ایران جدید و ضرورتهایش

مسألهی ما با خودمان، بیتردید آزادی، عدالت، حق حاکمیت ملی، حقوق انسان، مبارزه با فساد، توسعهی همهجانبه و تدبیر روابط متوازن با جهان است؛ چنانکه در یادداشتهای مکرری بیان شده است. اما باید بار دیگر روشن شده باشد که مسئلهی غرب با ایران و منطقه، آزادی و دموکراسی و حقوق بشر نیست؛ چنانکه دیدیم چگونه با گروههایی چون جولانی، طالبان و سایر نظامهای اقتدارگرای موروثی به توافق رسیدند و نرد عشق می بازند. مسأله، موازنه، و هندسه ی قدرت است؛ بهویژه در زمینههایی مانند دسترسی به منابع انرژی و معادن نادر، کریدورهای تجاری و جایگاه نظامی در منطقه.
به گزارش جماران در این یادداشت آمده است؛
مسألهی ما با خودمان، بیتردید آزادی، عدالت، حق حاکمیت ملی، حقوق انسان، مبارزه با فساد، توسعهی همهجانبه و تدبیر روابط متوازن با جهان است؛ چنانکه در یادداشتهای مکرری بیان شده است. اما باید بار دیگر روشن شده باشد که مسئلهی غرب با ایران و منطقه، آزادی و دموکراسی و حقوق بشر نیست؛ چنانکه دیدیم چگونه با گروههایی چون جولانی، طالبان و سایر نظامهای اقتدارگرای موروثی به توافق رسیدند و نرد عشق میبازند. مسأله، موازنه، و هندسهی قدرت است؛ بهویژه در زمینههایی مانند دسترسی به منابع انرژی و معادن نادر، کریدورهای تجاری و جایگاه نظامی در منطقه.
آنچه برای غرب غیرقابلتحمل است، آن است که کشوری خارج از هژمونی راهبردی و چارچوب ژئوپولیتیکی آنها قرار گیرد و به سطحی از توانمندی ساختاری و ظرفیت ملی برسد که بتواند در عمق هشتصد متری زمین تونل بزند – حتی اگر در آن عمق سیبزمینی بکارد. چه رسد به اینکه غنیسازی راهبردی هستهای انجام دهد یا قدرت بازدارندگی و سامانه موشکی پیشرفته ایجاد کند.
خودتحقیری بس است و وقتی در برخی تحلیلها، توان داخلی کاملاً نادیده گرفته میشود و هر ادعای بیگانه بیچونوچرا پذیرفته میشود، این خودتحقیری خطرناکتر و ویرانگرتر خواهد بود. باید به درکی عمیق از مؤلفههای قدرت ملی رسید.
نهال توانمندیهای نوینی از نانو تا دیجیتال، از زیستفناوری تا صنایع دفاعی، غرس شده و ما از چنان ظرفیتهایی برخورداریم که غرب بهروشنی درک میکند ایران، در صورت رهایی از سایهی تحریم و فشار حداکثری، به سطحی از توانمندی منطقهای و ظرفیت ژئوپلیتیکی خواهد رسید که کمتر کشوری در منطقه به تنهایی قادر به دستیابی به آن است. از همینروست که حتی در صورت حلوفصل پروندههای هستهای و موشکی، احتمال حل و فصل همه مسائل با این غرب پایین است.
غرب، به فرماندهی آمریکا و لشکرکشی اسرائیل، راهبرد خود در قبال تمامیت ایران را نشان داد و هدفی جز از هم گسستن ایران نداشت. آنها با اتکاء بر ابردادههای مجازی و هوش مصنوعی و با تلقی غلط از شکافهای داخلی، به کودتایی تمام عیار دست زدند، اما ارادهی خداوند و پایداری ملت، برنامهی آنان را ناکام گذاشت. سرعت بازیابی ساختار نظامی و پاسخهای ایران، معادلاتشان را بر هم ریخت. آنها در چنان نخوتی گرفتارند که گمان میبرند هر ملتی را در چند روز به زانو درمیآورند. در گزارش CNN، یکی از دلایل اصلی پذیرش آتشبس از سوی اسرائیل، محدودیت مهمات عنوان شده بود؛ یعنی در چنین جنگی چنان از طرح خود و انفعال ایران اطمینان داشتند که حتی برای دوازده روز هم تدارک مهمات ندیده بودند و گویی نهایت این جنگ را کمتر از شش تا هفت روز پیشبینی کرده بودند.
با به نتیجه نرسیدن شبیخون نخست، آنها منصرف نشدهاند و باید هوشیار بود. اگر مبنای تصمیم گیری همچنان، در دست نابودگران جهانی چون نتانیاهو و ترامپ باشد، چه بسا اقدام به ترورهای بسیار خطرناک کنند یا دوباره تهاجمی وسیعتر با درجه تخریب بالاتر را تدارک ببینند. آنها در کوتاه مدت به خیال خود در جستجوی پیروزیهای نمادین برای مصرف داخلی و همچنین وادار ساختن کشورهای ضعیف به پیمان ابراهیم هستند، اما در بلند مدت، به کمتر از تسلیم محض و تصاحب و یا تحت فرمان در آوردن ایران راضی نمیشوند. همین یک ماه پیش، جریانِ استعمار جهش یافته و تاراج مدرن را در منطقه دیدیم؛ حکومتهایی که برای اربابان خود فرش قرمز پهن کردند. با وجود این کشورهای وابسته و باجهای کلان، کشوری چون ایران و خارج از هژمونی غرب، چگونه قابل تحمل است؟
با غرب فعلی، باید به زبان خودشان و با بازگرداندن استراتژی خودشان به خودشان سخن گفت. از منظر آنان، قدرت صلح میآورد؛ شاهد بودیم تا انسجام داخلی محقق نشده و موشکهای مافوق صوت به تلآویو و حیفا اصابت نکرد و یا خطر بین المللی شدن بحران پیش نیامد، به فکر آتش بس نیفتادند. در آینده نیز در صورت نقض آتش بس از سوی آنها، جنگ کوتاه و کوتاهتر میشود، اگر پاسخهای سریعتر و محکمتری دریافت نمایند و نگران ابعاد ماجرا شوند.
باید قوی و قویتر شویم، و معلوم است که قدرت مقولهای چند بعدی است و به این معنی است که سرمایه راهبردی خود را باید در تمامی سطوح، از اقتصاد و دفاع و زیرساختهای فناورانه گرفته تا انسجام ملی و دیپلماسی هوشمند، توسعه دهیم. باید باور کنیم که غرب در انتقال فناوریهای راهبردی به ایران رویکردی محدودکننده دارد و بهاحتمال زیاد، در دهههای آینده نیز امکانات استراتژیک را واگذار نخواهد کرد؛ برعکس، در برابر هر گام رو به جلوی ایران، موانع بیشتری ایجاد خواهد شد. حساب تنشزدایی جدا، اما روی این غرب و تا تحول این نسل حکمرانان غرب، دشوار است که بتوان حساب کرد.
برای مواجهه با این واقعیت مهاجم بهانه جو، باید چارهای استراتژیک و بلند مدت اندیشید. همکاری با کشورهای منطقه و قدرتهای غیر متخاصم و دوست بسیار مهم و الزامی است، اما قدرتهای دوست هم بعید است امکانات راهبردی تراز اول خود را به آسانی در اختیار ایران قرار دهند مگر آن که ما نیز به سطحی رسیده باشیم که تبادلی استراتژیک با ایران مفهوم واقعی پیدا کرده باشد. از این رو همچنان باید روی توانمندیها و خلاقیتهای داخلی حساب ویژهای باز کرد. از جمله راهحلهای اصلی، اقتدار خردمندانه است؛ اقتداری که ریشه در حکمت، خرد و دانش نخبگان کارآزموده و خیر جمعی دارد. باید موانع اقتدار ملی و حاکمیت خردمندانه را شناسایی و تصحیح کرد.
از دل جنگ ۱۲ روزه و کودتای تمام عیار آمریکا و اسرائیل که کشور را نشانه رفته بود، گویی ایران جدیدی متولد شد؛ چه به لحاظ انسجام ملی، چه به لحاظ تاب آوری و بازیابی و قدرت پاسخگویی در برابر قویترین تهاجم خارجی و چه به لحاظ ادراک نسبت به نقاط آسیب پذیر، ایرانی که زخم خورده اما برپا ایستاده و ملتهای منطقه را به تکریم واداشته است.
در پی این رویدادها، «وطن» بار دیگر مفهومی مشترک و زنده یافته و ایرانیان داخل و خارج به هم پیوند خورده اند. اینک فضای واقعی و مجازی مملو از هویت طلبی وروحیهی میهن دوستی نسلهای مختلف است. با اراده و خلاقیت این نسلها میتوان مرزهای تازهای را درنوردید.
شاهد بودیم که پیش از نفوذ سخت و ترور شخصیتهای علمی و نظامی، «نفوذ نرم» بسیاری از اهل خرد کشور را حذف و خانهنشین کرده یا وادار به مهاجرت نموده، فرصتهای ملی را در اختیار حلقههایی بسته قرار داده و گسترش فساد و یاس را دامن زد.
در فوریترین گام و برای انسجام ملی، باید این باور شکل بگیرد که ما تغییر کرده ایم. در این مسیر نیازمند گفت و گوی ملی هستیم. پیش نیاز گفت و گو، باز شدن بابهای شنیدن در سطوح حاکمیت، نخبگان و منتقدان است. فراموش نکنیم که بسیاری از منتقدان و مخالفان در حوادث اخیر، چگونه تمام قد کنار ایران ایستادند و قویترین صدا در برابر کسانی بودند، که در آغوش بیگانه خزیدند.
تغییر، اگر واقعی و صادقانه باشد، به اعتماد عمومی و پایدار منجر خواهد شد. ما نیازمند بازتعریف مشروعیت درونزا، اجماع ملی، و تقویت تصمیمسازیهای فراگیر هستیم. به ملت اعتماد کنیم و نفوذیها و جاهلانی که راه را بر شایستگان بسته اند، کنار بگذاریم. این نسل بیدار، اگر مورد اعتماد قرار گیرد، نهتنها امنیت و ثبات، که آیندهی تمدنی و جایگاه تاریخی ایران را نیز تضمین خواهد کرد و هر مهاجمی را ناکام خواهد گذاشت.
امید است، تصمیم سازان و تصمیم گیران کشور با اصلاح فوری هندسهی هرم ارتباطی با مردم، مردم را ولی نعمت خود بدانند و «ملی شدن تریبونها و فرصت ها، و ملی شدن نظام تصمیم گیری» را مد نظر قرار دهند. در این جهت، مجددا تاکید میشود، نظام گزینش را در همه سطوح به کلی بازنگری کنیم. نباید اجازه داد برخی کوته فکران و بازیخوردگان با نگرشهای قبیلهای و به بهانههای امنیتی با تحقیر دلسوزان و انکار خردمندان و دیگر روشهای غیر انسانی، سرنوشت کشور را بدست بگیرند. اینک، اولویت دادن به عدالت، خرد و انسانیت در همه سطوح یک فوریت است. بدانیم، بدون «جمهوری انسانی»، «جمهوری اسلامی» محقق نخواهد بود.