«آگیرا» صدا و تصویری حذف شده از دل پنهانترین و نادیدهترین بخشهای یک جامعه
سعید طاهری روزنامهنگار و منتقد سینما در یادداشتی به نقد و بررسی مستند «آگیرا» ساخته محمدصادق اسماعیلی که امسال در نوزدهمین جشنواره سینماحقیقت حضور دارد، پرداخته است.
برخی آثار مستند شبیه تجربهای زیسته هستند که ابعاد تازهای از زندگی را به انسان نشان میدهند، جنسی از زندگی و سرنوشتی که شاید تصورمان بر این باشد که چنین قصهای تخیلی است و نمیتواند حقیقت داشته باشد.
مستند جدید محمدصادق اسماعیلی اثری از همین جنس است، «آگیرا» صدا و تصویری حذف شده را از دل پنهانترین و نادیدهترین بخشهای یک جامعه رنگارنگ برای مخاطبش نمایان میکند که بیننده فیلم نمیتواند پس از دیدن سرنوشت علی (شخصیت اصلی فیلم) به قبل از آشنایی با او برگردد.
تصور اینکه انسانی بزرگترین آرزویش پیدا کردن مادرش و لحظهای او را در آغوش گرفتن یا حتی داشتن یک شناسنامه باشد، احتمالا در قرن ۲۱ دور از ذهن است یا شاید آشنایی با چنین شخصی برای فردی خودخواه اینگونه است که او را متوجه نیمه پر زندگی خودش میکند اما برای اذهانی که عمیقتر میاندیشند میتواند نشان از ناشناس بودن این جهان و هر آنچه که اطرافش در جریان است، باشد. این تلنگر را میتوان یکی از ویژگیهای سینمای مستند دانست که «آگیرا» با مخاطبش دقیقا همین کار را میکند و فیلمی از همین جنس است.
دوربین محمدصادق اسماعیلی صبورانه شخصیت اصلی فیلم را در موقعیتهای مختلف دنبال میکند، دوربین او با پرهیز از هر حرکت اضافی به یک ناظر تبدیل میشود، او میداند سفر قهرمان فیلمش در مسیری که پیشرو دارد به اندازه کافی همراهی مخاطب را برمیانگیزد و نیازی به اضافهگویی نیست. پرهیز فیلمساز از دخالت در واقعیت و ناظر بودن دوربینش باعث شده تا مخاطب منفعل نباشد و خود رفتار شخصیتها را تحلیل کند یا دست به پیشبینی بزند و هر بار با شکست قهرمان قصه در دستیابی به هدفش با او غمگین شود ولی تعدد شخصیتها و پیچیدگی قصه در مواقعی باعث سردرگمی مخاطب میشود که شاید برای فیلمساز وفادار به واقعیت این مسئله امری اجتنابناپذیر باشد.
یکی از ویژگیهای مثبت «آگیرا» ورود به ابعاد مختلف زندگی شخصیت اصلی است که در مسیر پیشروی قصه اتفاق میافتد و این باعث شده تا علی به فردی مهم تبدیل شود که سرنوشتش برای بیننده «آگیرا» اهمیت دارد و از طرفی با عوارض هر کمبودی که او در زندگی دارد نیز آشنا میشود؛ مثل شناسنامه نداشتن که بیسوادی و عدم امکان ازدواج را برای او در پی داشته است.
اسماعیلی در همکاری با مرکز مستند سوره حدود ۴ سال (مدتی که فیلم به نظر میرسد) با شخصیتی همراه میشود که شاید جامعه بزرگتری را نمایندگی میکند، افرادی که اکثریت جامعه خبری از وجودشان ندارد یا اصلا به آنها فکر نمیکند و در این همراهی علاوه بر این تلنگر که با پایانبندی فیلم به یک غم ماندگار در ذهن تبدیل میشود، نکتهای نیز حائز اهمیت است و آن اینکه ساخت یک مستند در مدت زمانی طولانی آن هم در شرایطی که نهادهای فرهنگی خواستار ارائه آمارهای کمی بالا در مدت زمان کوتاه هستند یک ویژگی مثبت است. قطعا سینمای مستند ایران و جامعه ما به فیلمهای اجتماعی بیشتری از این جنس نیاز دارد که یک موضوع را نه فقط با نگاهی ژورنالیستی که با نگاهی عمیق و دغدغهمند دنبال کردهاند. انتخاب و حمایت از چنین سوژهای توسط مرکز مستند سوره اهمیت ویژهای دارد؛ حرکت در مسیری خلاف قالببندیهای کلیشهای و محدود نشدن در شعارها نوید مسیر تازهای میدهد؛ مسیری که به شرط تداوم میتواند نگاه واقعگرایانه، دغدغهمند و آزادتر به مسائل جامعه را پر رنگ کند.