ایلنا گزارش میدهد:
مصائب تفکر فقیرانه مسئولان؛ فقر مردم از جیبها به ذهنها رسیده است
یک روانشناس میگوید: وقتی مسئولان ذهنی فقیر داشته باشند، تصمیمگیریها و سیاستگذاریهایشان مردم را به سمت منافع شخصی و بروز رفتارهای هیجانی و غیرمنطقی هدایت میکند. به عنوان مثال با گسترش روزافزون مدارس غیرانتقاعی، امکان رقابت عادلانه را از دانشآموزان سلب کردهایم. استعدادهای برتر ساکن در مناطق محروم به دلیل فقدان امکانات نمیتوانند وارد دانشگاه شوند و این امکان تنها برای افراد برخوردار وجود دارد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، این روزها کم نیستند در جامعه ایرانی که نه توان برنامهریزی برای آینده را دارد و نه حوصله چندانی برای گفتگو و تبادل نظر. هر روز را در هراس از آنچه فردا میشنویم سر میکنیم. گاهی احساس میکنیم مغزمان انباشته از سوالات بدون پاسخ و لبریز از تردید است. گاهی هم به این نتیجه میرسیم که مغزمان فاقد مهارت و توانایی لازم برای پاسخ به سوالات و نگاه کردن به آینده است.
در چنین شرایطی این سوال مطرح میشود که چه بر سر این بخش از جامعه ایران آمده است، آیا ناتوانی ذهن مردم برای پاسخدادن به تردیدها و برنامهریزی برای آینده خود نوعی مشکل روانشناختی است یا ناشی از مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که مبتلابه زندگی امروز جمعی از مردم ایران است.
مقایسههای ناقص توسط ذهن فقیر
«محمدرضا ایمانی» روانشناس و رفتارشناس به خبرنگار ایلنا میگوید: انسان تحت تأثیر رویکردهای ذهنی خودش زندگی میکند، تصمیم میگیرد و رفتار میکند. بهعنوان مثال، بر اساس رویکردهای ذهنیمان احساس میکنیم باید در شرایط بهتری زندگی کنیم؛ زیرا در کشوری زندگی میکنیم که منابع بسیار زیادی دارد، قدرت و توان بالایی دارد، ظرفیت نیروی انسانی خوبی دارد، افراد تحصیلکرده بسیاری دارد و ثروت یا منابع وسیعی در اختیار دارد.
او تاکید میکند که ذهن قاعدتاً بر «نداشتهها» تمرکز میکند، موضوعی که ابعاد مثبت و منفی به دنبال دارد: «تمرکز بر نداشتهها، میتواند به فرد انگیزه و امید دهد و او را وامیدارد که برای به دست آوردن آنها تلاش کند. از طرف دیگر این موضوع فرد را مداوما با اشتباهات و خطاهایی مواجه میکند. مثلا فرد شرایط زندگی خودش را با دیگری مقایسه میکند. مثلا میگوید «چرا دوست من ثروتمند است و من نیستم، در حالی که هر دو ما باهم به دانشگاه رفتیم.» چنین مقایسهای درست نیست و هر فرد باید به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرد.
ایمانی به این موضوع هم اشاره میکند که ذهن فقیر باعث میشود که خودمان را به لحاظ قدرت، ثروت، امکانات، منابع انسانی و هوش با کشورهای پیشرفته یا مرفه مقایسه کنیم، اما از طرف دیگر به تفاوت و تمایز سبکهای زندگی و رفتاری میان خودمان و آنها توجه نمیکنیم: «به عنوان مثال رفتار خود را با رفتار مردم این جوامع در مواردی مانند مصرف انرژی، آب و… مقایسه نمیکنیم. چقدر قانونپذیری ما افزایش یافته است؟ چقدر تخلفات ما کاهش یافته است؟ چقدر نزاع و درگیری در جامعه ما کاهش یافته؟ متاسفانه ما برای ارتقای رفتارهایمان هم آنچنان که باید تلاش نمیکنیم.»
او از شاخصهای اساسی عملکردی در جامعه ایرانی میگوید: «مواردی مانند آمار تصادفات جادهای، حوادث غیرمترقبه، میزان آسیبرسانی به منابع محیط زیستی و حتی حیوانات، نوع رفتارهای منفعتطلبانه همگی شاخصهایی هستند که ما به صورت مداوم با آنها مواجهیم ناشی از ذهن فقیری است که به صورت مناسب پرورش نیافته و آموزش لازم برای زندگی را دریافت نکرده است.
ریشه ذهن فقیر در نابسامانیهای اجتماعی
او بر این باور است که ریشه ایجاد ذهنیت فقیر در جامعه ما به نابسامانیهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه بازمیگردد: «در ایجاد چنین نابسامانیهایی سیستم آموزش و پرورش، آموزش عالی، کسبوکار و فرهنگ عمومی دخیل هستند. مدارس در کشورهای توسعهیافته و پیشرفته، به دانشآموزان فرهنگ تلاش، خستگیناپذیری، مسئولیتپذیری، تعهد و کوشش را یاد میدهند. آنها قدرت حل مسئله را از دوران مدرسه میآموزند تا بتوانند مشکلات خود را حل کنند. اما در نظام آموزش و پرورش ما بچهها بهصورت خودخواهانه پرورش مییابند.
این رفتارشناس توضیح میدهد: دانشآموزان در ساختار آموزشی ما در مکانیزم سخت کنکور قرار میگیرند. سیستمی که هدف آن نفر اول کنکور بودن است. در چنین ساختاری هدف از تلاش فرد این است که «من باید نفر اول کنکور شوم.» برای رسیدن به این هدف هم باید تلاش کند تا دیگری در رقابت برنده نشود. برای رسیدن به این هدف، سیستم آموزش و پرورش هم دست به کار شده و با تحمیل هزینههای بسیار به خانوادهها باعث ایجاد شکاف طبقاتی میان مردم شده است.
آنها که متمول و برخوردارند و امکانات بیشتری در اختیار دارند، میتوانند وارد دانشگاه شوند و افرادی که شرایط مساعدی ندارند، با وجود داشتن استعداد چشمگیر امکان ورود به دانشگاه را ندارند یا کمتر از چنین فرصتی برخوردار میشوند.
ابرچالشهای اجتماعی زائیده ذهن فقیر
این روانشناس یکی دیگر از نتایج داشتن ذهن فقیر و ناتوان در برنامهریزی و حل مساله را انتظار برای تصمیمات دولتی میداند: «مردمی که به لحاظ ذهنی در شرایط فقر زندگی میکنند، همواره منتظرند دولت تصمیماتی بگیرد یا اقداماتی انجام دهد که سبک زندگی یا رفاه عمومی مردم را ارتقا دهد، بدون آنکه خود افراد عملکرد خلاقانهای داشته باشند.»
به باور او بخشی از ابرچالشهای شناخته شده در جامعه ما از جمله طلاق، همسرآزاری، فرزندآزاری، خودکشی، نزاع و درگیری و…، ابرچالشهایی نتیجه همین ذهنیت فقیر است: «وقتی افراد یک جامعه ذهن توسعه یافتهای نداشته و رویکردشان حل مسئله نباشد، اگر مهارت ارتباطی را بلد نباشند و مذاکره کردن، تصمیم گرفتن، چگونه صحبت کردن و تعامل داشتن را نیاموخته باشند با یک ذهنیت خالی و نامساعد برای زندگی مدرن اقدام به تصمیمگیری میکنند. تصمیمگیریهایی که زیست فرد را با مخاطره مواجه میکند. مثلا فرد به صورت هیجانی تصمیم به ازدواج، یا فرزندآوری میگیرد. یا بدون آگاهی مناسب اقدام به سرمایهگذاری کرده و در این مسیر خانهاش را هم میفروشد و در نهایت ورشکست میشود.
ذهن فقیر منافع شخصی را به منافع جمعی ارجح میداند
ایمانی ریشه همه این فقدانها و ایجاد یک ذهن فقیر را در آموزش نامناسب میداند: «ما آموزشهای مناسب برای زندگی در جامعه امروز را نیاموختهایم به همین دلیل هم در بسیاری موارد خودخواهانه تصمیم میگیریم، منفعتطلبانه رفتار میکنیم و به دیگران آسیب میزنیم. در نهایت هم به خودمان آسیب میزنیم. زیرا این نوع ذهنیت نمیداند چگونه منافع خود را با منافع جمع یکی کند. توجه به منافع جمعی است که موجب شکلگیری سازگاری و تعامل در جامعه شده و به نوعدوستی و همدلی منجر میشود، در حالی که ذهن فقیر منافع شخصی را به منافع جمعی ارجح میداند.
نتیجه ذهن فقیر مسئولان
او تاکید میکند که نظام خانواده، نظام آموزش و پرورش و نظام حکمرانی ما در این فرآیند ایراداتی اساسی دارند که نتیجه این ایرادات، همین نابسامانی قابل مشاهده در جامعه است: «از طرف دیگر وقتی مسئولان هم ذهنی فقیر داشته باشند، تصمیمگیریها و سیاستگذاریهایشان مردم را به سمت منافع شخصی و بروز رفتارهای هیجانی و غیرمنطقی هدایت میکند. به عنوان مثال با گسترش روزافزون مدارس غیرانتقاعی، امکان رقابت عادلانه را از دانشآموزان سلب کردهایم. استعدادهای برتر ساکن در مناطق محروم به دلیل فقدان امکانات نمیتوانند وارد دانشگاه شوند و این امکان تنها برای افراد برخوردار وجود دارد.»
این روانشناس اضافه میکند: «افراد برخورداری که در چنین شرایطی به سطوح عالی اجتماعی میرسند، از این سیستم بهرهمند میشوند، ممکن است نتوانند خدمات اجتماعی ارائه دهند یا حس همدردی و نوعدوستی چندانی داشته باشند، به مناطق محروم بروند و کمک کنند. در حقیقت، خروجی این ساختار غلط، تصمیمگیریهای غلط، حکمرانی و سیاستهای نادرست، وضعیت فعلی جامعه است.
ناتوانی در گفتگو نشانه فقر ذهنی
«رابعه موحد» روانشناس اجتماعی اما معتقد است که مغز انسان برای بقای خود چارهای ندارد به جز آنکه خود را با جوی که در آن قرار دارد هماهنگ کند: «این شیوه کارکرد مغز است. در گذشته عبارتی بود که افراد را از همنشینی با «رفیق ناباب» برحذر میکرد، «با فلانی همنشینی نکن، تأثیر میگذاری و تأثیر میپذیری». این عبارت یک حقیقت است، زیرا مغز بشر تحت تأثیر محیط پیرامون خود قرار میگیرد. حالا میتوان به جای عبارت رفیق ناباب از کلمه «فضای ناباب»، زندگی در «فضای اورژانسی» یا در شرایط اضطراری استفاده کرد.»
«فضای امن به مغز اجازه برنامهریزی میدهد»، موضوعی که این روانشناس اجتماعی به آن اشاره کرده و ادامه میدهد: «به عنوان مثال در چنین فضای امنی، فرد میتواند برنامهریزی کند که پسانداز کند و چند سال بعد خانه بخرد. امید انگیزهای درونی و خودجوش است که دورنمای زندگی و تلاش را موفقیت میداند. این امید و انگیزه درونی نشانه یک ذهن غنی است. امید باعث میشود که بخشی از انرژی مغز به سمت رشد و پیشرفت حرکت کند، مانند مطالعه، تحقیق، کتاب خواندن، صحبت کردن و خوب گوش دادن.»
او ناتوانی در گفتگو را یکی از نشانههای فقر ذهنی و از دلایل فقر فرهنگی میداند: «تعامل با دیگران باعث رشد فکری میشود. مغز انسان هر قدر وارد شبکههای ارتباطی بزرگتری شود و با افراد مختلف، ایدههای مختلف و مشکلات متفاوتتری آشنا شود و همچنین دارای آزادی بیشتری برای بیان ایدههای خود در جمع داشته باشد، در چنین شرایطی مغز هم رشدیافتهتر میشود.»
آزادی بیان زمینهساز شکلگیری ذهن غنی
به گفته موحد، مغز ما نیازمند فکر، استدلال و بیان آزادانه آنهاست، همچنین مغز نیاز دارد که با ایدههای جدید آشنا شده و به نتایج جدید دست پیدا کند، مواردی که اگر دسترسی به آنها برای مغز فراهم نباشد، منجر به فقیر شدن ذهن و مغز میشود.
او با بیان اینکه گفتگو باعث رشد مغز میشود، اما امروز هنر گفتگو کردن در جامعه بسیار کمرنگ شده است: دلیل این موضوع افزایش خشم و انواع بیماریهای روانی در جامعه است. خشم، یکی از عوامل ایجاد ذهن فقیر است. امروز خشم افراد بیش از هر چیز متوجه مدیریت کشور است، یعنی معطوف به نقاطی است که دستمان به آن نمیرسد، در نتیجه خشم به درون خود ما یا به محیط پیرامونیمان باز میگردد. اگر خشم به خودمان بازگردد باعث بروز بیماریهای مختلف و خودکشی میشود. زیرا افراد خود را بیعرضه و ناکارآمد میدانند؛ در حالی که مطلع هستند، موانعی در مسیرشان گذاشته شده که مانع پیشرفتشان میشود.»
این روانشناس اجتماعی عجول بودن و بیصبری را هم ناشی از خشم موجود در جامعه و از نتایج ذهن فقیر میداند، خشمی که اجازه نمیدهد افراد صحبتهای یکدیگر را بشنوند: «در جامعهای که فقر تفکر وجود دارد، فقر رابطه نیز ایجاد میشود. زیرا مردم صدای یکدیگر را نمیشنوند. همین نشنیدن حرفهای یکدیگر باعث بروز ۸۰ درصد از اختلافات زناشویی شده است. بنابراین فقر رابطه، علاوه بر ناامنی، باعث میشود که ما به سطح بالای رشد نرسیم.»
ترس، خلاقیت را از بین میبرد
او میگوید: ما همواره در حال ترسیدن هستیم. ترس، خلاقیت را از بین میبرد و قدرت استدلال را تحت تأثیر قرار میدهد. بخشهای بالایی مغز مربوط به استدلال و خلاقیت است، اما شرایط زندگی ما به نحوی است که بخشهای پایینی مغز را که مسئول «بقا» هستند، درگیر کرده است. این وضعیت باعث فقر فکری، اندیشه، گفتگو و خلاقیت میشود. زیرا زمینهساز ترجیح منافع شخصی بر منافع جمعی میشود، در نتیجه جلوی رشد فرد و غنیشدن مغز گرفته میشود.
موحد از آموزش و رسانهها هم انتقاد کرده و این دو را موثر در فقر ذهنی جامعه میداند: «رسانهها در طول این سالها تکبعدی بودن را به جامعه آموزش دادهاند: «به این معنا که یک نوع تفکر خاص غالب شده است. حرکت آموزشها و رسانهها به سمت تکبعدی بودن موجب شده که ما نتوانیم تفکر چندبعدی و آزاد داشته باشیم. جامعهای که فاقد فضای آزاد و چندجانبه فکری باشد، نمیتواند رشد و خلاقیت را تجربه کند. این تکبعدی بودن نه تنها در سطح فردی بلکه در ساختارهای اجتماعی و سیاسی نیز تأثیر منفی برجای میگذارد. محدودیتها باعث شدهاند که امروز مردم ما از گفتوگوهای عمیق و سازنده محروم بمانند و سطحینگری و رفتارهای واکنشی جایگزین این گفتگوهای سازنده شود.
فضای امن فکری را تامین کنیم
او یکی دیگر از ضروریات رسیدن به ذهن غنی را برخورداری از احساس آرامش و امنیت در جامعه میداند: «اگر به صورت مداوم به دلیل احساس فقدان امنیت سعی در محافظت از خودمان باشیم توان رشد نخواهیم داشت. سالهاست که از خودمان میپرسیم «باید چه کنیم، در آینده چه میشود؟» این تردید نسبت به آینده مشکل جامعه ما طی سالهای طولانی است. ناامنیهای اقتصادی به این تردیدها و ناتوانی برای برنامهریزی آینده، دامن زده است.
این روانشناس اجتماعی به مهاجرت برخی از مردم ایران به سایر کشورها هم اشاره میکند: «بسیاری خانوادهها به دنبال مهاجرت فرزندانشان هستند. مسالهای که باعث شده بسیاری از خانوادهها تکهتکه شوند.
به باور موحد، اگر بخواهیم جامعهای پویا، خلاق و رشد یافته داشته باشیم، لازم است که آزادی بیان، گفتوگو و تبادل نظر را تشویق و فضای امن فکری را تامین کنیم. این موارد پایههای اساسی رشد فرهنگی و اجتماعی هستند که بدون آنها، هر تلاشی برای پیشرفت با مشکلات جدی مواجه خواهد شد.