نان درآوردن با هزار دشواری؛
شهرداری، سد راه کسب و کار/ راه ورود به مغازه یک کارگر اخراجی را بستهاند و دلیلش را نمیگویند!

چطور باید در این مملکت زندگی کنیم؟ از کار، اخراجمان کردند دستمان به جایی بند نشد. حالا هم مغازهای که از آن، نان دو خانواده تأمین میشود را بستهاند و باز دستمان به جایی بند نیست.
به گزارش خبرنگار ایلنا، قبلتر کارگر یکی از کارخانههای تولید مواد غذایی بود و سه سال پیش از کار اخراج شد. دلیلِ اخراجش هم اعتراض به وضعیتِ بد ایمنی در کارخانه بود. همان زمان از او گزارشی نوشتیم و توضیح دادیم که «کارگر یکی از شرکتهای تولیدی به دلیل خبری که از وضعیتِ بدِ کارگاه به ما داده بود، از کار خود اخراج شد. او بعد از سالها کار و در شرایطی که چیزی به دوران بازنشستگیاش نمانده بود، تنها به این دلیل که با ما تماس گرفت تا از احتمال وقوعِ حادثه برای کارگرها و عدم رعایت اصول ایمنی خبر بدهد، از کار اخراج شد. نه ما نامی از او در خبرهایمان آورده بودیم و نه او نشانی از خود داده بود اما پیدا کردنِ نشانیِ کارگر برای کارفرما به قدری مهم بود که از سرنخهای موجود، او را یافت و حکم اخراجش را در کسری از ثانیه امضا کرد.»
حالا همان کارگر با ما تماس گرفته و از سختیِ زندگی بعد از اخراج میگوید. از اینکه فشارِ زندگی سبب شد کمی بعد از اخراج سکته قلبی کند و از کار افتاده شود. نتیجهی تمام آن سالها کار و پسانداز، مغازهی تزئیناتی خودرو البته اجارهای در خیابان خواجوی کرمان برای فرزندش است. مغازهای که با پساندازِ او و کارِ پسرش راهاندازی شد تا خرج دو خانواده از آن تامین شود، اما حالا بیدلیل بسته شده است!
آنطور که به ما میگوید شهرداری کرمان بدون هیچ اطلاعی راهِ ورود به چند مغازه را سد کرده است. بر روی پلِ مقابلِ مغازههایی که خدمات جانبیِ خودرو ارائه میدهند، موانع فولادی گذاشتهاند و راه کسب و کارِ مغازهداران را بستهاند. خوردوها نمیتوانند از این موانع عبور کنند و برای گرفتن خدمات به این مغازهها بیایند. مغازهداران بارها مراجعه کردهاند اما پاسخ روشنی به آنها نمیدهند. حتی هیچ اخطاریهای هم برای آنها نیامده است. فقط به آنها گفتهاند که اگر موانع را کنار بگذارند، باید جریمه ۵۰۰ میلیون تومانی بپردازند!
آنطور که او میگوید، هشت مغازه در کنار هم بیدلیلِ راهِ کسب و کارشان بسته شده و هر چه پیگیری میکنند به جایی نمیرسند. مغازههای دیگری هم در آن محدوده هستند که شرایط مشابه دارند اما به دلایل نامشخص راهشان بسته نشده و همین موضوع آنها را سردرگم کرده است.
کارگر اخراج شده میگوید: «بنویسید چطور باید در این مملکت زندگی کنیم؟ از کار، اخراجمان کردند دستمان به جایی بند نشد. حالا هم مغازهای که از آن، نان دو خانواده تأمین میشود را بستهاند و باز دستمان به جایی بند نیست. بگویند چه کار کنیم که برویم همان کار را بکنیم. چند روزِ دیگر باید اجاره مغازه بدهیم اما راه مغازه را شهرداری بسته و فعلا هیچ درآمدی نداریم.»
نیروی کار در کشور در موضع ضعف قرار دارد. تجربهی این کارگرِ اخراج شده نشان میدهد، فرقی ندارد در یک کارگاه، زیر نظر کارفرما کار کنی و یا یک کارِ شخصی راه بیندازی، در هر حالت احتمالِ اینکه عدهای پیدا شوند و نانت را آجر کنند وجود دارد! کارگر اخراج شده میگوید: «خودمان را به هر دری میزنیم تا آبرومندانه زندگی کنیم اما نمیگذارند. یک بار اخراجمان میکنند و یک بار هم راهِ کسب و کارمان را میبندند. مغازهای را که شهرداری کرمان بسته و دلیلش را نمیگوید، پسرم میچرخاند و خرج دو خانواده و پول دوا و درمان من را تأمین میکند. یک روز بسته شدنِ این مغازه برای ما حکمِ بدبختیِ بیشتر و فرو رفتن در باتلاق فقر دارد.»