یادداشت داوود ملکیصیدآبادی؛
سانسور؛ جبر یا اختیار!

مدیر نشر برزآفرین در یادداشتی به بررسی نگاههای مطرح شده درباره ممیزی و سانسور در مناظره پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات پرداخت.
به گزارش خبرنگار ایلنا، متن کامل یادداشت داوود ملکیصیدآبادی (نویسنده، مدرس داستاننویسی و مدیر نشر برزآفرین) که در اختیار خبرگزاری کار ایران (ایلنا) قرار داده شده؛ بدین شرح است:
اواخر هفته گذشته بود که مناظرهای در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در خصوص بحث سانسور در ادبیات داستانی برگزار شد. البته قرار بود صبح برگزار شود که بیهیچ برنامه و اطلاع رسانی به بعد از ظهر همان روز موکول شد و خیلیها مثل بنده هم شاید به دلیل گرما و مسیر نتوانستند در این برنامه شرکت کنند که البته این تغییر ساعت خود جای شک و بحث دارد.
اما با مطالعه مباحث بیان شده در این مناظره بر خودم واجب دیدم به عنوان یکی از قربانیان این تفکر نقدی کوتاه را نگاشته و ارائه کنم که قضاوت بماند با خوانندگان.
در این نشست مطرح شده بود که بحث سانسور منبع و منشاء شرعی و عرفی دارد که متاسفانه بنده هرچه در ذهن داشتم و در کتب و در نت و... زیر رو کردم چیزی با این ریشه و تفسیر که آقای احمد شاکری مطرح کرده بودند؛ نیافتم در عین حال آنچه که بیشتر از گذشته دستگیرم شد بحث اختیار، تعقل و انتخاب است که خدای متعال در جای جای کلام خود برای انسانها قائل شده و به قطعیت میتوان ادعا نمود که در هیچ آیهای از کلام پروردگار در راستای موارد مذکور باید یا نبایدی برعهده پیامبر که عامل رساندن و تبلیغ دین الهی است؛ گذاشته نشده و دائما بر این امر تاکید شده است که رستگاران از متفکرانند و انتخاب با خود انسانهاست. دلیل بر این ادعا آیات ۶۷ سوره مائده بر وظیفه پیامبر اکرم مبنی بر رساندن پیام سعادت الهی به انسانهاست نه جبر الهی یا آیه ۹۹ سوره مائده همینطور.
حال نوعی دیگر به این موضوع نگاه میکنیم. وقتی تئوریی در جامعهای شکل گرفته و به هر دلیلی مانند تحریک اذهان عمومی، تحریکات عرفی و سنتی جامعه و.. قدرت را به دست میگیرد و وقتی تئوریسنهای آن نظریه نتوانند با دلایل و تبیینات خود آن تئوری را ثابت نگه دارند، در راستای حفظ قدرت خود دست به گریبان حذف آنتی تز یا نظریات سوال برنگیز و یا مخالف میزند تا خللی در جریان قدرتگیری بیشتری آن به وجود نیاید. سانسور از همینجا شکل جدی به خود میگیرد. نمونه بارز آن وضعیت ادبیات شوروی سابق از زمان انقلاب لنین به این سمت است. در این میان اتفاقاتی که پیامد این سانسور به وجود خواهد آمد خطرناکتر از خود آن است و از جمله آن حرکت تفکر به سمت دیکتاتوریست که دلیل آن کاملا واضح است، پایین آمدن سطح تفکر، مطالعه و رغبت عمومی به هنرهایی که توام با تفکرند و نسبت به شاخههای دیگر سختتر و حواشی کمتری مثل شهرت و پول دارند، که این اتفاق در سطح جامعه کنونی ما قابل لمس و مشاهده است و دیگر اینکه در نتیجه حذف این تضارب آراء و اندیشه و فقدان گفتار دیالکتیک در بین متفکران جامعه، روند حرکت فکری جامعه و گذار از مبادی و جریانات اجتماعی بسیار کند و سنگین شده که این خود حالت پارادوکسیکال بین روابط درون و بیرون آن جامعه با جوامع دیگر و حتی درون خود میشود که این خود آسیب جدی به انسان آن جامعه است.
این ضربه به همین جا ختم نمیشود بلکه اعمال سانسور ذاتا و عملا قوه اختیار، تفکر و انتخاب را از مردم که روی اصلی آثار هنری هستند، سلب کرده و در حقیقت سوژه را در محاق قرار میدهد. مگر نه اینکه مردم باید تعیین کنند که چه اثری تاثیرگذارتر، عمیقتر و پرمفهومتر است؟ مگر نه اینکه مخاطب ارزش یک اثر هنری را تعیین میکند؟ این مخاطب، این مردم کجای سانسور قرار دارند؟ اصلا چه کسی تعیین میکند یا توان تعیین این را دارد که عناصر اعمال چرخه سانسور از لحاظ فهم و درک از سایر مخاطبین برتر و اولیترند که حالا ما افسار تعیین ارزش آثار هنوز خوانده نشده را به ایشان میسپاریم؟
اینها سوالاتی است که بعید به نظر میرسد با منطق بتوان به آن پاسخ داد مگر با جوابهای متاثر از جمود و جزماندیشی.
البته این گویشها در حمایت از طرف مقابل این مناظره که آقای ... که به نظر میرسد نماینده طیف مخالف آقای شاکری است، نیست زیرا ایشان و اعوان و انصار ایشان هم مولود یک پروپاگاندای سیاسی موهوم بوده که فقط و فقط در جهت کوک کردن ساز مخالف آنهم در برخی (دقت کنید) در برخی مواضع سیاسی انگارانه قدم برمیدارند. همانطور که همه میدانیم در ایران امروز ما طیف چپ در جامعه نداریم و طیف اصلاحطلب در اصل ماجرا اصولگرایانی هستند که در فروع اصلاحطلبند که باز هم چپ به حساب نمیآیند. در حقیقت ماهیت رفتار ایشان هم با ایجاد گروههای، و اجتماعات خرد که بسیار هم بسته رفتار میکنند و برگزاری جشنوارههای خصوصی بیاعتبار که برای هم فقط نوشابه باز میکنند و سابقه میسازند تا صفحات ویکی پدیا را با هجو پرکنند، خیلی با آن گروه که از طریق ارتباط با قدرت سانسور را در دستورالعمل خود دارند تفاوتی ندارند و به همان نقطه دیکتاتوری میرسند که قبلیها رسیده اما نمود آن در زمانی است که طیف ایشان در چرخه قدرت افتاده و ابزار احاطه بر افکار عمومی را به دست بگیرند.
به هر روی این وسط دو مولفه اصلی در جامعه قطعا به تفصیل و تشدید ضربه میخورد: اول جامعه هنرمند مستقل از طیفهای سیاسی، دوم مخاطبین هنر که جامعه هدف اصلی هنرمند به حساب میآیند آن هم با صلب قوایی که خدای آنها برایشان مقدم میداند و بندگانی از بندگانش برای سایرین اصلا آنها را به حساب نمیآورند. نمیدانم شاید این عده از خود خدا بر مردمان غیورترند!!!