«طرح فینیقی» به موضعگیری مبتنی بر احساسات نسبت به شخصیت های سیاسی و فرهنگی هشدار می دهد

فیلم «طرح فینیقی» با حضور ساسان گلفر، نویسنده و منتقد سینما و محسن سلیمانی فاخر کارشناس و منتقد سینما، در فرهنگسرای اندیشه اکران و نقد و بررسی شد.
به گزارش ایلنا، ساسان گلفر در این نشست گفت: بهطور کلی از نگرهی مؤلف دل خوشی ندارم اما در مورد وس اندرسن و سبک خاص او چارهای نیست. با توجه به اینکه او یکی از معدود افراد واقعاً مؤلف زنده سینمای امروز جهان است که علاوه بر وحدت سبک و وحدت موضوع، محال است بتوان آثار او را با آثار دیگران و حتی اگر مقلدی داشته باشد، اشتباه گرفت و از طرفی خودش نویسنده و به معنای واقعی کلمه مؤلف است و پیوند محکمی با ادبیات دارد .
وی ادامه داد: بعضی از عناصر سبکی سینمای اندرسن عبارتند از: تقارن، صحنهآرایی خاص، پالت رنگی خاص، لباس و یونیفرمها (تأثیر از گدار)، بازیگران بزرگ در نقشهای گذری، شیوه خاص بازی کردن با نشان دادن کمترین احساس و بدون نوانس با چهرهای بدون میمیک مشخص (که باز هم به نوعی در راستای فاصلهگذاری و تفوق اندیشه بر احساس است و ادامه روش فاصلهگذاری برشت و بعد گدار است)، شخصیتهای مصمم و ظاهراً بیاحساس که آرمانهایی عجیب را دنبال میکنند، اصلاح کادر برای نشان دادن شخصیتی که سرک میکشد یا در حاشیه است، کات از متحرک به بیحرکت، تدوین بدون تأکید بر تداوم حرکتها و جهتها، وجود راوی و گفتار روی تصویر، فصلبندیها، میاننویسها، حروف و فونتهایی که به فونت مخصوص واندرسن مشهورند و بخشهایی از داستان را از طریق نوشتههایی مانند میاننویس بازگو میکند که بخش بزرگی از این علاقه و ویژگی سبکی به علاقهاش به نوشتن و نویسندگی برمیگردد.
گلفر تصریح کرد: در این فیلم هم توجه دقیق به کدهای تصویری و صوتی و پالت رنگی بسیار مهم است و توجه به انتخاب موسیقی با در نظر گرفتن اینکه رومن کاپولا (پسر فرانسیس فورد کاپولا) که در کارنامهاش موزیک ویدئو و بهطور کلی کارهای موسیقی هم زیاد دارد همکار اندرسن در نوشتن فیلمنامه بوده، برای رمزگشایی از بسیاری از درونمایههای فیلم لازم است، برای همین دیالکتیک تصویر و صدا در درک این فیلم ضروری است.
در ابتدا لوگو یونیورسال و فوکوس فیچرز و ایندین پینتبراش را داریم که کاملاً بیصدا هستند. این تمهید فیلمساز است از اولین لحظه برای تأکید بر صدا و جلب توجه تماشاگر بر آنچه خواهد شنید.
پالت رنگ در صحنه آغازین پیش از تیتراژ یک سیر کاهشی دارد: 1- کرم قهوهای سبز سفید و آبی کمرنگ (که لکه سرخ خون به آن اضافه میشود) 2- قهوهای سبز اشباع سفید و آبی کمرنگ (با یک نقطه سرخ چراغ هشدار) 3-سفید و قهوهای کمرنگ 4—سفید آبی کمرنگ آسمان 5- سیاه و سفید رؤیای آسمانی یا تجربه پیش از مرگ.
در کابین خلبان اولین جملهای که شخصیت اصلی ژاژا کوردا بر زبان میآورد: تو اخراجی You Are Fired! که جمله قصار مشهور یکی از سیاستمداران معاصر است.
موسیقی این صحنه از «پرنده آتشین» استراوینسکی در هواپیما به «آپولون» استراوینسکی در هنگام حرکت به آسمان تبدیل میشود. چرا آپولون؟ در اینجا فیلمساز در کنار نماهای سیاه و سفیدی که ظاهراً به نوعی نگرش مسیحی اشاره داره، به اسطورهشناسی یونان ارجاع میدهد و از طرفی اشارهای هم به نیچه دارد.
وی ادامه داد: بعد به نمای تیتراژ طولانی میرسیم که بک بردآی (چشم پرنده) است. تماشاگر در جایگاهی المپگونه دارد به شخصیت خاص اندرسونی ژاژا کوردا نگاه میکند. پالت رنگی تیتراژ پالت رنگی آسمان است که خود کوردا مثل یکی از ساقههای ذرت در گوشهای از آن بافت تصویری دیده میشود، در واقع قضاوت در مورد این شخصیت ظاهراً بد، قرار نیست قضاوت بدی باشد. از نظر فیلمساز که معمولاً داستانش را از زاویه دید و جهانبینی کودکی دوازده ساله روایت میکند، این شخصیت درون پاکی هم دارد که میخواهیم کشف کنیم کجاست. در عین حال در برابر وسعت کائنات و آسمان کوچک و گذرا و ناپایدار هم هست مثل یکی از همان ساقهها.
وی افزود: این فیلم هشداری در مورد موضعگیری مبتنی بر احساسات نسبت به یک شخص و شخصیت در مسائل سیاسی و فرهنگی به جای موضعگیری مبتنی بر اندیشه نسبت به یک جریان تاریخی است و کلید این طرز تفکر در همان مسئله هنری فاصلهگذاری است، چیزی که اندرسن را وارث برحق برشت و گدار میکند. تکنیکهای فاصلهگذاری در هنرهای نمایشی برای این هستند که ما را وادار کنند به جای رویکرد احساسی نسبت به موضوع، رویکردی منطقی، شناختی و استدلالی نسبت به آن داشته باشیم.
وی گفت: حالا اندرسن با در پیش گرفتن تکنیکهای فاصلهگذاری نسبت به مسائل سیاسی و تجاری بینالمللی –گرچه در یک بافت طنزآمیز و حتی هجو آمیز- سعی میکند به تماشاگر، چه آمریکایی و چه غیر آمریکایی گوشزد کند که به جای قضاوت تند و احساسی نسبت به اشخاص، سعی کنیم تفکر منطقی را به کار بگیریم و این درس بزرگی برای ما هم در این سوی دنیا خواهد بود.
«طرح فینیقی» روایت تضاد میان قدرت و معنا و سقوط و رستگاری است
سلیمانی فاخر، نیز گفت: اندرسون در این فیلم، تضاد میان قدرت و معنا، میان سقوط و رستگاری را در دو نقطهی عینی و کاملاً بصری بازنمایی میکند. فیلم با سقوط هواپیما و برخورد بیرحمانه پدر با خلبان آغاز میشود و با فروتنی او در نقش گارسونی ساده پایان میگیرد. این تقابل آغاز و پایان، یک مسیر کامل توبه است که در قالب تصویر، نه شعار، ترسیم شده.
او با اشاره به مضمون محوری فیلم ادامه داد: فیلم درباره امکان تغییر است؛ درباره اینکه حتی یک مرد فرورفته در مناسبات سنگین سرمایه و جنگ، میتواند در مواجهه با حضور اخلاقی دخترش، آرام آرام پوست بیندازد و آدم دیگری شود. حضور دختر در فیلم، فقط مکمل نیست؛ او نقش روشنگر و نجاتبخش دارد.
سلیمانی فاخر افزود: اندرسون با همان فرم آشنای خود، داستانی را روایت میکند که در بطن خود، یک بازگشت انسانی را جا داده؛ بازگشتی از درون میدانهای مین تا فضای آرام یک رستوران کوچک. این فیلم از ما میپرسد: چه زمانی باید بایستیم، تماشا کنیم و راه دیگری را انتخاب کنیم؟
وی به بُعد معنوی و مذهبی فیلم اشاره کرد و گفت:در فیلم مذهب برنده است، دختر فیلم، نماد ایمان آرام و بیادعاست؛ دختری که نه با سخنرانی، بلکه با نیکی عملی، مخالفت با بردهداری، محبت بیچشمداشت و اتکای مطلق به خدا، پدرش را تکان میدهد. او با حضور مؤمنانهاش، تصویر زنی است که بیآنکه قدرتی رسمی داشته باشد، جهان درون یک مرد را دگرگون میکند. نقطه پایان فیلم، نه در رستوران، بلکه در دل همین تحول اخلاقی نوشته میشود.
وی در پایان گفت: «طرح فنیقی» یادمان میآورد که حتی در بلندترین نقطه قدرت، انسان ممکن است به زانو درآید؛ نه از شکست، بلکه از مواجهه با نوری که سالها نادیده گرفته بود.