آیین نکوداشت زندهیاد مهدی مسعودشاهی در موزه سینما برگزار شد

مراسم نکوداشت زندهیاد مهدی مسعودشاهی، از مدیران فرهنگی و سینمایی باسابقه، عصر روز شنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۴ در سالن فردوس موزه سینما برگزار شد. این آیین با حضور رائد فریدزاده (رئیس سازمان سینمایی)، ایرج راد، علی رویینتن، کامران ملکی، ارد عطارپور، سعید حاجیمیری، علیرضا تابش، فاطمه محمدی( مدیر عامل موزه سینمای ایران)،سعید الهی، علی دهکردی (مدیرعامل خانه سینما)،مسعود نجفی،مجید اسماعیلی ،سید احمد میر علایی،فرزین پیروز پی،مجتبی مشیری،جعفر صافی،محسن علیخانی،صادق حدادی،علی لقمانی،علیرضا حسینی،امیر عابدی،حسن عبادی،حجت طباطبایی،هوشنگ صدفی،محمود گبرلو،احمد ناطقی،محسن شهابی،عباس یاری، خانواده زنده یاد مسعودشاهی و جمعی از سینماگران، مدیران فرهنگی و اصحاب رسانه برگزار شد.
به گزارش ایلنا، این مراسم با هدف پاسداشت سالها تلاش و فعالیت اثرگذار مهدی مسعودشاهی در عرصه مدیریت فرهنگی و هنری برگزار شد. او از جمله مدیرانی بود که طی سالیان متمادی با رویکردی فرهنگی و حرفهای، در نهادهای گوناگون هنری ایفای نقش کرد و سهمی قابلتوجه در تقویت زیرساختهای هنری کشور داشت.در این مراسم نسخه تصحیح رنگ شده فیلم «نماز جمعه»به کارگردانی مهدی مسعود شاهی تولید سال ۱۳۶۱که توسط فیلمخانه ملی ایران آماده شده بود نمایش داده شد.اصل این فیلم ۳۳دقیقه بود که نسخه ۶دقیقه ای از آن نمایش داده شد.
کامران ملکی در آغاز این مراسم گفت: ما امروز موزه سینما داریم، خانه سینما داریم، خدا را شکر سینما داریم اما باید بدانیم که در یک دوران، چه کسانی باعث شدند که ما امروز اینها را داشته باشیم. دورانی بود که سینما مورد هجمه قرار داشت و حتی تصمیمهایی برای حذف کامل آن مطرح شد. اگر صحبتهای امام (ره) و پس از آن تلاشهای مدیرانی که خطشکن بودند، نبود، امروز سینمای ایران به این شکل وجود نداشت.
او در ادامه افزود: در آن دوران، مسعودشاهی، یک جزیره فرهنگی در دل وزارت ارشاد ایجاد کرد؛ سینمای تجربی و نیمهحرفهای را زنده نگه داشت. به شوخی میگفتند که شما واتیکانی در دل وزارت ارشاد ساختهاید! او فیلمهایی در تراز انقلاب تولید میکرد؛ فیلمهایی که حرفهای ما را بازتاب میدادند و فیلمسازانی را تربیت میکرد که حامل همان حرفها باشند.
دهکردی: سلامت و شرافت مدیریتی، میراث ماندگار اواست
در بخش دیگری از این مراسم، علی دهکردی، مدیرعامل خانه سینما، با ادای احترام به جایگاه مهدی مسعودشاهی بیان کرد: صحبت درباره ایشان، در حد بضاعت من نیست. کسانی که سالها با او کار کردند و در جریان مسئولیتهای او بودند، شایستهترند که سخن بگویند. اما من به نمایندگی از جامعه اصناف سینمایی ایران، چند جملهای درباره کسی میگویم که برای نفس سینما زحمت کشید و همت گذاشت.
او با تأکید بر بررسی گذشته فرهنگی کشور اظهار کرد: وقتی جریان فرهنگی سالهای گذشته را مرور میکنیم، هر کمبود و کاستیای که امروز احساس میشود، بیشک نتیجه سوءمدیریتهای انباشته است. سوءمدیریتهایی که در برخی موارد به فاجعههای وحشتناک تبدیل شدهاند. اگر امروز برخی بخشهای سینمای کشور زندهاند، بهخاطر کسانیست که با تفکر سالم مدیریت کردند؛ کسانی که چشم ناپاک به سفره انقلاب نداشتند.
دهکردی افزود: آنها دل و جانشان در پی مقام نبود. تمام وجودشان خلاصه شده بود در یک ایمان و تفکر انسانی. مسئولیت خود را سالم، صحیح و بر اساس باورهای واقعی و بنیادین ایدئولوژیک خود پیش بردند. از نگاه من، سلامت و شرافت این مدیران از همهچیز مهمتر است.
مدیرعامل خانه سینما در بخش پایانی سخنان خود با اشاره به منش فراجناحی و انسانی مسعودشاهی گفت: این افراد، با چشم بسته در خدمت هیچ جناح یا حزب خاصی نبودند. آنان انسانیتر و بزرگتر فکر میکردند. از اوایل دهه ۷۰ که بهعنوان بازیگر وارد سینما شدم، آقای مسعودشاهی را یکی از نمونههای بارز نگاه شریف و سالم به مدیریت فرهنگی میدانم. او زندگیاش را وقف سلامت مدیریت کرد. وظیفه من، انتقال احترام به چنین شخصیتهایی است. به همه کسانی که با سلامت و شرافت در عرصه فرهنگ و هنر خدمت میکنند، احترام میگذارم و برایشان آرزوی سلامتی دارم.
تأکید بر سلامت، شرافت و نگاه تحولآفرین
در ادامه این آیین، رائد فریدزاده، رئیس سازمان سینمایی، در سخنانی با بیان دشواری سخن گفتن درباره چنین شخصیتی، از بزرگی و عمق وجود مرحوم مسعودشاهی یاد کرد و گفت: گاهی انسان ترجیح میدهد کمتر سخن بگوید و در برابر بزرگی افراد سکوت کند؛ چرا که هرچه با زبان بیان شود، به نظرم از اصل ماجرا فروکاسته خواهد شد. زحماتی که آقای مسعودشاهی برای فرهنگ، هنر و بهویژه سینما کشیدند، بر کسی پوشیده نیست. دلسوزی عجیبی که ایشان داشتند، از جمله خصایص برجسته شخصیتشان بود.
فریدزاده سپس به آخرین دیدار خود با زندهیاد مسعودشاهی در بیمارستان اشاره کرد و افزود: مرحوم مسعودشاهی، همراه با همسر و برادرشان در بیمارستان بستری بودند. متأسفانه سکته باعث شده بود قدرت تکلمشان به شدت کاهش یابد. اما حتی در آن لحظات، ذهن خلاقش همچنان فعال بود؛ به طراحی و تفکر میپرداختند که چرا اتاقهای بیمارستان مناسب نیستند و چگونه میتوان فضای ICU را بهبود بخشید. همانجا، در همان شرایط سخت، دغدغه ساختن داشتند؛ دغدغه بهبود فضا و اصلاح شرایط موجود.
او اضافه کرد: این نوع نگرش که نسل مسعودشاهی در وجود خود داشت، شاید برای نسل ما چندان قابل فهم نباشد. شور و اشتیاق و انگیزهی اصلاح و بازسازی، بخشی از شخصیتش بود؛ نسلی که آمد تا جهانی را متحول کند، نه فقط مرزهای جغرافیایی کشور، بلکه با نگاهی آرمانی و دیدگاهی برای تغییر جهان. دلسوزی عمیقش، سلامت و شرافتش، چیزی بود که کمتر کسی میتوانست باور کند.
رئیس سازمان سینمایی در پایان سخنان خود خاطرنشان کرد: آموختن از کتاب یک مسئله است، اما مواجهه با افرادی که خودشان جهان هستند، جهانِ فکر و احساس، مسئلهای دیگر است. افتخار داشتم که در کنار ایشان باشم و افسوس که اکنون فقدانشان را حس میکنیم. با این حال، اثرگذاری و نگاه عمیقش در سینما و فرهنگ، بیتردید جاودانه خواهد ماند.
میراث ماندگار یک نگاه انقلابی
در ادامه آیین نکوداشت مهدی مسعودشاهی، هوشنگ صدفی از هنرمندان حاضر در مراسم با اشاره به خاطرات خود از همکاری با آن مرحوم گفت: معمولاً به ما گفته میشد شما فیلم نسازید، ما باید مسیر را برای جوانان هموار کنیم تا آنها بتوانند فیلمساز شوند. با اینکه فارغالتحصیل باغ فردوس بودیم و دوره فیلمسازی را گذرانده بودیم، اشتیاق زیادی داشتیم تا بتوانیم تجربهای جدید در سینمای تجربی کسب کنیم. اما حاجآقا همواره این نکته را به ما یادآوری میکردند که وظیفه ما هموار کردن راه برای جوانان است.
او افزود: همین رویکرد سبب شد که ما در سالهای حضور در سینمای تجربی، با وجود داشتن ایدههای دیگر، بهدلیل چارچوب مدیریتی، تمرکز خود را بر این مسیر حفظ کنیم. این را مدیون مدیریت فرهنگی حاجآقا میدانیم.
صدفی همچنین به سبک مدیریتی منحصر بهفرد زندهیاد مسعودشاهی اشاره و تصریح کرد: مدیریت مشارکتی را بعدها در دانشگاه آموختیم که یکی از اصول مدیریتی ژاپنی بود. اما عملاً ما تجربهای مشابه داشتیم؛ دور میزی بیضیشکل به رنگ سبز مینشستیم، جایی که هر کسی وارد سالن سینمای تجربی میشد، نمیدانست مدیر کجا است. مسعودشاهی همیشه در جمع مینشستند و مراجعان، بدون اینکه جایگاه مدیریتی ایشان را بدانند، مستقیماً به تکتک افراد مراجعه میکردند.
او با یادآوری فضای همفکری و مشارکت در آن دوران خاطرنشان کرد: برای هر موضوعی، چه تولید فیلم و چه برنامههای فرهنگی، نظرات همه افراد پرسیده میشد، بهویژه علی پویان که بهعنوان پیشکسوت در سینمای تجربی نقش مهمی داشتند.
در بخش دیگری از مراسم، فاطمه محمدی، مدیر موزه سینما، گفت: افتخار داشتم که به مدت ۱۰ سال شاگرد استاد باشم. انجمن کودک و رسانه به لطف ایشان تأسیس شد و به فعالیت خود ادامه داد و حضور بینالمللی داشت. تقریباً تمام شبکههای بینالمللی کودک از استاد بهره بردند و از ایدههای ایشان استفاده کردند.
او از خانواده مرحوم مسعودشاهی دعوت کرد تا برای قدردانی از حضورشان روی صحنه بیایند و افزود: مرحوم مسعودشاهی، تنها چهره یا یکی از معدود افرادی بودند که ترجمه دقیقی از نگاه انقلابی به فرهنگ و هنر داشتند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی،نقش مهمی ایفا کردند. یادشان همیشه ماندگار است، خاطرشان جاودانه، روحشان قرین رحمت.
هیچگاه در برابر «نشدنها» و «نمیشودها» تسلیم نشد
در ادامه برادر مرحوم مسعودشاهی، ضمن تقدیر از حضور هنرمندان و اهالی فرهنگ و هنر در این مراسم، بیان کرد: اتفاقی که در شب عید افتاد، مسیری متفاوت را پیش روی ما گذاشت، اما همچنان از لطف و همراهی هنرمندان عزیز، مدیران فرهنگی و اجتماعی کشور بهرهمند بودیم. اگر تاکنون توانستهایم این شرایط دشوار را تحمل کنیم، بیتردید به لطف حمایتها، دلداریها و راهنماییهای دوستان بوده است. امیدوارم جامعه هنری، همانطور که شایسته است، در جهت تقویت و حمایت از مدیران شایستهای که در مسیر فرهنگی انقلاب نقشآفرین خواهند بود، گامهای مؤثری بردارد.
او در ادامه خاطرنشان کرد: تقویت نیروهای جوان و حمایت از استعدادهای خلاق، یکی از مهمترین دغدغههای ایشان تا واپسین روزهای زندگیشان بود. در تمام بیش از 45 سال فعالیت حرفهایشان، در هر جایگاه و موقعیتی که حضور داشتند، همین هدف را دنبال میکردند. امیدوارم در شرایطی روشن و با دلهایی شاد، دوباره همدیگر را ببینیم و بتوانیم مسئولیتهای خود را در جامعه، آنگونه که شایسته است، به انجام برسانیم.
در ادامه، فرزند زندهیاد مسعودشاهی نیز اظهار کرد: پدرم، مهدی مسعودشاهی، برای همه کسانی که امروز اینجا هستند، پدر بود؛ پدری با دل، با احساس، با همراهی. خدا را شاکرم که فرزند او بودم و امیدوارم این عنوان و این پیوند، تا پایان زندگیام باقی بماند. او مردی خستگیناپذیر بود؛ هیچگاه در برابر «نشدنها» و «نمیشودها» تسلیم نشد. هیچگاه نگفت راهی نیست. در سختترین لحظات هم دلش برای ساختن، برای آینده، برای بهبود میتپید.
او با تاکید بر اینکه پدرم تکنولوژی را نه بهعنوان یک جاذبه فریبنده، بلکه ابزاری در خدمت باورها و اعتقادات انقلاب میدانست وهرگز از آن نترسید، تصریح کرد: وقتی ویدیو حرام شمرده میشد، ما در خانهمان ویدیو داشتیم. وقتی بسیاری هنوز نمیدانستند اینترنت چیست، پدرم هر صبح به ما میگفت:"اینترنت را بشناسید، از آن استفاده کنید، برایش محتوا تولید کنید. اگر شما محتوا نسازید، دیگران برایتان میسازند." در روزهایی که بسیاری از مسئولان هنوز درک درستی از ابزارهای نوین نداشتند، پدرم حتی در روزهای پایانی زندگیاش، به نوهاش میگفت: "از هوش مصنوعی استفاده کن. "
فرزند زنده یاد مسعودشاهی در پایان گفت: من احساس میکنم اگر هرکدام از ما، حتی قدمی در مسیر باورهای او برداریم، اگر لحظهای یکی از نگاهها و جملاتش را به یاد بیاوریم، او همچنان اینجاست؛ در دل ما، در اندیشه ما، در آرمانهای ما. باورهای پدرم، اعتقاداتش، برای انقلاب و ایران عزیزمان جاودانه خواهد ماند. من همین حالا نگاه آرام و لبخند متینش را در میانمان حس میکنم.
تجلیل ایرج راد از شخصیتی شریف و فرهنگی
ایرج راد، مدیرعامل خانه تئاتر، حضور خود را ادای احترام به مردی توصیف کرد که خدمات ارزشمند و شایستهای به فرهنگ و هنر کشور ارائه کرده است. او در توصیف شخصیت مسعودشاهی گفت: مردی که با خلوص و صداقت، خدمتگزار بود. مدیری توانمند، مدبر، دوستداشتنی، عاشق و شریف. مهمترین ویژگی استاد مهدی مسعودشاهی، شرافت او بود؛ شرافتی که به اسطوره بدل شد. او خالص بود، پاک بود، باصفا بود؛ در حوزهی مسائل فرهنگی و هنری، خلاقیتی عظیم داشت، و این خلاقیت با روح بزرگ و شرافت نهفتهی او در هم آمیخته بود.
راد در ادامه با اشاره به انگیزههای متفاوت مدیران در مسیر خدمت اظهار کرد: مدیران بسیاری داشتهایم و داریم که خدمات فراوانی به این سرزمین عرضه کردهاند، اما انگیزه هر فرد از خدمت متفاوت است. برخی میخواهند نامشان ماندگار شود، برخی بهدنبال جایگاه بالاتر هستند، برخی به امید تشویق و تأیید دیگران تلاش میکنند. اما مهدی مسعودشاهی فراتر از اینها بود؛ او جز صداقت، صفا و صمیمیت هیچچیز دیگری نمیخواست.
مدیرعامل خانه تئاتر تأکید کرد: او شخصیتی داشت که هیچگاه در پی آن نبود که خود را بهعنوان یک مدیر اجرایی برجسته جلوه دهد. هیچگاه نگفت: من برترم! بلکه با فروتنی کار میکرد و همین فروتنی او را بهواقع برتر ساخت.
مسعودشاهی مدیرِ بینیاز از عنوان بود
احمد میرعلایی نیز در این مراسم با اشاره به عدم وابستگی مرحوم مسعودشاهی به جایگاههای رسمی عنوان کرد: برای او، داشتن یا نداشتن مسئولیت رسمی تفاوتی نداشت؛ بلکه مهم این بود که بتواند خدمت کند، بتواند اثر بگذارد، بتواند راهی باز کند. او یک مدیر خلاق، فرهنگی، کوشا، صبور، دلسوز، همراه، مدبر و میداندار بود. پشت میز نمینشست، همیشه در میدان بود.
او افزود: کسانی که با او کار کردهاند، خوب به یاد دارند که چگونه استودیوها را خود میساخت، نجاری میکرد، سیمکشی میکرد، با چکش، اره و دیگر ابزار، شخصاً تلاش میکرد تا آن فضا آماده شود و به کسانی که قرار بود در آن کار کنند، تحویل داده شود. او به پیشرفت فکر میکرد، به آیندهای که سینما باید به آن برسد، به قراردادهای سنگین بینالمللی که در حال انعقاد بودند، اما ناگهان اعلام شد که او باید از کار کنار گذاشته شود. مراسم تودیع او در «سوار»، لحظهای فراموشنشدنی بود. برای هیچ مدیری، هیچکس، هیچ پرسنل جوانی، چنین مراسمی نباید اتفاق بیفتد. جوانان میروند، اما چرا؟
میرعلایی با انتقاد از تغییرات غیرکارشناسانه مدیران اذعان کرد: یکی از ضربههایی که کشور ما میخورد، تغییر سلیقهای مدیران است. ما باید مدیران را بر اساس شایستگی انتخاب کنیم، نه براساس سلیقه شخصی ردشان کنیم. آقای مسعودشاهی، همانطور که آقای راد اشاره کردند، مدیریت را هدفمند میپذیرفت، هدفمند مدیر میشد. او مدیر لحظه نبود، مدیر آینده بود. هرگز نمیگفت که باید چهار یا پنج سال کار کنم و سپس کنار بروم. هر جایی که قرار گرفت، مسیر را برای مدیران بعدی هموار کرد.
این مدیر فرهنگی در ادامه با اشاره به نگرانیهای زندهیاد مسعودشاهی تاکید کرد: او همیشه آن چیزی را که فرهنگ اسلامی، انقلابی و ایرانی به آن نیاز داشت، مدنظر داشت. نگران سینمای امروز بود. از وضعیت سردر سینماها ناراحت بود، از فیلمهایی که در برخی سینماهای میدان شهدا و میدان انقلاب نمایش داده میشوند، غصه میخورد.
میرعلایی در بخش پایانی صحبتهای خود، به باور عمیق مهدی مسعودشاهی به بقای سینما اشاره کرد: به یاد شهید رجایی و شهید باهنر افتاد و به جلساتی که درباره سینما برگزار شده بود. در آن زمان، برخی میگفتند سینما حرام است اما پس از بحثهای فراوان، اعلام شد سینما حلال است، باید حفظ شود. شهید باهنر گفته بود من آمادهام که جانم را بدهم تا سینما باقی بماند. مسعودشاهی باور داشت که سینما باید باقی بماند، سینما باید هدفمند باشد، انیمیشن باید پویا باشد. تمام تلاشش همین بود و در هر جا، در هر لحظه، هر گاه که کاری متوقف شده بود، مدیران مختلف از او کمک میخواستند، زیرا تفکر درست داشت، راهگشا بود و به معنای واقعی یک مدیر انقلابی بود.
شاگردی پنجاهساله در محضر مردی بیادعا
علی پویان، کارگردان و مدرس باسابقه تئاتر، در ادامه مراسم یادبود مهدی مسعودشاهی با اشاره به پنجاه سال شاگردی در کنار او گفت: همه دوستان درباره صداقت، شرافت و تواضع ایشان سخن گفتند و همگی درست گفتند. اما من خاطرهای دارم که بیش از هر چیز، این صفات برجسته را نشان میدهد. روزی ناخواسته از من خطایی سر زد و صبح روز بعد، با نگرانی فراوان راهی محل کار شدم. حتی به استعفا فکر میکردم.
او ادامه داد: اما مثل همیشه، با همان تواضع و بزرگی کنار میز من آمد و گفت صحبت کنیم. بدون هیچ برخورد تند یا تحقیرآمیز، چراغها را خاموش کرد تا شرم من کمتر شود و با لحنی آرام گفت آنچه اتفاق افتاده، تکرار نشود. همین رفتار، درسی شد که تا پایان عمر فراموش نمیکنم.
این کارگردان و مدرس تئاتر، با تأکید بر بینیازی و فروتنی مسعودشاهی تصریح کرد: در اوج توانایی، از مقام گریزان بود. کارهای مثبت را به نام دیگران ثبت میکرد، اما اگر زمانی لازم بود کسی سینه سپر کند، او پیشقدم میشد. همانطور که همیشه از اعتقاداتش دفاع میکرد. به روح بلندش درود میفرستم و یادش را گرامی میدارم.
در ادامه، مصطفی رحماندوست، نویسنده نامآشنای حوزه کودک و نوجوان، نیز با نگاهی متفاوت به نقش زندهیاد مهدی مسعودشاهی اشاره کرد و گفت: قرار نبود سخنرانی کنم، اما همانطور که نشسته بودم، با خود فکر کردم، میشود کودکانه گفت: تو هم بیا؟ باید از آقای مسعودشاهی بگویم که شاید بسیاری از شما این بخش از زندگی او را ندانید. او حامی نخستین سایت کودکانه ایران بود.
رحماندوست توضیح داد: در آغاز دوران دولت هفتم، من سایت "دوستان" را راهاندازی کردم. هر ماه برای تأمین هزینه باند اینترنت، سه میلیون تومان جمعآوری میکردیم. به محلی مراجعه کردیم برای تخفیف، اما حاضر به تخفیف نشدند و ما در نهایت با زحمت، ۲۱ هزار عنوان کتاب کودک را روی سایت بارگذاری کردیم.
او افزود: این فعالیت، مقدمهای شد برای راهاندازی سایت کتابخانه ملی کودک و نوجوان. یک روز آقای مسعودشاهی از من پرسید این صداها را کجا ضبط میکنید؟ بدون اینکه من چیزی از او خواسته باشم، پیگیر کار ما شد. وقتی فهمید ما حمایتی نداریم، ما را به صبا دعوت کرد. تازه آنجا بود که فهمیدیم چه امکاناتی وجود دارد؛ چیزی فراتر از تصور ما.
این نویسنده اضافه کرد: پنج تا شش ماه پیش از فوت ایشان، با او تماس گرفتم و پرسیدم این ماجرا را یادت هست؟ گفت بله، آن اولین سایت کودکانه ایران بود. خوشحال بود که توانسته کاری تأثیرگذار انجام دهد. در زمانی که اینترنت هنوز ناشناخته بود، او با دیدی وسیع و نگاهی رو به آینده، پشتیبان کار ما شد. ما چهار سال ادامه دادیم و دست او، همیشه همراه ما بود.
مدیری از جنس مهر، همراهی فراتر از عنوان
همچنین علی قادری یکی از شاگردان زندهیاد مهدی مسعود شاهی گفت: وقتی از استاد مسعودشاهی سخن میگوییم،از فردی صحبت میکنیم که نهتنها یک مدیر، بلکه ستون و تکیهگاه بسیاری بود و ۳۴۰۰ نفر، با رفتن او، از هم پاشیدند. ما، در آن محیط، زیر نظر او کار میکردیم درست است که او مدیر بود، در طبقه بالا و ما در طبقه پایین، اما همه میدانستیم که او آنجا بود که حواسش به ما بود، که پشتوانهایبرای پیشرفت و رشدمان بود.
او یادآور شد: او برای ما فراتر از یک مدیر بود، او حامی،مربی و سازنده راهی بود که بسیاری از ما بر آن قدم گذاشتیم.
در ادامه شهرام شیرزادی کارتونیست نیز عنوان کرد: زمانی که بحث انتقال به مرکز تازهتأسیس صبا مطرح شد، برای ورود به این مرکز، آزمونی برگزار شد. آن روزها، ساختمان مرکز صبا تازه در حال ساخت بود؛ هیچگاه فراموش نمیکنم؛ صبح زود دیدم که آقای مسعودشاهی در کنار کارگران مشغول کار است. وقتی به او گفتند شما مدیر هستید، این کار شما نیست، با لبخند پاسخ داد برای ساختن، همه باید کمک کنیم. آن لحظه فهمیدم که با یک انسان متفاوت، یک مدیر واقعی روبهرو هستم؛ مدیری که اهل عمل بود، نه شعار.
او ادامه داد: در اتاقش همیشه باز بود. با احترام گوش میداد،آرامش داشت، در کنار کار همیشه حامی من بود. مخصوصاً در زمینه انیمیشن، حمایتش را دریغ نمیکرد. وقتی صدا و سیما برای این کار جایزه گرفت، شادی دوچندانی داشتم چراکه کسی که به من اعتماد کرده بود، نتیجه کار را میدید. نمایشگاه نقاشی داشتم. با تردید از او دعوت کرده بودند، اما با مهربانی آمد، با دقت دید، و مرا تشویق کرد. بعدها، جایزهایبرای این کار گرفتم، و او خودش از آن عکس گرفت آن لحظه برایمن بسیار ارزشمند بود.
شیرزادی اذعان کرد: مسعودشاهی رفت، اما لبخندش هنوز در دل ما مانده است. با صد آرزو، سایش بر دفتر ما گسترده بود، دست پرمهرش، پناهی ساده بود. صبحها با آفتاب میرسید، با دلش، صبا دوباره جان میگرفت. نه فقط یک مدیر، یک یار بود، با نگاهی پاک، با لبخندی درود. حیات ساخت، از جنس بهار، تا نفسهای ما شود سبکبار و سبکبار. تابلو شد از صفا، در خاطر نبشی از عشق و صداقت، تا سحر. هر که دستش را گرفت، اهل نجات، هر که دیدش، آرامش ذات. امروز، در میان ما نیست،اما نورش در دل ما زنده است. ما فقط پر کشیدیم، سمت عشق، سمت حق.