خبرگزاری کار ایران

آیا روشنفکر ایرانی بین مردم خریدار دارد؟

خشایار دیهیمی: روشنفکر باید شهامت مدنی از خود نشان دهد

دفاع از آزادی‌های مردم و دفاع از آزادی‌های مشروع در هر شرایطی در وهله‌ی اول به گردن روشنفکر است.

مشخص شدن نسبت روشنفکر ادبی و هنری با قدرت و سیاست یکی از مهمترین مسائلِ جامعه‌ی روشنفکری است. خیلی‌ها معتقدند این موضوع یکی از بزرگترین مشکلاتی‌ست که نویسنده، هنرمند و روشنفکران امروز ایران با آن دست به گریبان هستند. برای بررسی بیشتر این دغدغه و رسیدن به این پاسخ که نظرات و دغدغه‌های روشنفکری در جامعه‌ی ما چقدر شنیده و تحویل گرفته می‌شود؛ سراغ خشایار دیهیمی(نویسنده، مترجم و ویراستار آثار فلسفی) رفتیم تا بار دیگر از جایگاه روشنفکری از او بپرسیم و اینکه نسبت او با و قدرت چگونه تعیین می‌شود.

اجازه دهید از اینجا وارد بحث شویم که نسبت نویسنده و روشنفکر با قدرت چیست و روشنفکر در مواجهه با سیاست چه موضعی باید و می‌تواند اتخاذ کند؟

این مسئله را بارها نوشته‌ام و گفته‌ام اما از آنجا که نقش روشنفکر و وظیفه‌ای که او در قبال قدرت و سیاست دارد، آنقدر مهم هست که تکرارش ضرری نداشته باشد مجددا تکرار می‌کنم. روشنفکر باید الگوی شهروند تمام‌عیار باشد و اخلاق و منش شهروندی مثل پاسداشت حقوق شهروندی و انجام تکالیف شهروندی را فراموش نکند. دفاع از آزادی‌های مردم و دفاع از آزادی‌های مشروع در هر شرایطی در وهله‌ی اول به گردن روشنفکر است. اگر فردی واقعا و نه اسمی؛ روشنفکر باشد؛ می‌تواند و باید از طریق الگو‌سازی اخلاق و منش شهروندی را گسترش دهد. اساسا نسبت روشنفکر در مقابل سیاست و قدرت همین است و اگر وارد گروه، حزب یا جناح خاصی شود آنوقت تنها می‌شود یک نمایه‌ی سیاسی و دیگر روشنفکر به حساب نمی‌آید.

چرا نویسندگان و شاعران و هنرمندان به جایگاهی می‌رسند که با یک سیاستمدار هم‌شعار می‌شوند و مخاطب هم او را با سیاستمدار اشتباه می‌گیرد؟ این خلطِ جایگاه؛ جریان روشنفکری را به کجا می‌برد؟

روشنفکر نباید هیچ تعلق خاطری به ایدئولوژی داشته باشد. باید بتواند همه‌‌ی مردم را به یک چشم نگاه کند و چنانچه هرجا دید حقوق افرادی ولو متفاوت و مخالف با نظر و عقیده‌ی او لگدمال می‌شود باید برای رسیدن این افراد به حقوقشان ایستادگی کند و راه را نشان بدهد. ایرادی ندارد که روشنفکر ایدولوژی داشته باشد اما نباید این ایدئولوژی باعث جهت‌گیری و جانبداری‌های خاص و یک‌طرفه‌ بشود. البته ایدولوژی هرچه که باشد جانبداری دارد و انصاف را از بین می‌برد. ادبیات هم باید آیینه‌ی تمام‌نمای جامعه باشد، آیینه‌ی دردها، خوشی‌ها و فرهنگ. پس لازم این است که نویسنده، هنرمند و روشنفکر موقع کار و نظر دادن ایدولوژی زا کنار بگذارد تا جانبداری نباشد. وقتی از آزادی و عدالت بدون درنظر گرفتن ایدئولوژی، جنسیت، نژاد و ... طرف مقابل دفاع شود و وقتی بی‌هیچ منفعتی با نگاه یک انسان واقعی از آزادی و عدالت برای تک‌تک افراد جامعه دفاع شود؛ یک الگو از روشنفکر به دست می‌آید که می‌تواند معلم اخلاق برای جامعه باشد.

پس روشنفکری ایرانی با استاندارهایی که شما از یک روشنفکر در ذهن دارید؛ بسیار فاصله دارد؟

بله خب، با استانداردهای روشنفکری ذهن من خیلی فاصله داریم. متاسفانه مدعیان روشنفکری ایران نه‌تنها الگوی اخلاق نیستند بلکه حتی به‌نوعی الگوی بی‌اخلاقی شده‌اند. چشم‌ و هم‌چشمی و رقابت ایدلوژویک موجود در فضای روشنفکری کشور به میزان اثر‌گذاری و عملکرد جامعه‌ی روشنفکری به شدت لطمه زده است و می‌زند. البته ممکن است دیگران معیارهای دیگری باشند و براساس آن‌ها خود یا نگرش خاصی را روشنفکر بدانند. کسی که بدون تبعیض و جبهه‌گیری به مسائل و مردم نگاه کند و شجاعت و شهامت بدنی و کلامی داشته باشد تا بدون ترس از قدرت و گرو‌ه‌های سیاسی حرف حق را بزند؛ روشنفکر نامیده می‌شود. این‌ها یعنی روشننفکر و روشنفکر باید شهامت مدنی از خود نشان بدهد در غیر این‌صورت به وظیفه‌ی خود به درستی عمل نکرده است.

اصولا روشنفکر ایرانی بین مردم خریدار دارد؟ آیا می‌توان همین آسیب‌هایی را که برشمردید؛ دلیل فاصله‌‌ی معیارهای روشنفکری حقیقی با روشنفکری موجود و دلیلی بر عدم توجه جامعه به نظریات و گفته‌های روشنفکران دانست؟

این جورها هم نیست که حرف و نظرات روشنفکران برای مردم و جامعه خریدار نداشته باشد. میزان تاثیرگذاری و برش نقدهایشان متفاوت است و کم و زیاد می‌شود. اگر هم جایی حرف روشنفکران و روشنفکری کمتر مورد توجه عموم قرار می‌گیرد و برد یا کارایی چندانی ندارد؛ به دلیل همین مسائلی است که صحبتش شد و به نوعی آفت جامعه روشنفکری به حساب می‌آید. باید به سمت و سویی پیش برویم که حرف و صدای روشنفکر هرچه بیشتر بر مردم و جامعه تاثیر داشته باشد.

مشکل دیگر روشنفکری در ایران این است که روشنفکران و فرهیختگان فرهنگی ما اکثرا انزوا گزیده هستند و با مسائل اجتماعی مملکت درگیر نمی‌شوند و با مردم ارتباط ندارند. می‌توان گفت حتی نقش شهروندی هم ایفا نمی‌کنند چه برسد به نقش روشنفکری.  در واقع مردم خواهان جهت‌دهی توسط جامعه‌ی روشنفکری هستند و روشنفکران را رصد می‌کنند و می‌سنجند، اما نوع گفتمان، برخورد و عمل روشنفکران ما و همین‌طور میزان تعامل آن‌‌ها با عامه‌ی مردم آن‌ها را از مردم دور کرده است. البته این بدان معنا نیست که هرچه مردم داوری می‌کنند درست است و باید لحاظ شود. اما باید توجه کرد که اگر هم جامعه و مردم قضاوت نادرستی به رویدادهای اجتماعی، جریان روشنفکری و ... دارند؛ این نقص هم به خود روشنفکران بر می‌گردد که نتوانسته‌اند آگاهی و تحلیل‌های درست را در اختیار مردم عادی قرار بدهند، متر و معیار صحیح ارزیابی مسائل را به مردم معرفی نکرده‌اند و نتوانسته‌اند الگوی خوبی برای یک شهروند واقعی با تمام مسئولیت‌های اجتماعی و مدنی باشند. در چنین شرایطی طبیعی است که مردم هم تحلیل و واکاوی درستی از وقایع نداشته باشند. به عبارت دیگر حتی اگر مدعی هستیم که مردم قضاوت و رفتار ناصیحیح دارند؛ به دلیل کاهلی و کمبود تلاش روشنفکران در مقام یک راهنما و معلم برای جامعه است.

کد خبر : ۲۶۰۳۰۱