خیالبازی، نیاز فراموششده سینمای نوجوان ایران

سمیرا افتخاری در یادداشتی به بهانه اکران انیمیشن سینمایی «رویاشهر» به نقد و بررسی این اثر پرداخته است.
در جهانی که نوجوانان هر روز بیشتر زیر بار فشارهای اجتماعی، بحرانهای اقتصادی و بیثباتیهای فرهنگی خم میشوند، خیال شاید آخرین پناهگاهی باشد که هنوز از آنها دریغ نشده است. پرورش قوه تخیل، بیش از هر زمان دیگر، نیازی حیاتی برای این نسل است؛ نیازی که اگر نادیده گرفته شود، آیندهای بدون خلاقیت، بدون جسارت و بدون رویا در انتظار ما خواهد بود.
اما سوال جدی اینجاست: سینمای نوجوان ایران چقدر به این نیاز پاسخ داده است؟ آیا تخیل، این نیروی عظیم درون نوجوانان، جایی در قابهای سینمای ما دارد؟ یا ما همچنان در بازنمایی صرف بحرانها و سختیها گرفتار ماندهایم؟
به بهانه اکران انیمیشن «رویاشهر» که این روزها روی پرده سینماهاست و با استقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه شده است، نگاهی به کارنامه سینمای کودک و به ویژه نوجوان در سالهای اخیر داشتیم کهنشان میدهد اغلب تولیدات، یا به نمایش مشکلات خانوادگی و اجتماعی پرداختهاند، یا در دام روایتهای شعاری و آموزنده افتادهاند. فیلمهایی که گرچه نیت خیر دارند، اما به ندرت میتوانند ذهن نوجوان را به پرواز درآورند. نوجوان ایرانی بیشتر تماشاگری است که شاهد مصائب است، نه کاشف دنیایی تازه.
این در حالی است که در سینمای جهان، پرورش تخیل به یک اصل بنیادین بدل شده است. از افسانههای جادویی والت دیزنی گرفته تا انیمههای خیالپردازانه ژاپنی و حتی درامهای فانتزی اروپایی، همه میکوشند تا نوجوان را به جهانهایی فراتر از مرزهای تجربه روزمره ببرند. دنیایی که در آن میتوان قوانین طبیعت را زیر پا گذاشت، با موجودات خیالی دوست شد و در نبردهای اخلاقی عظیم شرکت کرد.
تخیل، فقط یک سرگرمی لوکس برای نوجوانان نیست. تخیل، تمرین اندیشه خلاق، تمرین مواجهه با ناشناختهها، تمرین جسارت در انتخاب و ساخت آینده است. نسلی که تخیل نداشته باشد، در برابر بحرانهای واقعی نیز ناتوان خواهد بود. پرورش خیال، یعنی پرورش امید، پرورش شهامت، و پرورش رویاهایی که میتوانند جهان را تغییر دهند.
در این میان، سینمای نوجوان ایران بیش از هر چیز نیازمند جسارت است؛ جسارت عبور از مرزهای واقعیت تلخ، جسارت ورود به جهانهای تازه و جسارت خلق قهرمانانی که نوجوانان امروز بتوانند آنها را الگوی خود بدانند. قهرمانانی که فراتر از کلیشههای همیشگی، در دل بحرانها بجنگند، شکست بخورند، دوباره برخیزند و در نهایت به نوجوان نشان دهند که زندگی چیزی بیش از پذیرش وضع موجود است.
افسانهها، قصههای کهن، اسطورههای ایرانی و دنیای پررمزو راز فرهنگ بومی، همه گنجینههایی هستند که میتوانند منبع الهام برای این خیالورزی باشند. نیازی نیست جهانهای خیالی ما کپیشده از فانتزیهای غربی باشد؛ کافی است با بازآفرینی عناصر بومی، خیال ایرانی برای نوجوان ایرانی ساخته شود.
همچنین نباید از اهمیت زبان تصویر و تکنیک غافل شد. خوشبختانه انیمیشنسازی و جلوههای ویژه در ایران طی سالهای اخیر پیشرفتهای چشمگیری داشتهاند؛ امروز میتوان دنیایی خیالی ساخت که از نظر فنی با استانداردهای جهانی برابری کند. آنچه بیش از هر چیز کم داریم، فیلمنامههایی هستند که جسارت و خلاقیت را در هم بیامیزند و تصویری تازه از جهان نوجوانی ارائه دهند.
در نهایت، باید باور کنیم که پرورش خیال در سینمای نوجوان، یک انتخاب تجملی نیست؛ یک ضرورت استراتژیک است. آینده از آنِ کسانی است که بتوانند رویا ببافند و آنها را به واقعیت بدل کنند. و هیچ ابزاری بهتر از سینما برای آموزش این هنر ظریف به نوجوانان وجود ندارد.
سینمای نوجوان اگر میخواهد موثر، ماندگار و جهانی باشد، باید خیال را جدی بگیرد. آیندهای بدون رویا، آیندهای بدون تغییر خواهد بود. و ما به تغییر بیش از هر زمان دیگری نیاز داریم.
نوجوان ایران در آستانه یک انتخاب بزرگ ایستاده است: یا همچنان در مرزهای واقعیتهای تلخ و تکراری حرکت کند، یا با جسارت به سوی دنیای بکر تخیل گام بردارد. تجربههای جهانی نشان دادهاند که پرورش قوه خیال، نه تنها نوجوانان را به رشد شخصی و اجتماعی میرساند، بلکه به سینما جانی تازه میبخشد. اکنون زمان آن رسیده که با بازآفرینی ریشههای فرهنگی و روایتهای خیالانگیز، نسلی از رویاپردازان تربیت کنیم. آینده از آنِ کسانی است که امروز، تخیل را جدی بگیرند.