خبرگزاری کار ایران

ریاست جمهوری ترامپ و زوال نظم مبتنی بر لیبرالیسم در روابط بین‌الملل

ریاست جمهوری ترامپ و زوال نظم مبتنی بر لیبرالیسم در روابط بین‌الملل
کد خبر : ۱۶۳۵۶۹۱

رئیس‌جمهوری فعلی آمریکا نه ‌فقط یک رئیس‌‌جمهوری نامتعارف، بلکه بازتاب بحران‌هایی بود که طی سه دهه گذشته در چارچوب نظم لیبرال انباشته شده بودند. با روی کار آمدن وی، نظم لیبرال جهانی با چالشی بنیادین روبه ‌رو شد و ایالات متحده از رهبری این نظم به تهدیدی برای بقای آن بدل شد.

به گزارش ایلنا، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ میلادی، زمینه برای شکل ‌گیری یک نظام تک‌قطبی به رهبری ایالات متحده فراهم شد. در این نظم جدید، همه رؤسای جمهوری آمریکا از هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه، بر سه اصل اساسی برای ساخت و استمرار نظم جهانی بر پایه لیبرالیسم بین‌المللگرا توافق داشتند. نخست تقویت نهادهای بین‌المللی مانند سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو). دوم گسترش جهانی‌ شدن، به ‌ویژه در عرصه اقتصاد و تجارت از طریق نهادهایی مانند سازمان تجارت جهانی و سوم ترویج دموکراسی در سطح جهان.

 

تبیین سه اصل نظم لیبرال بین‌الملل

ناتو که در دوران جنگ سرد برای مهار اتحاد شوروی تأسیس شده بود، پس از فروپاشی رقیب اصلی خود، نه ‌تنها تضعیف نشد، بلکه در راستای تقویت نظم لیبرال گسترش یافت. این سازمان با هدف دفاع از ارزش‌های غربی و جلوگیری از بازگشت ایدئولوژی‌های اقتدارگرا، کشورهای متعددی از اروپای شرقی مانند آلبانی، کرواسی و مقدونیه را دربر گرفت و اکنون ۳۲ عضو دارد. ناتو به‌ عنوان ابزار نظامی نظم لیبرال برای کنترل منازعات قومی، مهار ملی‌گرایی افراطی و دفاع از بلو ک غرب عمل می‌کند.

دومین رکن نظم لیبرال، جهانی‌شدن اقتصاد و تجارت است. آمریکا نقش کلیدی در تأسیس سازمان تجارت جهانی در سال ۱۹۹۵ میلادی ایفا کرد. این نهاد مأمور سامان‌‌دهی رقابت منصفانه، افزایش شفافیت در سیاست‌های تجاری و حذف موانع تجارت آزاد در چارچوب اصول لیبرالیسم اقتصادی است. ایالات متحده با تکیه بر توان اقتصادی خود، نه ‌تنها قواعد این سازمان را تدوین کرد، بلکه از آن به ‌عنوان ابزاری برای مهار رقبای اقتصادی خود بهره گرفت.

سومین مؤلفه نظم لیبرال، ترویج دموکراسی است؛ مؤلفه‌ای که لیبرال‌های بین‌الملل‌ گرا آن را بر پایه نظریه کانت توجیه می‌کنند. طبق این نظریه، دموکراسی‌های لیبرال با یکدیگر وارد جنگ نمی‌شوند. ایالات متحده با همین منطق، جنگ‌هایی چون عراق و افغانستان را توجیه کرد و مدعی شد که تلاش‌ کرده است با «تغییر رژیم‌های اقتدارگرا، خاورمیانه را به بخشی از دموکراسی جهانی تبدیل کند». دهه ۹۰ میلادی، دوران اوج فرایند دموکراتیزاسیون بود و بسیاری از کشورهای بلوک شرق به حکومت‌های به تعبیر غرب، دموکراتیک روی آوردند.

 

بحران جهانی شدن و ظهور ترامپ

با این‌ حال، جهانی‌شدن به‌ ویژه در حوزه اقتصاد، شکاف‌های عمیقی در جوامع غربی ایجاد کرد. مهاجرت گسترده از کشورهای در حال توسعه به کشورهای صنعتی و افزایش رقابت بر سر فرصت‌های شغلی، بحران‌های اجتماعی جدیدی رقم زد. بخش‌هایی از جامعه آمریکا، به ‌ویژه طبقه کارگر سفید پوست، مشاغل خود را از دست دادند و احساس ناامنی اقتصادی و اجتماعی در آنها تقویت شد. رکود و در برخی موارد تعطیلی گسترده کارخانه‌ها در «ایالت‌های  چرخشی» مانند میشیگان، ویسکانسین و پنسیلوانیا، حس طردشدگی را در میان این اقشار گسترش داد.

در چنین فضایی، دونالد ترامپ به‌ عنوان محصول بحران جهانی‌شدن و نماینده خشم طبقات حاشیه‌‌نشینشده، ظهور کرد. ترامپ با بهره‌‌گیری از گفتمان ضد جهانی ‌شدن، نهادهای بین‌المللی را به چالش کشید، تجارت آزاد را خیانت به اقتصاد ملی دانست و دموکراسی لیبرال را تضعیف کرد. او هر سه رکن نظم لیبرال را زیر سؤال برد. ترامپ با انتقاد از ناتو، بنیان‌‌های چند جانبه‌ گرایی را لرزاند؛ با خروج از توافق‌های چند جانبه و تاکید بر ملی‌گرایی اقتصادی، جهانی‌شدن را به عقب راند و با تمجید از اقتدارگرایی، ارزش‌های دموکراتیک را تهدید کرد.

ترامپ ناتو را پیمانی ناعادلانه توصیف کرده و اعضای اروپایی آن را به «سواری مجانی» متهم کرد. وی خواستار آن شد که اعضا دست ‌کم دو درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف هزینه‌های نظامی کنند و هشدار داد در غیر این صورت، آمریکا حمایت خود را کاهش خواهد داد. این مواضع، اعتماد متحدان سنتی آمریکا را تضعیف کرد و انسجام ناتو را زیر سؤال برد. در حالی‌ که دشمنان غرب از جمله روسیه و چین جسورتر شدند.

در مورد سازمان تجارت جهانی، ترامپ رویکردی تقابلی در پیش گرفت. وی بر این باور بود که این سازمان به‌جای دفاع از منافع آمریکا، در خدمت چین و دیگر قدرت‌های نوظهور قرار گرفته است. از این‌ رو، با اعمال تعرفه‌های سنگین بر واردات و تهدید به خروج از سازمان، نظم اقتصادی جهانی را دچار تنش کرد. سیاست اقتصادی ترامپ بر حمایت‌گرایی استوار بود و با اصول بازار آزاد در تضاد قرار داشت.

در حوزه ترویج دموکراسی نیز عملکرد ترامپ پرسش‌ برانگیز بود. او نه‌ تنها از رهبران اقتدارگرا مانند پوتین، اردوغان و کیم جونگ اون تمجید کرد، بلکه نهادهای دموکراتیک داخلی آمریکا را نیز تضعیف کرد. در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری  ۲۰۲۰، وی مشروعیت فرایند رأی‌گیری را زیر سؤال برد و با تحریک هوادارانش، به شورش در ساختمان کنگره دامن زد. رویدادی که برای نخستین بار دموکراسی آمریکایی را از درون با تهدید مواجه کرد.

 

پدیده ترامپ و بحران اوکراین

یکی از آزمون‌های مهم در سنجش پایبندی آمریکا به اصول نظم لیبرال، بحران اوکراین بود. ترامپ در دوره نخست ریاست‌ جمهوری، کمک‌های نظامی مصوب کنگره به اوکراین را تعلیق کرد و آن را ابزاری برای فشار بر کی‌یف قرار داد. او به ‌طور بنیادین به کارآمدی توافقات چندجانبه اعتقادی نداشت و آنها را بخشی از مشکلات ناشی از جهانی‌شدن می‌دانست. به همین دلیل تلاش کرد برای حل «بحران اوکراین» به دنبال توافق دو جانبه با روسیه برود.

دولت ترامپ در سال ۲۰۱۹ به ‌طور ناگهانی بسته کمک‌‌های نظامی به اوکراین به ارزش حدود ۴۰۰ میلیون دلار را تعلیق کرد. در عوض، از دولت اوکراین خواست درباره فعالیت‌های اقتصادی پسر جو بایدن در شرکت خصوصی «بوریسیما» تحقیقاتی انجام دهد. این اقدام، نه ‌تنها دخالت در سیاست داخلی آمریکا تلقی شد، بلکه آشکار کرد که اصول نظم لیبرال برای ترامپ ارزش‌هایی قابل معامله ‌هستند. وی بیش از آنکه دغدغه دفاع از تمامیت ارضی اوکراین، دموکراسی در شرق اروپا یا مهار روسیه را داشته باشد، در پی منافع شخصی و حزبی خود بود.

نماد روشن چنین رویکردی، طرح «زمین در ازای صلح» بود که از سوی ترامپ به روسیه و اوکراین پیشنهاد شد. طبق این طرح، آمریکا الحاق رسمی کریمه به روسیه را به رسمیت می‌شناسد و اشغال سایر مناطق تحت کنترل روسیه در اوکراین را، به‌ طور عملی پذیرفته و در صورت توقف حملات روسیه آماده است تمامی تحریم‌ها علیه روسیه را لغو کند. این نگاه ابزاری به سیاست خارجی، حاکی از چرخشی بنیادی از آرمانگرایی لیبرال به واقع‌‌گرایی خشک بود؛ چرخشی که نهادگرایی بین‌المللی را به حاشیه راند و اصل رهبری آمریکا را خدشه ‌دار کرد.

ترامپ نه ‌فقط رئیس‌‌جمهوری نامتعارف، بلکه بازتاب بحران‌هایی بود که طی سه دهه گذشته در چارچوب نظم لیبرال انباشته شده بودند. با روی کار آمدن او، نظم لیبرال جهانی با چالشی بنیادین روبه ‌رو شد و ایالات متحده از رهبری این نظم به تهدیدی برای بقای آن بدل شد. کشورهای اروپای شرقی که به حمایت آمریکا دل بسته بودند، دچار ناامنی شدند و حتی در داخل آمریکا نیز این سیاست‌ها با واکنش شدید کنگره و افکار عمومی مواجه شد و در نهایت به استیضاح رسمی ترامپ در سال ۲۰۱۹ انجامید. این نخستین ‌بار بود که یک رئیس‌جمهور به دلیل استفاده ابزاری از سیاست خارجی برای اهداف شخصی محاکمه شد.

 

سخن پایانی

سیاست ترامپ در قبال بحران اوکراین، نماد گسست کامل از سه اصل نظم لیبرال بود. او با نادیده‌ گرفتن نهادهای بین‌المللی، برخورد معامله‌ گرانه با امنیت جهانی و بی‌اعتنایی به تجارت آزاد، منافع ملی را فدای سود سیاسی فردی کرد. این رویکرد که محصول عوارض منفی جهانی ‌شدن بود، بیش از تهدیدات بیرونی، بنیان‌های نظم جهانی را از درون متزلزل کرد. «فرانسیس فوکویاما» در کتاب «پایان تاریخ و آخرین انسان» بر این امر تاکید کرد که با فرو پاشی شوروی ایدئولوژیی لیبرال دموکراسی دیگر رقیبی ندارد و این مکتب آینده بشریت است. اما حالا کسی سکاندار کاخ سفید است که علنا با تیشه به ریشه های لیبرال دموکراسی در صحنه داخلی آمریکا و عرصه بین الملل می‌زند و کابوسی برای آزادی‌خواهان و دموکراسی‌طلبان در سرتاسر جهان به شمار می‌رود. 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز