امیر بیگدلی در گفتوگو با ایلنا:
داستاننویسی عاقبت ندارد چون کسی کتاب نمیخواند
نویسنده مجموعه داستان تحسین شده در جایزه مهرگان معتقد است اگرچه داستاننویسی شغل جذابی است اما عاقبتی ندارد چراکه تعداد افرادی که کتاب میخوانند بسیار اندک است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، نویسنده مجموعه داستان تحسین شده در جایزه مهرگان معتقد است اگرچه داستاننویسی شغل جذابی است اما عاقبتی ندارد چراکه تعداد افرادی که کتاب میخوانند بسیار اندک است.
امیر بیگدلی، نویسنده کتاب تحسین شده ما چهار نفر بودیم در جایزه مهرگان به خبرنگار ایلنا گفت: من نویسنده داستان کوتاه هستم و کتاب «ما چهار نفر بودیم» یکی از مجموعه داستانهایی است که در سالهای اخیر منتشر کردهام. این مجموعه شامل شش داستان کوتاه است که هرکدام ساختار و لحن خاص خود را دارند و به هم مرتبط نیستند. سبک و سیاق نوشتنم واقعگراست و معمولاً به موضوعاتی میپردازم که آدمها در زندگی روزمره با آنها درگیر هستند؛ از مشکلات خانوادگی و اجتماعی گرفته تا تجربههای درونی و لحظههای تنهایی.
او افزود: این داستانها در سالهای ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ نوشته شدهاند و بخش بزرگی از آنها حاصل مشاهدات و تجربههای زیسته من است. معمولاً وقتی از اطرافم اتفاقی را میبینم که برایم معنا دارد، آن را در قالب داستان بازآفرینی میکنم. واقعگرایی در آثار من به معنای تقلید از واقعیت نیست، بلکه تلاشی است برای بازنمایی احساس و درک انسان در موقعیتهای واقعی.
بیگدلی با اشاره به این امر که در برخی از داستانها مضامین تکرار میشوند چراکه دغدغههای شخصی او هستند، بیان کرد: در داستانهایم برخی مضمونها تکرار میشوند، مثل بیماری آلزایمر یا مهاجرت. اینها دغدغههای ذهنی من هستند و در مجموعههای مختلف به شکلهای متفاوت ظاهر شدهاند. مثلاً در چند مجموعه جداگانه، هفت یا هشت داستان درباره آلزایمر نوشتهام، اما هرکدام زاویه دید و شخصیتهای متفاوتی دارند. یا در مجموعهای دیگر، چهار داستان با موضوع مهاجرت نوشتم که عنوانهایی مانند «اولین نامه من به دوستم» تا «چهارمین نامه من به دوستم» دارند. هر داستان بهتنهایی معنا دارد اما کنار هم، مجموعهای درباره دلتنگی و ازدستدادن شکل میدهند.
داستاننویسی را در خانه آموختم
او درباره چگونگی یادگیری داستاننویسی گفت: داستاننویسی را در خانه یاد گرفتم. همیشه اگر داستانی مینوشتم، آن را به جشنوارهها میفرستادم تا بازخورد بگیرم. برای من، جشنوارهها نوعی معیار کیفیت بودند. اگر داستانم پذیرفته میشد، میفهمیدم مسیر درستی را میروم، و اگر رد میشد، دنبال اصلاح کارم میرفتم. وقتی تعداد داستانهایم زیاد میشود و میبینم از نظر مضمونی یا فرمی به انسجام رسیدهاند، آنها را در قالب کتاب منتشر میکنم.
او افزود: یادگیری داستاننویسی الزاماً به کلاس یا مدرک وابسته نیست. هرکس میتواند با مطالعه آثار برجسته ایرانی و خارجی، تمرین نوشتن و بازنویسی مستمر، خودش را در مسیر یادگیری قرار دهد. آموزش در کارگاهها میتواند مفید باشد، اما اگر کسی بیش از یک سال در کلاسهای داستاننویسی وقت بگذارد، به نظر من در مسیر اشتباهی قرار گرفته است. نوشتن را باید در عمل یاد گرفت، نه در تئوری.
نویسنده باید عاشق کارش باشد
بیگدلی با اشاره بر لزوم تسلط به زبان و ادبیات فارسی تاکید کرد: برای کسی که میخواهد نویسنده شود، چند نکته اساسی وجود دارد؛ نخست اینکه زبان فارسی را درست بیاموزد. نویسنده باید با ظرایف و ظرفیتهای زبانش آشنا باشد. دوم اینکه باید داستاننویسی را بیاموزد؛ یعنی بتواند طرح، شخصیت و فضاسازی بسازد و روایت را پیش ببرد. سوم اینکه باید آثار خوب، چه ایرانی و چه خارجی، را بخواند؛ از نسلهای مختلف نویسندگان ایرانی تا نویسندگان برجسته جهان. چهارم اینکه باید عمیقاً زندگی کند، به اطرافش حساس باشد و از هر چیز جالب یا شگفتانگیزی در زندگی الهام بگیرد. و در نهایت باید بنویسد و بازنویسی کند، چراکه نوشتن بیست درصد و بازنویسی هشتاد درصد کار است.
او با نگاهی انتقادی به وضعیت مطالعه در کشور گفت: نوشتن هیچ عاقبتی ندارد، چون تعداد کسانی که کتاب میخوانند بسیار اندک است. نویسندگان با انگیزه شخصی مینویسند و اگر منتظر پاداش مادی یا استقبال گسترده باشند، به زودی ناامید میشوند. با این حال، من معتقدم نوشتن اگرچه در ظاهر بیثمر است، اما درونیترین شکل گفتوگو با جهان است و همین آن را ارزشمند میکند.
او گفت: اگر نویسندهای تازه شروع به نوشتن کرده است، باید داستانهایش را برای چند دوست مورد اعتمادش بخواند، در جلسات ماهانه داستانخوانی شرکت کند، آثارش را برای جشنوارههای داستان کوتاه بفرستد، در مجلات کاغذی یا الکترونیکی منتشر کند و وقتی احساس کرد به پختگی لازم رسیده، مجموعه داستان خود را چاپ کند. نوشتن مسیر طولانی اما لذتبخشی است و هیچ چیز به اندازه بازخورد واقعی خواننده نمیتواند به نویسنده کمک کند.