ایلنا گزارش میدهد؛
زندگی در حاشیه/ تنهایی زنان در دل بحران

تنهایی سرنوشت محتوم حدود ۲ میلیون زن از قبیل زهرا، شیوا، و همه آنهاییست که با نگاههایی ناامید و فروافتاده در دل جامعه سرگرداناند؛ زهرا، دستفروش متروی تهران میگوید: «حس تنهاییِ من پایان ندارد، گاهی فکر میکنم وسط چاهی عمیق بدون طناب نجات رها شدهام و از خود میپرسم اگر صدا بزنم، کسی دستم را میگیرد؟!....».
به گزارش خبرنگار ایلنا، کل ۱۲ روز جنگ را در تهران ماند، بر بالین مادر پیرش که این روزها کامل از پا افتاده است؛ بدون پول در خانه ماندند و به صداهای مهیبی گوش دادند که از پنجرهها، از درهای بسته و حتی از درزهای دیوارها به اعماق وجود آدم نفوذ میکرد. آنها در آن روزها هیچ جا نرفتند چون پولی برای سفر نداشتند: «برای این جمع زنانهی سهنفره، امنترین جا زیر سقف همین خانه است....».
ساناز، زنی که زندگی خود، دختر کوچک و بخشی از هزینههای مادرش را با فروش اینترنتی لوازم آرایش و لباس زنانه میگذراند، ساکن یکی از کوچههای خیابان استخر در تهرانپارس است، آپارتمان ۴۵ متری که به گفته خودش شانس آوردند از پدر به ارث رسید وگرنه هیچ سقفی بالای سر نداشتند.
«از ۲۰ خرداد تا امروز که ۱۵ تیر است، یعنی نزدیک به یک ماه، فقط ۲ میلیون تومان کاسبی کردم؛ کلی روزها نت قطع بود؛ بعد هم مردم دل و دماغ خرید نداشتند؛ این ۲ میلیون تومان را هم به همسایهها لوازم آرایش فروختم؛ پیج اینستاگرامم خیلی روزها قطع بود، حالا هم دریغ از یک پیام یا سفارش....» ساناز که راه دیگری برای پول درآوردن در مقابل خود نمیبیند، حتی به دستفروشی هم فکر کرده: «با خودم گفتم بروم گوشهای بنشینم و بساط کنم اما بعد فکر کردم مردم پول ندارند، تازه در این روزها ماموران اجازه نمیدهند دستفروش کنار خیابان بنشیند....».
این زن با همین فروش اینترنتی در بازار بلبشوی غیررسمی، زندگی خود و دختر خردسالش را تامین میکند؛ آنچه مادرش به عنوان همسر یک مستمری بگیر از تامین اجتماعی میگیرد فقط ۱۰ میلیون تومان است، که پول داروهای قلب و دیابت خودش میشود. حالا قطعی اینترنت و رکود بازار، زندگی این خانواده زنانهی سهنفره را به یک دیگ جوشان از استرس و اضطراب برای فردا تبدیل کرده است.
«ساناز» تنها زنی نیست که در مواقع بحران، از جامعه سیلی میخورد و بیپول و در وحشت از آینده، به حاشیه رانده میشود؛ سرمان را به هر طرف که میچرخانیم، صف درازی از این زنها میبینیم؛ من برای جستجو راه دوری نرفتم.....
«زهرا» در مترو دستفروشی میکند؛ او سرپرست یک خانواده چهارنفره و فاقد بیمه است؛ منبع درآمدش فقط دستفروشیست و در سوئیتی کوچک در اسلامشهر مستاجر است؛ او در یک ماه اخیر به خاطر شرایط خاص کشور، چیزی حدود ۳ میلیون تومان درآمد داشته است، مبلغی که از نصف اجاره خانه هم کمتر است: «صاحبخانه حاضر شد فعلاً فقط نصف اجارهخانه را از من بگیرد، آن را هم قرض کردم و دادم....».
شرایط این زن نیز مثل هزاران زن کارگر غیررسمی دیگر، نامطلوب است، وقتی شرایط بحرانیست، مردم برای خرید نمیآیند و دستفروشی امکان ندارد، ناگهان تمام راهها به رویش بسته میشود. او میگوید: «باور کنید در آن روزها گاهی نان خالی هم گیرمان نمیآمد....».
زنان طرد شده به حاشیهی اقتصادِ درگیر بحران، یکی دوتا نیستند؛ جمعیت انبوهی هستند که براساس آمارهای رسمی و غیررسمی، تعدادشان در کشور حداقل ۲ میلیون نفر است؛ دو میلیون خانواده با سرپرست زن، درآمد ثابت، بیمه و مقرری برای ایام بیکاری و بحران ناگهانی ندارند. این زنها روی پاهای لرزان خود ایستادهاند و در هر بزنگاه ناامن، با وزش بادهای نامطمئن سقوط میکنند.
شیوا زن دیگریست که خیلی اتفاقی در روزهای میانه تیرماه به او برمیخورم؛ این زن حدوداً ۳۵ ساله با مدرک لیسانس ادبیات، راننده تاکسی اینترنتیست؛ شیوا مدتیست که از همسرش جدا شده و با دختر دوسالهاش در آپارتمان پدری در یک اتاق تنگ و تاریک زندگی میکند؛ او هم روایت دردناکی از روزهای بیکاری و بیپولی و آوار بحران دارد:
«دو سه هفته کار کاملاً خوابیده بود؛ هنوز هم اینترنت گاهی اختلال دارد و مسیریابها کار نمیکنند؛ من چند هفته هیچ درآمدی نداشتم؛ بیمه هم نیستم؛ کل درآمد من همان پولیست که روز رانندگی میکنم و شب به خانه میبرم. در این مدت مجبور شدم از برادرم قرض کنم؛ همه مشکل دارند، او هم با اخم و تخم ۳ میلیون به من داد، نمیخواهم سربار باشم، باید چه کار کنم؟!....».
حسِ سربار بودن، حس طردشدگی و در نهایت، احساس سرخوردگی و استیصال، زنان شاغل در بازار کار غیررسمی را در خود فرو برده است؛ شرایط کسادی بازار در طول جنگ ۱۲ روزه و هفتههای بعد از آن، بحرانی به نامِ «زنان سرپرست خانوار و فاقد حمایتهای قانونی و اجتماعی» را برجسته کرده است. ناگهان شالوده اقتصادی که پیش از این هم نامطمئن و درگیر رکود بود به هم ریخت و ضعیفها زیر دست و پای خُردکنندهی فقر و بیپولی له شدند.
«سیمین یعقوبیان» فعال زنان کارگر با بیان اینکه از زنان کارگر و شاغل حمایت نمیشود و نکته اینجاست که این عدم حمایت نیز لایه بندی و سطحبندی شده است، زنان کارگر غیررسمی در پایینترین سطح هستند و هیچ پشتیبانی ندارند؛ میگوید: جامعه باید از خود بپرسد این زنان در کشوری با این همه ثروت چرا به حال خود رها شدهاند؛ آیا نمیشود از اینها به صورت نظاممند و اصولی حمایت کرد؟ نمیشود مثل بسیاری از کشورهای مترقی زنان، بودجهای برای حمایت و پرداخت مستمری به زنان سرپرست خانوار به خصوص مادرانِ تنها در نظر گرفت؟!
به گفته وی، تنها پیشنهادی که گاه و بیگاه از سوی مسئولان طرح میشود، طرحهایی برای بیمه خویشفرما یا توافقیست و این در حالیست که این زنها در مواقع بحران نه تنها پولی برای پرداخت حق بیمه ندارند که گاهی نان خالی به زحمت پیدا میکنند.
یعقوبیان تاکید میکند که دولت نباید این زنها را تنها بگذارد؛ این تنهایی نه تنها ظلم به زنان که ستم به فرزندان و خانوادههای آنهاست، فرزندانی که بیشترین ضربه را از بحرانهای اقتصادی میخورند و آیندهشان در غباری مبهم گم میشود.
اما این زنها در عمیقترین بحرانهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، تنها میمانند؛ تنهایی سرنوشت محتوم حدود ۲ میلیون زن از قبیل زهرا، شیوا، و همه آنهاییست که با نگاههایی ناامید و فروافتاده در دل جامعه سرگرداناند؛ زهرا، دستفروش متروی تهران میگوید: «حس تنهاییِ من پایان ندارد، گاهی فکر میکنم وسط چاهی عمیق بدون طناب نجات رها شدهام و از خود میپرسم اگر صدا بزنم، کسی دستم را میگیرد؟!....».
گزارش: نسرین هزاره مقدم