خبرگزاری کار ایران

فرزام شیرزادی در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد؛

داستان هیچ‌گاه نمی‌میرد

داستان هیچ‌گاه نمی‌میرد

افول مخاطب در ادبیات داستانی معاصر؛ جدال عشق و معیشت در سایه خاموش صنعت نشر

فرزام جمشیدی با انتقاد از شرایط امروز ادبیات داستانی و نویسندگان این عرصه تأکید کرد: گرچه در چنین فضایی شاید به نظر برسد که ادبیات به گل نشسته، اما معتقدم داستان اگر هم در مقاطعی رو به خاموشی برود، هیچ‌گاه نمی‌میرد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، نویسندگی در ایران نه درآمدی دارد و نه جدی گرفته می‌شود. این امر نویسندگان را با مشکلات بسیار جدی مواجه کرده و بسیاری معتقدند دلیل افول ادبیات و داستان در سال‌های اخیر همین امر است.

در سال‌های اخیر، ادبیات داستانی ایران در سراشیب بی‌اعتنایی مخاطبان و رکود بازار نشر گرفتار شده است؛ وضعیتی که نه از کم‌مایگی ذوق نویسندگان، بلکه از فرسودگی ساختارهای فرهنگی و اقتصادی کشور سرچشمه می‌گیرد. بازار کتاب امروز، به‌رغم گسترش سواد و فناوری، دیگر آن رونق و حرارتی را ندارد که در دهه‌های پیشین، نام نویسندگان را بر سر زبان‌ها می‌انداخت و کتاب را به کالایی فرهنگی و محبوب بدل می‌کرد. 

فرزام شیرزادی، نویسنده و روزنامه‌نگار، در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا، در واکاوی این بحران اظهار کرد: در ایران اساساً حرفه‌ای به نام داستان‌نویسی وجود ندارد. کسی که بخواهد در این عرصه بماند، باید حداقلِ پشتوانه مالی و روانی نیرومندی داشته باشد؛ چون این راه، بیش از هر چیز، طاقت و تحمل می‌خواهد و صبوری و ممارست که البته در غیر این صورت، با استعدادترین داستان‌نویسان هم هر هفته یا هر ماه، داستانی در وجودشان سقط می‌شود.

نویسنده «مرگ در ۹.۲۳» افزود: در ایران حتی پرتیراژترین روزنامه‌ها نیز به داستان‌نویسان و شاعران نامی برای چاپ آثارشان در روزنامه حق‌التألیف نمی‌پردازند یا اگر بپزدازند، مبلغ آن بیشتر مایه ریشخند است و باید از آن به عنوان مضحکه شوم روزگار یاد کرد؛ بنابراین طبیعی است در چنین جامعه‌ای، دلمشغولی‌ای چون داستان‌نویسی یا شعر گفتن نه تنها حرفه محسوب نمی‌شود که اساساً به عنوان مشغله‌ای تمام وقت به حساب نمی‌آید. حالا این اوضاع را قیاس کنید با موقعیت و امکاناتی که نویسندگان حرفه‌ای دست‌کم از ۱۰۰ سال پیش تا امروز در جوامع توسعه یافته داشته‌اند. نویسنده‌ای چون هاینریش بُل در شروع جوانی و ذوق و شوق نوشتن، از رهگذر انتشار داستان‌های کوتاهش در مجلات و روزنامه‌ها به نان و نام می‌رسد و به سرعت در مسیر تبدیل شدن به نویسنده‌ای تمام وقت و حرفه‌ای قرار می‌گیرد. حالا شما بروید به تعدادی از مدیر مسئولان روزنامه‌های در قید حیات این روزهای ما بگویید داستانی منتشر نشده از بهرام صادقی، هوشنگ گلشیری، غلامحسین ساعدی یا مثلاً ترجمه داستانی کوتاه دارم از ابوالحسن نجفی؛ در خوشبینانه‌ترین حالت اگر این بزرگواران را به‌جا بیاورند و بشناسند که بعید می‌دانم کتابی از آن‌ها خوانده باشند، محال است حاضر به پرداخت حق‌التحریری متعارف برای چاپ این داستان‌ها در روزنامه تحتِ مدیریت‌شان شوند.

شیرزادی با تأکید بر این‌که نویسندگی در ایران از نظر اقتصادی و نگاه درآمدی مرده است، تصریح می‌کند: در وضعیت حاضر نویسندگی از نگاه عموم بیشتر به کاری آمیخته با جنون شبیه است. حتی اگر نویسنده بالاترین قریحه و استعداد را داشته باشد، هنگامی که دغدغه نان بر میز کارش سایه بیندازد، خلاقیتش پژمرده می‌شود و ذوق و شوقش از نفس می‌افتد.

نویسنده «سه‌شنبه قرقی» با اشاره به فضای نشر می‌گوید: این روزها تیراژ معروف‌ترین و شناخته‌شده‌ترین کتاب‌ها از سیصد، چهارصد نسخه فراتر نمی‌رود. حتی شاهکارهایی چون آناکارنینا، برادران کارامازوف و دکتر ژیواگو که باید شمارگان ۵ هزار نسخه‌ای در هر نوبت چاپ داشته باشند از سوی ناشران کهنه‌کار و قدیمی با ۳۰۰ نسخه منتشر می‌شوند. خب، چه می‌توان درباره این اوضاع گفت؟ باید منتظر شکوفایی و معجزه بود؟ نه، به نظرم باید همه‌چیزمان به همه‌چیزمان بیاید؛ نمی‌شود با کلاه شاپو و دندان طلا سوار بی‌ام و کروک شد.

فرزام شیرزادی گفت: داستان نویسان مستقل امروز در جدالی نابرابر گرفتار آمده‌اند. باید با انواع مصیبت‌های ریز و درشت دست‌و پنجه نرم‌ کنند، از هفت‌خوان سانسور بگذرند و در نهایت بعد از مدت‌ها که کتاب‌شان منتشر شد، در بازار نشر با آثار نویسندگان طراز اول جهان که ترجمه‌های بی‌شماری از آن‌ها از سوی هر ناشر گمنام یا شناخته‌شده‌ای منتشر شده رقابت کند.

او در پایان اظهار کرد: گرچه در چنین فضایی شاید به نظر برسد که ادبیات به گل نشسته، اما معتقدم داستان اگر هم در مقاطعی رو به خاموشی برود، هیچ‌گاه نمی‌میرد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز