یک شاعر و خوشنویس در گفتگو با ایلنا مطرح کرد؛
بوی کاغذ کاهی را دوست دارم/ «خط» و «شعر» و «موسیقی» به هم پیوستهاند

برخی شاعران کتابهایشان را در پنجاه نسخه چاپ میکنند!
امیرهوشنگ عاملی که نگارش و تالیف چندین مجموعه شعر را در کارنامه دارد به تازگی نمایشگاه هنری تحلیلی «در آغوش هنر» را برگزار کرده است. او میگوید: رویهای وجود دارد که طی آن ذهن باید پیش از سرایش شعر یا خلق یک اثر، از موضوع مورد نظر آبستن شود؛ این خیلی مهم است. آنچه به ذهن فرد متبادر میشود، میتواند خط و نقاشی و دیگر موارد هم باشد؛ حتی یک ایده یا طرح.
به گزارش خبرنگار ایلنا، یکی از مولفههای مهم که هنرمندان گذشته بیش از امروزیها به آن وفادار بودهاند شهود و احساس درونی فرد است. نمونه بارز این اهمیت شاعران دوران کلاسیک هستند. بسیاری از آنها معتقد بودند که شعر به آنها الهام میشود. اگر در دنیای امروز از این مقوله بگوییم احتمالا مورد انتقاد قرار خواهیم گرفت، چرا که امروز تولید اثر بر اساس خواست و سلیقه مخاطب است و این دنیای مجازی و تبلیغات است که کار را پیش میبرد. این شهود یا همان حس درونی را میتوان به هنرهای دیگر نیز تعمیم داد. در دنیای امروز نیز هستند هنرمندانی که بر همین اساس و بر اساس خواست و میل درونی به تولید اثر میپردازند.
موضوع دیگری که در دنیای امروز مطرح است، فعالیت یک هنرمند در چند رشته هنری است. این روحیه در هنرمندان عرصه تجسمی بیش از دیگر هنرها به چشم میخورد. تلفیق هنرها یکی از اتفاقاتی است که این چندگانگی را رقم زده است. آیا صرفا دانش اجمالی بر چند هنر مختلف، کافی است تا بتوانیم یک هنرمند را چندوجهی بدانیم؟ پاسخ منفی است. بدون شک چند وجهی بودن، به دلایلی نیاز دارد که مهمترین آنها تخصص است؛ تخصص و اشراف بر هر رشته هنری از اقتضائات مهمی است که نباید نادیده گرفته شود.
اما اشراف بر هنر کلاسیک و قواعدی که توسط استادان گذشته ایجاد شده یکی از ملزومات تولید آثار هنری برای مخاطبان امروزی است. بدون شک هنرمند تا بر هنر کلاسیک اشراف نداشته باشد، نمیتواند به تولید آثار نو و امروزی بپردازد. در نهایت اینکه این مسیر تا چند وجهی شدنِ هنرمند راهی است بس طولانی، که تجاربی چند ساله و چند دههای را می طلبد. و مخلص کلام اینکه در نهایت طبع آزمایی و استمرار هنرمند در چند رشته مختلف را باید در خروجی نهایی فعالیتهای او جستجو کرد و در صورت موفق بودن میتوان او را مولف دانست.
امیرهوشنگ عاملی را باید در این دسته شاعران و هنرمندان دانست؛ چراکه او بیش از چند دهه در عرصه خوشنویسی، ادبیات، شعر، فعالیتهای جدی داشته است.
«در آغوش هنر» آخرین نمایشگاهی است که به آثار و ماهیت هنری امیرهوشنگ عاملی اختصاص داشت و طی روزهای گذشته برگزار شد. به گفته کارشناسان او در تلفیق خوشنویسی، شعر، ادبیات کودک و روایت های زیباشناختی از جهان پیرامون، زبانی منحصر به فرد و تاثیر گذار دارد.
عاملی را باید متعلق به نسل های گذشته دانست نه جوان ها و میانسالان امروزی. او که کلکسیونر نیز هست، درباره الهامات درونی و چند وجهی بودن هنرمند، همچنین فعالیتهایی که به طور جدی دنبال می کند، با ایلنا گفتگو کرد.
درباره نمایشگاهتان «در آغوش هنر»، کمی درباره پروژههای اخیرتان توضیح دهید؛ چه در زمینه نشر و چه در زمینه تولید آثار هنری و هر اتفاق دیگر.
در حال جمع آوری طنزهایم هستم و قرار است آنها را با عنوان «آب در هاون» چاپ کنم. این اثر را انتشارات «آ» منتشر خواهد کرد. کتاب قبلی من هم توسط همین نشر روانه بازار شد. آخرین کتابم هم مجموعه «دایره» بود که نشر شاعران پارسی زبان آن را با ویراستاری محمد کاظم کاظمی، چاپ کرده است.
از وضعیت نشر در دنیای امروز بگویید. به هرحال باید پذیرفت که این رویه مانند ده سال قبل یا حتی مانند دوسال قبل هم نیست.
بله دشواریهایی وجود دارد؛ اما ما همچنان به کاغذ وفادار هستیم و بوی کاغذ کاهی را دوست میداریم. درباره بخش دوم سوالتان نیز موضوعی که وجود دارد این است که تیراژها خیلی پایین آمده! آثاری که قبلا چاپ می کردیم تیراژی حدود پنج هزارنسخه داشتند؛ حالا کمی کمتر یا پیشتر. به هرحال در گذشته تیراژها بسیار بالاتر از آنچه بود که الان شاهدش هستیم. به طور مثال کتاب «از نیستان و.. دیگرستان» نوشته آقای سیدمهدی شجاعی با تیراژ دوازده هزار نسخه چاپ شده بود. توجه کنید دوازده هزار نسخه! این در حالی است که تیراژهای امروز، معمولا هزار نسخهاند و دیدهام پانصد نسخه نیز چاپ می کنند.
حتی گاه می بینیم که برخی کتابها با شمارگان سیصد نسخه هم چاپ میشوند.
بله همینطور است. شاهد بودهام که برخی شاعران جوان کتابهایشان را با تعداد پنجاه نسخه نیز چاپ کردهاند! در نهایت هم آثارشان را میان دوستانشان تقسیم کردهاند.
ویژگی شما چندوجهی بودن در فعالیتهای هنری و فرهنگی است. البته بسیار میبینیم که هنرمندان در چند رشته مخلتلف فعالیت میکنند، اما اغلب آنها به صورت ضمنی هنرهای دیگر را دنبال میکنند، نه تخصصی! این روال برای شما تخصصی است. این چند وجهی بودن از کجا میآید؟
موضوع مهم این است که این رویه برای هنرمند اتفاق بیفتد. حسین منزوی شعری دارد که میگوید: «همواره عشق بیخبر از راه می رسید/چنان مسافری که به ناگاه میرسد»، یعنی اینگونه نیست که مثلا من انتخاب کنم و بگویم خب من از فردا شعر هم بگویم! یا بگویم خب من از فردا شروع می کنم به فیلم ساختن! خیر اینگونه نیست که ما یک شبه تصمیم بگیریم که فردا پا به عرصه ای بگذاریم و فعالیت آغاز کنیم.
این مورد الهام قرار گرفتنّ مولف را در هنر و ادبیات کلاسیک بسیار میبینیم. نمونهاش حافظ، مولانا یا نمونه بارزش باباطاهر عریان که بستر جوشش را شهود میدانستند.
این روال باید خودش آغاز شود یا اصطلاحا شنیدهاید که می گویند؛ شعر باید خودش بیاید. زمانی که خط می نوشتم؛ شعر هم به ذهنم میآمد، به این دلیل که اشعار زیادی را حفظ بودم. به هر حال از بچگی مشاعره میکردم. در مقطع دبیرستان نیز مشاعرههای خیلی جذابی داشتیم. در آن مقطع که مربوط به چند دهه پیش است، چیزی با عنوان فضای مجازی و اینترنت و از این دست موارد، وجود نداشت. در آن دوران سرگرمی ما شعر خواندن و مشاعره و سعدیخوانی و حافظخوانی بود. بر همین اساس بود که احساس می کردم شعر هم بسرایم. اصطلاحا چیزهایی بافتم و دیگران خوانند و گفتند این خوب است و آن یکی شعر است. یا میگفتند این اثرت حرفهای تازهای دارد. یا می شنیدم که فلان اثرم واجد عناصر شعری یا دارای فضاسازیهای نو است. زمانی که سرودم؛ «گیرم امروز تریبون جهان دست تو بود/یا به فرمان تو میشد همه ثانیه ها/حرفی از جنس زمان داشتی آیا بزنی؟/به گل لاله چه می گفتی و با سرو رها». من همواره تصورم این بود که هنرمند تریبون جهان را در اختیار دارد و میخواهد برای جهانیان حرف بزند. آیا او در این صورت حرفی برای گفتن دارد؟ بر اساس شعر خودم، شما تصور کن گل لاله حرف شما را میشنود، به او چه می توانید بگویید؟! مثلا سهراب سپهری میسراید؛ «آب را گل نکنیم... خانه دوست کجاست؟!» همانطور که اشاره کردید، حافظ و سعدی و دیگر شاعران نیز همینگونه بودهاند.
منظورتان این است که هنرمند پیامش را با هنرش به جهان و مخاطبان مخابره میکند؟
بله دقیقا.
این سرایش و بارش و الهامی که باید هنرمند و شاعر را تحت تاثیر قرار دهد را به طور کلی شهود میگوییم. یا همان شَم هنری. نسل جوان و حتی برخی از هنرمندان پس از شما آنطور که باید به این شهود درونی و شم متفاوت اعتقادی ندارند بلکه بیشتر به تکنیک و خلاقیت هایی در جهت تلفیق معتقد هستند.
بببیند رویهای وجود دارد که طی آن ذهن باید پیش از سرایش شعر یا خلق یک اثر، از موضوع مورد نظر آبستن شود؛ این خیلی مهم است. و به همین سبب است که شعر به ذهن و قلم شاعر جاری میشود. مثلا شما در باغ ارم شیراز نشستهاید و ذهنتان آبستن می شود. یا مثلا پشت چراغ قرمز خیابان ولیعصر است که آفرینش اتفاق می افتد.
این رویه صرفا منوط به شعر نیست و هنرهای دیگر را هم در بر می گیرد؟ یا حتی یک ایده خام یا یک طرح برای ساختن یک فیلم یا روی صحنه بردن یک تئاتر.
بله. آنچه به ذهن فرد متبادر می شود، می تواند خط و نقاشی و دیگر موارد هم باشد.
در نهایت اینکه خودتان را هنرمند چه رشتهای میدانید؟ یا شاید اصلا نگرشتان متفاوت است و خروجی کار برایتان مهم است و شاید هر اسمی هم داشته باشد.
به نظرم خط و شعر و موسیقی سه عنصر به هم پیوسته هستند. می توانم بگویم خط به خود خودی موسیقی دارد. برخی خطها را که میبینید نواختن پیانو به ذهنتان متبادر می شود.
بله خوشنویسی دارای نوعی هارمونی و پیوستگی است که اتفاقا هم خیلی هم موسیقیوار است.
در خوشنویسی کلمات طوری رفت و آمد میکنند که توازن و تقارن و تضاد دارند. چنین رویهای در خوشنویسی اتفاق میافتد. لذا باید گفت خط، به خودی خود دارای موسیقی است.
قاعدتا ادبیات نیز یکی از مهمترین عناصر و حتی بستر اصلی خوشنویسی است که همواره از سوی شما مورد توجه بوده است.
بله ادبیات و شعر برای من با خوشنویسی و خط آمیخته است. این ها از یکدیگر جدا نیستند.
موافق هستید که هنر خوشنویسی ما در جهان و حتی داخل کشور به حق خود نرسیده است؟ به هرحال ما هرگز از خوشنویسی در بسترهای اجتماعی و شهری آنطور که باید بهره نبردهایم. این در حالی است که شما تجربه خلق اثر در اماکن مهم فرهنگی را در کارنامه دارید.
با بخش اول سوالتان موافق هستم و درست است، خوشنویسی آنطور که باید به جهانیان معرفی نشده یا به قول شما به حق خود نرسیده است. من در دو بنای بارگاه رودکی و مقبره قیصر امینپور خطاطی کردهام. اما این رویه که خوشنویس در اماکن تاریخی و مهم به ارائه اثر بپردازد، اتفاقی است که کم رخ می دهد. خیلی کم هم پیش می آید که خوشنویسها انجام چنین کارهایی را بپذیرد.
کمی از تجربه های قبلی بگویید. مثلا چه شد که در بارگاه رودکی و قیصر ادبیات ایران، خوشنویسی کردید؟
من در شهر دوشنبه تاجیکستان همانجا در مزار رودکی، طراحی می کردم و مینوشتم. کاشیکارها هم بودند و کارشان را میکردند. روال منسجمی وجود داشت و بر همین اساس بود که کار به سرانجام رسید. در مزار زندهیاد قیصر امینپور شاعر معاصر نیز چنین اتفاقی رخ داد وهمان رویهای که گفتم وجود داشت. البته حدود شصت درصد این پروژه در کارگاه اجرا شد و چهل درصد آن پای بنا بود.
به جز مقبره رودکی و مزار قیصر امین پور در داخل کشور پیشنهادهایی برای انجام چنین پروژه هایی داشته اید؟
خیر تا به الان که با شما صحبت می کنم پیشنهادی وجود نداشته است.
البته اگر بخواهیم درباره هنر و مبلمان شهری صحبت کنیم، خواهناخواه پای ارگانهایی چون سازمان زیباسازی و سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و دیگر شهرها به میان می آید. به هرحال بانیان اصلی این روند نهادهای فرهنگی و اجراییِ شهری هستند.
حرفتان درست و خب آنها هم ساز و کارهایی برای خودشان دارند. در نهایت اینکه کمتر پیش می آید که به خوشنویسان خوب چنین پیشنهاداتی داده شود.
سراغ نمایشگاه «در آغوش هنر» برویم که چندی پیش برگزار شد.
تصمیم داشتم نمایشگاهی مفهومی برگزار کنم که آثار نقد شوند و حال با نمایشگاه «در آغوش هنر» این اتفاق افتاد. طی این رویداد، روند مراحل تولید آثار و خروجی کار، از چهل سال پیش تا به الان مورد ارزیابی قرار گرفت. به هرحال این دگردیسیهایی که طی این چند دهه رخ داده و تغییر سبکهایی که صورت گرفته در نهایت، در قالب نمایشگاه «در آغوش هنر» پیش روی مخاطبان قرار گرفت. این نمایشگاه روز جمعه چهاردهم شهریورماه افتتاح شد و دو روز ادامه یافت. خوشبختانه این رویه کلی درباره دیگر هنرمندان نیز وجود خواهد داشت. در این رویداد قرار نیست آثار فقط روی دیوار گالری نصب شوند و مخاطبان صرفا بیایند و آنها را ببیند. قرار است شخص هنرمند یا نویسنده نیز حضور داشته باشد و مورد چالش قرار گیرد؛ اینکه هدف و انگیزه اش چه بوده و مواردی از این دست..
گفتمان فرهنگی و میان نسلی یکی دیگر از حلقههای مفقوده هنر امروز است . در همین نمایشگاه اخیرتان روی این موضوع تاکید شده است.
بله قصدمان این بود در نمایشگاه گفتمانی که می گویید، ایجاد شود. میخواستیم بگوییم ما از اینجا شروع کردیم و به فلان نقطه رسیدیم. اصلا هدف از خطاطی چیست و چرا به عنوان هنرمند خوشنویسی میکنیم؟ زمانی که چرایی کار کشف شود نسل نو، خود به خود با ما و هنرش ارتباط برقرار خواهد کرد.
در پروژهای که سال گذشته به زندگی و آثار رضا مافی نیز پرداخته بود نیز، این رویه وجود داشت. اتفاق خوب این است که در این مجموعه پروژهها زندگی، نگرش و جهانبینی هنرمندان نیز بررسی و ارزیابی می شوند.
بله حال که نام زندهیاد مافی را آوردید باید بگویم بانیان پروژه برای این هنرمند خیلی کارهای بزرگی کردند. هرچند ابهت این اتفاق و کاری که انجام شد، کمتر مورد استقبال قرار گرفت، اما کار بزرگی بود که میتوان آن را مفید دانست.
همین که نام هنرمند در میان انبوه اخبار داخلی و خارجیِِ راست و دروغ مطرح میشود و به آثارش پرداخته میشود، یعنی یک گام دیگر در جهت ماندگاری هنر و هنرمندان کشورمان، برداشته شده است.
دقیقا همینطور است که میگویید و با شما در اینباره موافق هستم.
همچنین در نمایشگاهتان، آثاری دیده نشده نیز از شما داریم که مخاطبان میتوانند بی واسطه با آنها مواجه شوند؛ در اینباره نیز کمی توضیح دهید.
خوشبختانه برگزارکنندگان نمایشگاه «در آغوش هنر» همواره در جستجوی علت ها هستند. در نمایشگاه مافی نیز این اتفاق افتاد. ابعادی از هنرمند و آثارش به نمایش گذاشته شده بود که کسی تا به حال سراغش نرفته بود. برادر زندهیاد مافی گفته بود برخی آثار را پس از چهل سال پیش روی مخاطبان قرار داده و قبلا آنها را کسی ندیده؛ قلمی که با آن می نوشته و کاغذی که روی آن کار می کرده و حتی لباسی که با آن قلم هایش را پاک می کرده است. به نظرم این رویه بسیار خوب است و به شناخت بهتر و درست تر هنرمند می انجامد.
از خودتان چنین آثاری در نمایشگاه ارائه شد؟
من مقداری از آثار و چک نویس ها را در اختیار نمایشگاه گذاشتم و جز این نیز حضوری در خدمت مخاطبان بودم و با آنها گفتگو داشتم و سوالها را پاسخ دادم. بر این موضوع تاکید میکنم و شما نیز در اخبار اشاره کنید که این نمایشگاه را برای به به و چه چه شنیدن برگزار نکردم. میخواستم مردم بیایند و ببیند و با اصالت خوشنویسی آشنا شوند و بدانند کاربردش چیست؟ اینکه خوشنویسی چطور میتواند با جهان ارتباط برقرار کند.
گفتنیهایی از این دست بسیار است.
واقعیت این است که ما از اصل خودمان دور شدهایم و به قول شاعر؛ بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد. یعنی اینکه انسان دوباره به اصالت خودش باز خواهد گشت. این بازگشت به اصالتها اتفاقی است که قطعا رخ خواهد داد؛ هرچند زمان آن مشخص نیست.
آیا ناگفتهای باقی مانده است؟
به قول مولانا «هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/بازجوید روزگار وصل خویش». ما هنوز بیداریمان را حس نکردهایم باید به مرحلهای برسیم که خودمان بیداری را تجربه کنیم.
گفتگو: وحید خانهساز