جدیدترین شاهکار آقای مجری بازنشسته
آقای خیابانی بی خیال نقد و موعظه، کمی کتاب بخوانید!
اظهارات اخیر جواد خیابانی درباره فوتبالیستها، بار دیگر بحث مسئولیت اجتماعی چهرههای رسانهای را به صدر توجه آورد. جایی که مرز میان «نقد ورزش» و «قضاوت کلی درباره انسانها» بهطرز نگرانکنندهای مخدوش شده است.
به گزارش ایلنا، جواد خیابانی در جدیدترین اظهارنظر خود، با لحنی شبهجامعهشناسانه، ادعایی را مطرح کرده که نهتنها فوتبال، بلکه مفهوم اخلاق اجتماعی را نیز به چالش میکشد. او گفته است:«آدمی که عادت به رفتارهای اجتماعی در جامعه خودش به عنوان یک انسان پاک داشته باشد، فوتبالیست نمیشود… تاکتیک یعنی ناجوانمردی… لطفاً نگذارید فرزندانتان فوتبالیست شوند.»
این جملات، بیش از آنکه نقدی به ساختار فوتبال حرفهای باشند، نمونهای روشن از تعمیمهای مطلق و قضاوتهای ارزشی شتابزدهاند؛ تعمیمهایی که از تریبون عمومی بیان میشوند و به همین دلیل، نمیتوان آنها را صرفاً «نظر شخصی» تلقی کرد.
مسأله اصلی، نه مخالفت یا موافقت با فوتبال حرفهای، بلکه نوع مواجهه با مفهوم انسان، اخلاق و رقابت است. وقتی گفته میشود «انسان پاک فوتبالیست نمیشود»، در واقع میلیونها ورزشکار، مربی، داور و حتی خانوادههای آنان، یکجا در مظان اتهام قرار میگیرند؛ بدون ارائه حتی یک داده، پژوهش یا استدلال علمی. این نه تحلیل است و نه جامعهشناسی؛ بلکه صدور یک حکم کلی از جایگاهی رسانهای است.
در بخش دیگری از این اظهارات، «تاکتیک» مترادف با «پلیتیک»، «ناجوانمردی» و «فریب» معرفی میشود. اینجا نیز با تحریف مفاهیم پایهای ورزش روبهرو هستیم. تاکتیک در ادبیات ورزشی، به معنای برنامهریزی، تصمیمگیری و مدیریت شرایط مسابقه است، نه الزاماً بیاخلاقی. اگر قرار باشد تاکتیک مساوی با ناجوانمردی باشد، آنگاه باید پرسید: آیا مربیگری، آموزش فریب است؟ آیا رقابت، ذاتاً نفی انصاف محسوب میشود؟ و اگر چنین است، پس چرا همین فوتبال سالهاست بهعنوان بستری برای آموزش نظم، کار گروهی و مسئولیت اجتماعی معرفی میشود؟
نکته نگرانکنندهتر، توصیه مستقیم به خانوادههاست: «لطفاً نگذارید فرزندانتان فوتبالیست شوند.» این جمله، دیگر صرفاً نقد یک پدیده ورزشی نیست؛ مداخلهای مستقیم در انتخاب اجتماعی خانوادههاست. آن هم از سوی چهرهای که سالها در رسانه حضور داشته و بهخوبی از اثرگذاری کلام خود آگاه است. چنین توصیهای، بدون تفکیک میان فوتبال پایه، آماتور و حرفهای، و بدون اشاره به تفاوت ساختارها، بیش از آنکه هشداردهنده باشد، سادهسازی خطرناک یک واقعیت پیچیده است.
این نخستین بار هم نیست که اظهارنظرهای جواد خیابانی واکنشهای گستردهای بهدنبال دارد. پیشتر نیز سخنان او بارها با انتقاد بازیکنان، مدیران و هواداران مواجه شده است. آنچه این بار تفاوت ایجاد میکند، شدت قضاوت اخلاقی و دامنه تعمیم است؛ قضاوتی که نه فقط یک رفتار یا ساختار، بلکه «امکان سالم بودن» در فوتبال را زیر سؤال میبرد.
نقد فوتبال حرفهای، نقد فساد احتمالی و نقد مناسبات نابرابر در ورزش، امری ضروری است. اما مرز باریکی میان نقد و تخریب وجود دارد. عبور از این مرز، آن هم با استفاده از تریبون عمومی، نه به اصلاح کمک میکند و نه به آگاهی. بلکه تنها تصویری مخدوش از واقعیت میسازد؛ تصویری که بیش از آنکه فوتبال را زیر سؤال ببرد، جایگاه گوینده و اعتبار تحلیل را به چالش میکشد.
در نهایت، اگر قرار است درباره اخلاق در ورزش صحبت شود، شاید نخستین گام، پرهیز از احکام کلی و احترام به پیچیدگی انسان و جامعه باشد. فوتبال، مثل هر پدیده اجتماعی دیگر، هم میتواند محل لغزش باشد و هم میدان رشد. نادیده گرفتن این واقعیت، سادهترین و در عین حال پرهزینهترین شکل نقد است.
جواد خیابانی روزی به علیرضا بیرانوند گفته بود که بهتر است به جای اینکه ساختمانهای زیادی خریداری کند، کمی کتاب بخواند؛ چقدر عمل به همین جمله میتواند به خیابانی کمک کند که به جای نظر دادن درباره موضوعاتی که ارتباطی به او ندارد، کمی مطالعات دقیق داشته باشد!