره در چهارچوب سبکهای مختلف به شکل مستقیم یا غیر مستقیم، مقوله طبیعت را مورد توجه قرار دادهاند. در این میان نقاشان شاید بیشتر هنرمندان رشتههای دیگر طبیعت را سوژه و دستمایه کارشان قرار دادهاند و نگاه مستقیمتری داشتهاند؛ این توجه و اهمیت از دوران باستان تا عصر کلاسیک و مدرن و پست مدرن وجود داشته است. نقاشان ایرانی نیز گاه به طور جدی طبیعت را دستمایه قرار دادهاند. در عصر حاضر نیز این علاقه و اشتیاق وجود دارد.
شیدا منجمی از این دسته هنرمندان است که طبیعت همواره برایش اهمیت داشته است. آخرین تلاش او برای پرداختن به این موضوع، برگزاری نمایشگاهی است که «آستانه» نام دارد. این رویداد انفرادی از روز جمعه بیست و ششم اردیبهشتماه تا روز جمعه نهم خردادماه در گالری «با» برقرار بود.
در بخشی از بیانیه این نمایشگاه آمده است: این مجموعه، با پیروی از جستجوگری در لایههای پنهان مواد «طبیعت» به مثابه نیرویی قدرتمند و ظریف، در کانون رویکرد بصری قرار گرفته است.
شیدا منجمی درباره جزییات مجموعه «آستانه» با ایلنا گفتگو کرد.
به عنوان سوال اول در اینباره توضیح دهید که چطور به این حرفه روی آوردید؟
از چندین سال قبل از پیش دانشگاهی این علاقه شدید به هنر و نقاشی در من وجود داشته است. زمانی که دانشآموز بودم و در مدرسه درس میخواندم به هنر و نقاشی علاقه بسیاری داشتم. سالها بعد با وجود علاقهای که داشتم، هنوز مطمئن نبودم که میخواهم در این رشته درس بخوانم یا نه. در نهایت با حمایتهای خانواده به تحصیل در رشته نقاشی پرداختم؛ یعنی از تجربی به هنر تغییر رشته دادم و در کنکور هنر شرکت کردم. در ادامه وارد دانشگاه گیلان شدم.
حضور در دانشگاه و تحصیل در رشته نقاشی برایتان چه دستاورد مهمی داشته؟
وجود استادان و راهنماییهای آنها بود که زبان بصری و سلیقه بصری مرا تقویت کرد و شکل داد. از آن مقطع تاکنون در رشته نقاشی فعال هستم و طی این مدت از دانشگاه هنر مدرک کارشناسی ارشد خود را دریافت کردم. طی این سالها هموار با شور و اشتیاق به کارم ادامه دادهام.
در مجموعه «آستانه» به دو جهان زیرین و زبرین اشاره شده است؛ منظور از این دو جهان وجه تمثیلی این دو معنی است؟
در پاسخ به سوال شما باید بگویم خیر؛ در واقع منظور من از دو جهان یرین و زبرین بیشتر به وجوه واقعی و فیزیکی طبیعت بر میگردد؛ نه به تمثیل و استعاره. جهان زیرین شامل لایههای زمین، خاک، ریشه ها، رسوبات و ساختارهایی است که در عمق طبیعت شکل گرفته و جهان برین به سطح زمین، گیاهان، فرمهای قابل دیدن و پوستهی طبیعت اشاره دارد. در واقع این دو حوزه برای من در عین تفکیک، با هم در ارتباط دائمی هستند. تلاش کردهام که این پیوند را در ترکیبهای تصویری و متریالهای انتخابی نشان دهم.
با دیدن آثارتان اینگونه به نظر میرسد که فرایند خلق آنها با مضمون رابطه دارند؛ در اینباره نیز توضیح دهید. آیا همینطور است؟ و کلا اشاره ضمنی و کلی به واسطه آثارتان بیان کننده چه موقعیت یا موقعیتهایی است؟
مجموعه «آستانه» به موقعیتی اشاره دارد که بین دو وضعیت، یا دو قلمرو قرار گرفته است؛ نه کاملا در یکی و نه کاملا در دیگری. برای من این مفهوم خیلی با روند خلق آثارم در ارتباط است؛ جایی که ماده و فرم، طبیعت آشکار و پنهان، و حتی فرایند و نتیجه در یک حالت تعلیق و مکاشفه باهم تلاقی پیدا میکنند. این فضا، هم در مضمون کارها و هم در روشی که آثار ساخته شدهاند، وجود دارد. یعنی آن تجربیات قبلی و تجربههای پر از تغییری که با متریال در فرایند خلق آثار دارم، با تغییرات طبیعت و آن لایههای طبیعت که به مرور تغییر میکنند، یکسان است. به طور واضح مفهوم طبیعت همین است. این روند پر تغییر خیلی با روندی که من دارم مرتبط است و در مجموعه «آستانه» این مهم را لحاظ کردهام. منظورم ارتباط فرایند خلقی است که با مفهوم طبیعت دارم.
نمایی از چند اثر از شیدا مناجمی/ نمایشگاه انفرادی «آستانه»
آثارتان در مرزی میان «انتزاع» و «فیگوراسیون» قرار میگیرند. آیا با این نگرش موافقید؟ دراینباره نیز توضیح دهید.
فرمهایی که در آثار دیده میشوند گاهی به وضوح با عناصر طبیعی و ساختارهای زمین شناختی اشاره دارند. مولفههایی مثل ریشه، سنگ، لایههای خاک، حتی درختان. اما اینها، هیچوقت به طور کامل بازنمایی کننده و توصیفی نیستند. این حالتِ مرزی، به من اجازه میدهد از کیفیتهای بصری و بافتی و انتزاعی بهره ببرم، که اتفاقا همیشه خیلی هم برایم در روند خلق آثار، پرا همیت هستند. و هم اینکه به این واسطه، نوعی اشاره حسی یا تجربی به جهان واقعی را حفظ میکنم.
یعنی هدفتان ایجاد ابهام یا تعلیق بود؟ میخواستید سوال ایجاد کنید و مخاطب را به کشف برسانید؟
در واقع آنچه برایم اهمیت داشته این بوده که تصویر نه کاملا خوانا باشد و نه کاملا انتزاعی. این فضای بینآبین باعث میشود که مخاطب تفسیر آزادی از اثر داشته باشد.
درباره فرآیند خلق اثر و رسیدن به این مفهوم و اجرایی که دربارهاش توضیح دادید، تحلیلی واضح ارائه کنید.
من در این مجموعه با مواد مختلفی مثل کاغذهایی که خودم ساختم و متریال پودر مِل کار کردم؛ تا در ادامه با لایهسازی و حذف و اضافه این مواد و روی هم قرار دادن آنها، روندی پر از تغییر را تجربه کنم. هدفم این بوده تا مانند یک کاوشگر به لایههای پنهان طبیعت و زمین نگاه کنم؛ نه فقط به ظاهر آن. برای من فرایند خلق اثر، رفت و برگشتها و تجربههای مادی به اندازه نتیجه نهایی اهمیت دارد.
بر این اساس آثار مجموعه «آستانه» را چگونه دستهبندی میکنید. یا شاید هم اینطور نباشد.
البته در خلال صحبتها به طور ضمنی این موضوع را توضیح دادم. باید بگویم، آثار من در این مجموعه، دو جنبه از طبیعت را نشان میدهند؛ یعنی آنچه که دیده میشود، مانند سطح زمین و فرمهای طبیعی. و آنچه که پنهان است و یا در حافظه زمین ذخیره شده است. دستهبندی من در مجموعه «آستانه» همیشه اینگونه است.
خودتان ادامه مسیر کاریتان را از منظر سبک و سیاق، چطور ارزیابی میکنید؟ اصلا چطور شد به این تکنیک رسیدید و به آن وفادار ماندید؟
در اواخر دوران کارشناسی بود که به این سبک و تکنیک رسیدم و از همان مقطع با کمک استادانم، واردش شدم. با راهنمایی گرفتن از اساتید مدام تلاش کردم روندی که آغاز کردهام را پختهتر کنم و آن را گسترش داده و پرورش بدهم. از آن زمان تاکنون، چندین سال است که با این تکنیک کار میکنم. حال این امکان وجود دارد که به متریالها اضافه شود یا از آنها کاسته شود. اینطور بگویم که تمرکزم در روند خلق، روی کار کردن با ابزارهای مختلف است. همیشه مسیر و روند و فرایند رسیدن به نتیجه برایم اهمیت داشته است.
حال مشخص است که طبیعت مضمون اصلی آثارتان محسوب میشود. این مضمون را تا چه حد قابل تغییر و تحول میدانید؟
من هنرمندی گیلانی هستم و با طبیعت ارتباط مستقیمتری دارم و شاید همین موضوع باعث شده طبیعت را به عنوان منبع بصری خودم انتخاب کنم. همانطور که گفتم، دوست داشتم از طبیعت بیانی انتزاعی ارائه دهم. هر آنچه میخواهم دربارهاش صحبت کنم در طبیعت نهفته است و میتوانم از این گستره هزارانبار الهام بگیرم. این منبع هرگز تمام شدنی نیست. درباره تغییر این مضمون نیز باید بگویم، چنین اتفاقی به احساسم در آن دوره زمانی خاص بستگی دارد. اینکه میخواهم از کدام بخش طبیعت نیز استفاده کنم موضوع دیگری است و خب بر اساس همه این موارد، فکر میکنم طبیعت تا سالهای سال میتواند منبع الهامم باشد.
یک اثر دیگر از مجموعه «آستانه»
در نهایت اینکه آیا این مسیر برایتان نوعی کشف و شهود است؟
مسیر مکاشفهگرانه در آفرینش اثر هنری، برای من روندی است که نتیجه آن از پیش تعیین نشده! خلق اثر با کشف و تجربه لحظه به لحظه پیش میرود. من در مجموعهام به جای اینکه از ابتدا بدانم قرار است چه چیزی بسازم، اجازه دادم مواد خودشان بر اساس اتفاقات غیر منتظره مورد استفاده قرار بگیرند. من طی کار با لایهها و پاسخهای بصریام به تغییرات، مسیر را شکل دهم. طی این روند، فرایند کار برایم به نوعی جستجوی درونی و بیرونی تبدیل شده است که آن را نوعی مواجهه مداوم با طبیعت، ماده و خودم میدانم.
آیا در چهارچوب موارد مطروحه در این گفتگو، ناگفتهای هست که قابل توضیح باشد؟
در مسیری که برگزیدهام، انگار خودم را در کاوش طبیعت قرار میدهم. در واقع شیوه کار کردن با مواد آینهای از مضمون اثر است و جستجو، کشف و رفت و برگشت مواردی پنهان هستند، که آشکار میشوند. میخواهم بگویم روند خلق برای من صرفا مقولهای تکنیکی نبوده بلکه نوعی تجربه زیستن در کنار طبیعت بوده است.