خبرگزاری کار ایران

بهمن کامیار در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد؛

توقیف یک پلتفرم خلاف قواعد فقهی و حقوقی است/ به دلیل عدم امکان کنترل و نظارت بر محتوا پلتفرم را متضرر می‌کنند

توقیف یک پلتفرم خلاف قواعد فقهی و حقوقی است/ به دلیل عدم امکان کنترل و نظارت بر محتوا پلتفرم را متضرر می‌کنند

شاهد تحمیل نظر یک اقلیت بسیار جزئی به اکثریت مطلق و قاطع جامعه هستیم

بهمن کامیار با اشاره به قاعده فقهی و حقوقی لاضرر تأکید کرد که توقیف پلتفرم «نماوا» به مخاطبان این پلتفرم ضرر می‌رساند و خلاف قواعد فقهی و قانونی است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، نظارت بر شبکه نمایش خانگی در کشور ما همیشه با چالش‌های بسیاری همراه بوده، بارها درباره نهاد ناظر بر محتواهای نمایش خانگی مباحث مختلفی در رسانه‌ها مطرح شده و بارها عملکرد تلویزیون در این زمینه مورد انتقاد قرار گرفته ولی همچنان تصمیماتی که در حوزه نظارت بر آثار نمایش خانگی اعمال می‌شود بحث‌برانگیز و برخی مواقع در نوع خود بی‌نظیر است.

یکی از اتفاقات بی‌نظیر در حوزه نظارت بر تولیدات نمایش خانگی که به تازگی رخ داده، (طبق اعلام ساترا) توقیف یک پلتفرم به دلیل مسئله‌دار بودن یک سریال است. سریال «سووشون» که نهم خرداد اولین قسمتش از پلتفرم نماوا پخش شد، تنها چند ساعت بعد به دستور قوه قضاییه به‌دلیل «عدم دریافت مجوزهای قانونی» توقیف و پلتفرم ️نماوا هم به‌دلیل «امتناع از انجام تعهدات قانونی» مسدود شد.

توقیف یک سریال با دستور قوه‌قضاییه و در پی آن مسدود شدن پلتفرم اتفاق تازه‌ای است که تا امروز نسبت به هیچ سریال و پلتفرمی چنین تصمیم‌گیری شاهد نبودیم. برای بررسی ابعاد این اتفاق تازه از منظر حقوقی و همچنین فرهنگی و حرفه‌ای با بهمن کامیار حقوقدان، تهیه‌کننده و کارگردان سینما گفت‌وگویی داشتیم که در ادامه مشروح آن را از نظر می‌گذرانید:

توقیف سریال «سووشون» و در پی آن مسدود شدن پلتفرم «نماوا» از منظر حقوقی چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟

مهم‌ترین مسئله‌ای که در این موضوع وجود دارد و می‌تواند موجب به وجود آمدن یک بدعت خطرناک شود، دخالت دستگاه‌هایی فراتر از دستگاه‌های معمول و متعارفی است که تا امروز بر سینما و نمایش خانگی نظارت می‌کردند. ما در موضوع اخیری که برای نماوا و سریال «سووشون» اتفاق افتاد با پدیده‌ای مواجه هستیم که به نظر می‌رسد برای اولین بار رخ داده است.

تا پیش از این مباحثی درباره نظارت ساترا بر نمایش خانگی و اختلافاتی در این مورد وجود داشته که به نظر ادامه‌دار هم خواهد بود اما این نوع نحوه برخورد اولین آسیبی که وارد می‌کند به مشترکینی است که از این پلتفرم اشتراکی خریداری کرده‌اند و شاید اصلاً مخاطب سریال «سووشون» نباشند و دیگر آثار تولید و پخش‌شده نماوا را دنبال کنند. این افراد با پرداخت حق اشتراک حق استفاده و تماشای این آثار را دارند اما دستگاه قضایی با مسدود کردن یک پلتفرم همه محصولات آن را از دسترس خارج کرده و این اقدام موجب متضرر شدن مشترکینی شده که حق استفاده از آثار و دیگر محصولات آن پلتفرم را دارند.

در حقوق و فقه ما قاعده‌ای کلی و بسیار مهم به نام قاعده لاضرر وجود دارد که بر اساس آن هر کس برای اعمال تسلط خودش بر اموالش اگر در باب اعمال اختیارات قانونی خودش عمل می‌کند، اعمال اختیار و مالکیت نباید به شکلی باشد که به دیگران ضرر وارد کند ولی در این حکم اولین اشکال اساسی و حقوقی این است که اساساً بر خلاف قاعده لاضرر صورت گرفته و صد در صد مغایر با آن است.

درباره مسائل عرفی که در بحث محصولات نمایشی تا امروز داشته‌ایم باید بگویم تابحال در این موضوع هیچ نهادی خارج از دایره نظارتی مورد قبول و متعارف اهالی سینما و هنرهای نمایشی بر نمایش این آثار دخالت نمی‌کرده.

به نظر می‌رسد که ساترا صاحب شخصیت حقوقی مستقلی نیست، به این معنا که این سازمان اساساً شخصیت حقوقی مستقل مورد ادعایش را ندارد، (موضوعی که شاید مدیران پلتفرم فیلیمو بر همان اساس در مسیری پیش می‌روند که خود را تحت نظارت ساترا نمی‌دانند و توضیحات حقوقی‌اش هم بارها گفته شده است). ساترا به خودی خود قادر به اعمال دستور و محدودیت نیست و به نظر می‌رسد بر اساس آنچه در رسانه‌ها منتشر شده در مورد سریال «سووشون» و پلتفرم «نماوا» به مقام قضایی متوصل شده است.

حتی اگر فرض را بر این بدانیم که ساترا دارای اختیار کامل برای نظارت و محدودیت در نمایش خانگی است؛ اعمال نظارت به این شکل که نهاد نظارتی بخواهد سلبی برخورد کند در مسائل هنری هیچ‌گاه نتیجه‌بخش نبوده است. متأسفانه مدیران ما چه در ساترا و چه در وزارت ارشاد نمی‌خواهند تغییرات را بپذیرند و باور کنند که جامعه به دلایل مختلف در سال‌های اخیر تغییراتی بنیادین داشته؛ این تغییرات هم در باورهای مردم رقم خورده و هم در مسائلی به وجود آمده که پیش‌تر عرف بوده و حالا دیگر عرف هم برایش ارزشی قائل نیست و حتی برخی موارد که در شرع و دین هم اجباری بر انجام برخی اعمال وجود نداشته و مردم بر اساس عرف، مدت‌ها خود را ملتزم به انجام آن می‌دانستند، حالا دیگر در عرف جامعه جایی ندارند. مسئولان فرهنگی باید این تغییرات را بپذیرند چراکه به نظر من هر چقدر پذیرش این تغییر دیرتر محقق شود و دیرتر در مقابل خواست اکثریت مردم تمکین کنند آسیب‌های بیشتری متحمل خواهند شد.

اقداماتی مثل بستن یک پلتفرم به خواست ساترا آسیب‌هایی در پی دارد که مطمئن باشید دود این آسیب در وهله اوله به چشم ساترا خواهد رفت چون شما بخشی از مردم را که اکثریت جامعه هستند مقابل تصمیمات خودتان قرار می‌دهید. رفتار هوشمندانه اینگونه است که شما تغییرات به وجود آمده را بپذیرید و در فضایی مصالحه‌آمیز با هنرمندان به تعامل برسید. نهادهای نظارتی دیگر نمی‌توانند جلوی دیده شدن یک اثر هنری را بگیرند، پلتفرمی مثل نماوا می‌تواند محصولاتش را در پلتفرمی دیگر مثل «یوتوب» به راحتی منتشر کند و مخاطبانش هم به راحتی با آن پلتفرم همین محصولی که توقیف شده‌اند را مشاهده کنند و آنجا دیگر نه نظارتی وجود دارد و نه دیگر امکان اعمال حاکمیت ممکن است. فیلیمو در موردی مشابه تهدیدی به همین اقدام مطرح کرد، تهدیدش را عملی کرد و بعد با او کنار آمدند. در مورد اخیر هم هر کس بخواهد همین الان قسمت اول «سووشون» را می‌تواند در کانال‌های تلگرامی مشاهده کند پس وقتی محتوا در دسترس عموم قرار دارد و اتفاقی هم برای جامعه رخ نداده، سختگیری به منظور دیگری ادامه دارد.

اعمال محدودیتی که امروز شاهد هستیم جز اینکه چهره مدیریت فرهنگی کشور را مخدوش می‌کند هیچ تأثیر و آورده دیگری ندارد. زمانی نهادهای نظارتی امکان اعمال محدودیت داشتند، با تصمیم آنها دیگر هیچ منبعی برای دستیابی به آثار نبود، اما امروز شرایط تغییر کرده و زبان تحکم و برخورد سلبی نتیجه نمی‌دهد؛ امروز زبان تعامل است که می‌تواند نتیجه‌بخش باشد. مدیریت فرهنگی و نهادی مثل ساترا اگر نمی‌تواند با خانم نرگس آبیار به تعامل برسد، با هیچ جریان و هیچ هنرمندی امکان تعامل نخواهد داشت.

خانم آبیار و آقای قاسمی تهیه‌کننده «سووشون» افرادی هستند که انتظار می‌رود ساترا به راحتی در چند دقیقه با آن‌ها به تعامل برسد و وقتی اینگونه نیست، مشخص است که آن مدیر یا در جای خود قرار ندارد یا اصلاً کسی در مدیریت فرهنگی متوجه شرایط روز نیست. چنین وضعیتی واقعاً نگران‌کننده است، مدیران باید به این نتیجه برسند که دیگر زمان اعمال تحکم تمام شده و لازم است که زبان و بیان دیگری برای مواجهه با آثاری هنری و هنرمندان در پیش بگیرند. این روش نه تنها دیگر نتیجه‌بخش نیست بلکه شرعاً و قانوناً هم به همان دلایلی که مطرح کردم، غیرقانونی است.

در این سال‌ها موارد مشابهی وجود داشته که ساترا با پلتفرم و اثر دچار چالش می‌شد اما هیچ‌گاه برخوردی اینچنین صورت نمی‌گرفت. به نظر شما چرا با «سووشون» و «نماوا» چنین برخوردی شد؟

به شخصه از این اقدام دو تصور دارم؛ اولین برداشت من این است که این دوستان سعی دارند از این طریق نوعی بدعت‌گذاری داشته باشند و به تولیدکنندگان آثار اعلام کنند که اگرچه ساترا با مشکلات حقوقی مواجه است اما می‌تواند با همراهی دستگاه قضا مانع شما باشد، پس بهتر است به جای اینکه پای قوه قضاییه را به میان آورید با من به توافق برسید. در واقع ما با نوعی شاخ و شانه کشیدن روبرو هستیم که می‌گوید اگر من را قبول ندارید با دستگاه دیگری طرف هستید.

فرض بعدی من که دوست ندارم آن را محتمل بدانم این است که شاید پلتفرم نماوا آن قدرت و توان کانالیزه کردن امور خود را مثل فیلیمو ندارد و این اتفاقی که برای این پلتفرم رخ داده به ضعف مدیران نماوا در مقایسه با مدیران پلتفرم‌های فیلیمو و فیلم‌نت مربوط می‌شود چون متأسفانه ما با استانداردهای نظارتی مغایر، متعارض، ناعادلانه و تبعیض‌آمیز مواجه هستیم به این معنا که وقتی شما مدعی تعیین یک معیار برای نظارت هستید اما این معیار در مواجهه با یک پلتفرم به یک روش عمل می‌کند و در مواجهه با محصولات پلتفرمی دیگر به شکلی دیگر عمل می‌کند کاملاً نشان‌دهنده یک رفتار تبعیض‌آمیز است. وقتی یک موضوع یا مطلب در یک پلتفرم خط قرمز به حساب می‌آید ولی در یک پلتفرم دیگر نادیده گرفته می‌شود نشان‌دهنده تبعیضی است که نظارت بر محتوای تولیدات را ناعادلانه می‌کند. من از اینکه خط قرمزها بسیار ناچیز و اندک باشند خوشحال می‌شوم اما اگر نهاد نظارتی خط قرمزها را در برخورد با پلتفرم‌های مختلف به شکلی متفاوت ببیند، به نتیجه‌ای جز تبعیض و بی‌عدالتی نخواهیم رسید.

بنابراین می‌توان به دغدغه‌هایی که برای نظارت مطرح می‌شود هم شک کرد.

قطعاً همینطور است. ما باید درباره فلسفه نظارت هم کمی تأمل کنیم؛ مهم‌ترین موضوع نظارت در نهادهای حاکمیتی این است که آن نهادها باید حافظ منافع متعارض و خواست جمعی باشند. وجود نهاد نظارتی به منظور رعایت مصلحت، سلیقه و خواست اکثریت جامعه است و حالا پرسشی که مطرح می‌شود این است که اولاً آیا الآن اکثریت جامعه چنین مطالبه‌ای دارند که شما بر محصولات نمایشی نظارت کنید؟ و ثانیاً آیا طبق میل، سلیقه و خواست اکثریت جامعه نظارت می‌کنید؟

من بر این عقیده‌ام که ما شاهد نوعی اعمال نظارت و تحمیل نظر یک اقلیت بسیار جزئی به اکثریت مطلق و قاطع جامعه هستیم. وقتی این نظارت مورد تأیید عموم نیست نمی‌توان آن را نظارت دانست. این کار معنای دیگری دارد.

به هر حال قشری که نهادهایی نظارتی مثل ساترا را مدیریت می‌کنند دغدغه‌هایی دارند. به نظر شما بهترین اقدام برای پیگیری دغدغه‌هایی که این نهادها در مشروعیت وجود خود و همچنین اعمال محدودیت‌ها دارند، چیست؟

دغدغه این دوستان از این طریق حل می‌شود که با صاحبان آثار در مرحله تولید با گفت‌وگو و مصالحه و در نهایت احترام متقابل به یک مفاهمه برسند تا هر دو طرف به راضی باشند.

با توجه به اینکه دیگر دوره نظارت‌هایی از جنس تحکم و ممنوعیت تمام شده، نظارتی که امروز شاهد هستیم و اقدامی که صورت گرفته فقط به قصد اضرار به آن پلتفرم و تولیدکننده است تا کارش را دوباره تکرار نکند در حالیکه مفهوم نظارت این نیست. شکل نظارت اینگونه است که وقتی من بر این عقیده‌ام که مفهومی مخالف شئونات جامعه است توانایی این را داشته باشم که جلوی ارائه آن را بگیرم و اگر توان این کار را ندارم برای دنبال کردن دغدغه‌ام باید با تولیدکنندگان به گفت‌وگو بنشینم و در این پروسه امتیازاتی بدهم تا بتوانم امتیازاتی بگیرم و در واقع در شرایطی صلح‌آمیز با حفظ آبروی خودم و رضایت هنرمند رابطه‌ای دو طرفه برقرار کنم؛ وگرنه ضرر رساندن به تولیدکننده به منظور تنبیه کردن او برای جلوگیری از تکرار فقط معنای خط و نشان کشیدن می‌دهد و نوعی تحکم است که مطمئن باشید نه تنها نتیجه‌ای در راستای اهداف نهادهای ناظر نخواهد داشت بلکه برعکس تقابلی ایجاد می‌کنند که در آن امکانی برای دنبال کردن آن دغدغه‌ها وجود ندارد.

برای رسیدن به شرایط مطلوب و هماهنگ با وضعیت امروز جامعه ما باید مدیرانی از جنس هنرمندان داشته باشیم که توانایی گفت‌وگو با هنرمندان را داشته باشند و از موضع بالا و تحکمی، با هنرمندان برخورد نکنند چون اساساً هنرمند زیر بار تحکم نمی‌رود.

در مورد سریال «سووشون» باید به دوستان بگویم که خانم آبیار از جنس سینماگران مورد وثوق شماست و با افکار و اعتقادات شما کار کرده و با شما صددرصد همسو است و وقتی شما با این شخص نمی‌توانید وارد مذاکره و مفاهمه شوید، به این معناست که مدیر فعلی شما نباید در این مسند قرار بگیرد. شاید آن فرد یک مدیر توانمند باشد اما برای مدیریت در عرصه هنر اصلاً فردی مناسب نیست. ما در دوره‌هایی، در بخش‌های مختلف فرهنگی و هنری مدیرانی داشتیم که در صلح و سازش با هنرمندان کار کرده‌اند و همان زمان آثاری خلق شده که بعضاً این آثار پا روی برخی خط قرمزها هم گذاشته‌اند اما هر دو طرف تحمل کرده‌اند و چالشی به این شکل به وجود نیامده است.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز