از سیلوی گندم تا هامون خشک؛
«سیستان» قربانی خشکسالی و بیتدبیری/ اگر یارانه نبود، خیلیها نان نداشتند!

اینجا کار نیست، وقتی کار نیست چطور صحبت از نرخ بیکاری کنیم؛ مثلاً وارد یک روستا در سیستان میشویم با ده خانواده، نه کشاورزی هست و نه چاه آبی. بیرون روستاها هم صنعتی نیست؛ در واقع همه مردم بیکارند.فقط یکی دو درصد در کار سوخت و بازارچه هستند، تعدادی هم کارمند هستند اما در حقیقت بالای ۸۵ درصد مردم بومی اینجا بیکارند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، از سفیدابه و ایست بازرسی کوله سنگی که رد میشوی، هرم سوزان فقر توی صورتت میزند؛ همه چیز بوی فقر میدهد، دکههای فروش بنزین و سوخت کنار جاده، ماشینهای سوختبری که با آخرین سرعت میتازند و عقبشان جوانها با گالنهای رنگ و روفته، آقتابسوخته و در محاصره بنزین قابل اشتعال، به مرز خیره شدهاند و کودکان پنج، شش سالهای که از شدت فقر زیاد، دستان ماهری دارند، سوختکشی میکنند و گالن گالن بنزین به ماشینها میفروشند؛ فقر در این جاده بیداد میکند.
اگر دوراهی زابل بایستی و به دور و برت نگاه کنی، هیچ نشانهای، دقیقاً هیچ نشانهای که بتوانی نامش را «توسعه» گذاشت، نمیبینی؛ همه چیز در شعلههای بیتوجهی و ناکامی سوخته است؛ نه زابل و نه زاهدان، هیچ کدام در بیست سال اخیر، قدمی به جلو نگذاشتهاند و برای اثبات این ادعا چه نشانهای بالاتر از هامون سوخته و دشتهای به خشکی نشسته و کودکانی که در گرمای سوزان ۵۰ درجه، بنزین خرید و فروش میکنند.
زاهدان به عنوان مرکز یک استان پهناور، سهمی از صنایع و «توسعه ملی» ندارد؛ شهرک صنعتی این شهر بزرگ مدتهاست در اغما فرورفته و «کارگر صنعتی» در این شهر معنای خود را گم کرده است؛ زاهدان بیش از دو دهه است لباس فقر پوشیده و بخش بزرگی از مردم حتی قشر نخبه و تحصیلکرده، ناچاراً دست به مهاجرت زدهاند. اما وضعیت سیستان به مراتب بدتر است، زابل در آتش بیتوجهی، فراموشی و خشکسالی به معنای واقعی کلمه خاکستر شده است...
سیستانِ خاکسترنشین
سیستان روزگاری نه چندان دور، سیلوی گندم شرق کشور بود؛ رقص زیبای خوشههای زرد رنگ گندم در آفتاب پاک سیستان بدون ریزگردها و خشکسالی، به راستی تماشایی بود. محلیهای سیستان و بلوچستان هنوز به یاد میآورند، نانهای باکیفیت سیستانی و ماهیهای بزرگی که توتنها از تالاب هامون صید میکردند؛ آن زمان، روزی در زابل فراوان بود، حالا جز بیکاری و خشکسالی و ریزگرد چیزی باقی نمانده است. خیلیها از سیستان رفتند؛ دهه ۸۰ با خشکسالی دریاچه هامون، موج مهاجرت آغاز شد؛ اول کشاورزان و دامداران و صیادان رفتند، بعد مغازهدارها و کاسبها، زابل به خواب مرگ افتاد...
«احمد» بیست سال پیش از زابل به مقصد گرگان مهاجرت کرده؛ او معتقد است که چارهای برایش نمانده بود، باید میرفت:
« ما کشاورز بودیم، گندمکار. اما با خشکسالی مجبور به مهاجرت شدیم، پسرعموم گرگان مزرعه توتون داشت، اول کارگرش شدم بعد کم کم شراکت کردم، اینجا هم مشکلات هست، کشاورزان پشت و پناهی ندارند اما لااقل توانستم بچههایم را مدرسه بفرستم، حالا پسرم معلم است و دخترم ازدواج کرده».
این کشاورزِ از زمین آبا و اجدادی رانده، ماندن در سیستان را غیرممکن توصیف میکند: «آنجا زمینهامان سوخت، چیزی نداشتیم.....».
بالای ۸۰ درصد کشاورزی سیستان از بین رفته
«یونس دهمرده» فعال مدنی مقیم زابل در مورد بیکاری بالا در این منطقه و نابودی کشاورزی، دامداری و صیادی به ایلنا میگوید: مردم ما اینجا بالای ۸۰ درصد کشاورز و صیاد و دامدار بودند، حالا سوال این است که در این بیست سال اخیر بعد از خشک شدن تالاب هامون، این ۸۰ درصد چطور زندگی کردهاند؟ اینکه آمار بیکاری سیستان ۲۵ درصد اعلام میشود، یک دروغ بزرگ است؛ اینجا به جز آدمهایی که شغل دولتی دارند و اندکی از آن ۸۰ درصد که توانستهاند شغل آزادی برای خودشان دست و پا کنند، باقی بیکارند یا با یارانه زندگی میکنند.
او با بیان اینکه «مهاجرت در این منطقه سر به فلک کشیده» ادامه میدهد: شما به شمال شهرستان هیرمند که حاشیه تالاب هامون است، بروید، آنجا زمانی کلی جمعیت داشت اما حالا در روستاهایی مثل ملاعلی بعید میدانم حتی ده خانوار هم زندگی کنند. شرایط در این منطقه واقعاً آخرالزمانی هست؛ برای آنهایی که ندیدهاند، باورکردنی نیست. تالاب هامون به یک بیابان صد درصدی تبدیل شده و من اگر بخواهم به دخترم بگویم روزگاری اینجا تالابی با آن وسعت وجود داشته، حتماً باور نمیکند. بالای ۸۰ درصد کشاورزی سیستان از بین رفته؛ پدر خودم در شهرستان هیرمند ۳۰۰ هکتار زمین دارد اما عملاً پانزده سال است که یک قران از این زمینها درآمد ندارد چون آب نیست.
کشاورزی و دامداری تعطیل شد، اما صنایع چی، آیا دولت به فکر اشتغال جایگزین برای انبوه مردمان محلی نیفتاد؟ دهمرده در مورد صنایع و کارخانجات محلی میگوید: در حال حاضر کارخانه فعالی در این منطقه وجود ندارد، دولت روحانی برای ساخت دو تا کارخانه بزرگ، یکی کارخانه لاستیک و دیگری کارخانه کاشی و سرامیک برنامه ریزی کرده بود و کلنگ این کارخانهها اوایل دهه ۹۰ به زمین خورد؛ این کارخانهها هرگز افتتاح نشدند.....
به گفته این فعال مدنی، شرایط برای مردم سیستان بسیار سخت است و اگر یارانه نبود، خیلی از آدمها اینجا شب نان خوردن نداشتند.
دهمرده، سوختبری را تنها راه امرار معاش برخی جوانان بومی میداند، راهی بسیار خطرناک که قمار جان بر سر لقمهای نان است؛ او میگوید: مرز هم به کار مردم نمیآید؛ برای آدمهای خاص فعال است اما برای مردم عادی نه. من روزی به استاندار گفتم به عنوان یک آدم عادی بیایید مرز ببینید میتوانید یک تلویزیون جابجا کنید، مطمئناً نمیتوانید، چون مردم عادی نمیتوانند....
این شهروند میگوید: حتی قشر نخبه از سیستان رفتند، چون امکانات نیست، مدرسه خوب نداریم، پارک خوب نداریم، هیچ چیز نداریم؛ اساتید دانشگاه و کارمندان هم گروه گروه از اینجا میروند.
دهمرده در پایان صحبتهایش به مسئله حقابه هیرمند اشاره میکند و این امید واهی که افغانستان روزی حقابه ایران را بدهد، او میگوید: آب را به بیابان منحرف کردند و به ایران ندادند؛ هامون امروز فقط کانون ریزگردهاست و نفس مردم را بند آورده.....
مردم بیکارند
«حسینعلی اکبری» دبیر اجرایی خانه کارگر سیستان و بلوچستان نیز در مورد بیکاری نیروی انسانی و بیتوجهی به منطقه سیستان به ایلنا میگوید: سیستان عملاً صنعت و کارخانه ندارد؛ فقط یک کارخانه ریسندگی و بافندگی سیستان داریم که عملاً با ۳۵ درصد ظرفیت کار میکند و نیروهایش هم تک و توک بیمه نیستند؛ این کارخانه اگر با ظرفیت کامل کار کند، ۵۰۰ نفر کارگر سر کار میروند. شرایط خیلی بدی داریم؛ تا زمانیکه دریاچه هامون زنده بود، کشاورزی و دامداری داشتیم، حالا هیچی.
او در مورد کارخانههایی که در مرحله کلنگزنی متوقف شدهاند؛ میگوید: چیزی به نام پیشرفت یا توسعه در سیستان نیست؛ پیشرفت کارخانههایی که کلنگ زدند، بعد از بیست سال حتی به ۵ درصد هم نرسیده. ما ندیدیم برای اشتغال در این منطقه کار زیربنایی انجام شود؛ حتی از پتانسیل مرز هم استفاده نشده است؛ مرز و بازارچه مرزی برای افراد خاص است اما برای قشر کارگر نان و آبی ندارد.
اکبری در مورد بیکاری در سیستان میگوید: اینجا کار نیست، وقتی کار نیست چطور صحبت از نرخ بیکاری کنیم؛ مثلاً وارد یک روستا در سیستان میشویم با ده خانواده، نه کشاورزی هست و نه چاه آبی. بیرون روستاها هم صنعتی نیست؛ در واقع همه مردم بیکارند. از دید من، فقط یکی دو درصد در کار سوخت و بازارچه هستند، تعدادی هم کارمند هستند اما در حقیقت بالای ۸۵ درصد مردم بومی اینجا بیکارند. کارگران اکثراً بیکارند به جز تعداد بسیار محدودی که برای کار ساختمانی میروند...
از دوراهی زابل به هر طرف که بروی، جز فقر چیزی نمیبینی، زاهدان، بیکاری و ناداری و سوختفروشی بیداد میکند و سیستان یک زمین سوخته است.
محرومیت هزار چهره دارد اما وقتی باد گرم زابل به صورتت میخورد و ریزگردها راه نفس کشیدنات را میبندد، وقتی در افق به «خشکسالی بزرگ» خیره میشوی، دردناکترین چهره محرومیت را میبینی؛ اینجا مردم برای روزی به هر دری میزنند اما خیلیها فقط با یارانه زندگی میکنند.....
گزارش: نسرین هزاره مقدم