سلبریتی هایی که حرف بیربط می زنند اگر سکوت کنند، چنین تصور می شود که مرده اند؟!

هری فرانکفورت فیلسوف فقید امریکایی در کتاب کوچک «در باب حرف مفت» به نکته مهمی اشاره میکند و میگوید: عصر ما، زمانه وراجی و پرگویی است.
اگر ساکت باشی و حرف نزنی، فکر میکنند چیزی بارت نیست .بنابراین همه وظیفه و پیشه خود میدانند که سر هر اتفاق ریز و درشتی اظهار لحیه کنند و خودی نشان بدهند. بحث تخصص و آشنایی به موضوع هم اصلا مطرح نیست. مهم این است که سکوت نکنی و یک چیزی بپرانی.
وضعیت سلبریتیها و شاخهای مجازی و آدمهای مشهور و اسمدار که دیگر مشخص است. ایشان حتی اگر خودشان هم بخواهند، نمیتوانند و حق ندارند ساکت بمانند.
طرفداران و دنبالکنندگانشان از آنها انتظار دارند که راجع به هر چیزی حرف بزنند و به اصطلاح موضع خودشان را نشان بدهند. این میشود که یک موضوع به ظاهر بیاهمیت و ناچیز تبدیل به یک بحران اساسی میشود و پیرامون آن صدها و بلکه هزاران پست و مطلب و نظر و گفتار و نوشتار و ویدیو خلق میشود، بدون اینکه کسی از خودش بپرسد، اصلا چه اهمیتی دارد که به این موضوع پرداخت و آن را بزرگ کرد.
مصداق برای این موضوع زیاد است. مثلا ماجرای کمدینی در فضای مجازی که راجع به شاهنامه و فردوسی چیزهایی گفته بود، با ربط یا بیربط، خندهدار یا بیمزه. فرقی هم نمیکند. او به عنوان یک سلبریتی دوست داشت که سر و صدایی راه بیندازد و دیگران هم همین کار را کردند. بلافاصله چنان هیاهویی راه افتاد که نگو.انگار همه مسائل و مشکلات مملکت حل شده و تنها چیزی که مانده، همین چهار کلمه حرف است.
مثال دیگر داستان کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی است. دو سر طیف، یعنی اصولگرایان تندرو و براندازان رادیکال چنانکه انتظار میرفت، شروع به قیل و قال کردند. آنقدر که کل قضیه رفت روی هوا و کان لم یکن شد.
گاهی آدم فکر میکند کل این سر و صداها برای آن است که عدهای خودی نشان بدهند و به همگان اعلام کنند که هستند و نمردهاند! چراکه همانطور که زندهیاد فرانکفورت در کتاب مذکور نوشت، اصلا موضوع صحت و سقم یا درست و غلط حرفها نیست؛ مهم آن است که من بهانهای پیدا کنم برای داد زدن و سر و صدا راه انداختن.
شاید بگویید چه اشکالی دارد؟ خب بعضی دوست دارند خودنمایی کنند و با هر دستاویزی خودی نشان بدهند. به کسی چه؟ بله، درست است. به کسی ارتباط ندارد.مشکل آنجا پدید میآید که شبه مساله جای مساله را میگیرد و در این جنجال و شلوغی، معضلات و مشکلات واقعی فراموش میشود یا به محاق میرود، در این غوغای صداها، آنچه به گوش نمیرسد و شنیده نمیشود صدای نالههای رو به خاموشی اقشار و گروههایی است که تریبون و فالوور و دم و دستگاهی ندارند و کسی به مسائل و معضلاتشان توجهی نمیکند. در چنین وضعیتی سکوت یک وظیفه اخلاقی است.