خبرگزاری کار ایران

یادداشت مهمان؛

نور صحنه بر ما می‌تابد!

ارمغان بهداروند، مدیرعامل انجمن هنرهای نمایشی ایران در یادداشتی به حاشیه‌های چند روز گذشته پیرامون اجرای نمایش «ترور» واکنش نشان داد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، در متن این یادداشت آمده است:

جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد

یاری که تحمل نکند بار نباشد

گر بانگ برآید که سری در قدمی رفت

بسیار مگویید که بسیار نباشد

مرغان قفس را المی باشد و شوقی

کان مرغ نداند که گرفتار نباشد...

سزاوار‌تر آن است که این دود بیشتر از این برنخیزد که جز اشک چشم، چیزی در ادامه نخواهد داشت اما کسی در دلم به صدای بلند در قیل و قال است که: ما را ز سر بریده می‌ترسانی؟! می‌گویم و به آن امید دارم که زخم شکفته را مرهمی باشد. تئا‌تر عین روزگار و عین همه باید‌ها و نبایدهای این روزگار است. پرانتزی باز که به اختیار می‌توان در آن شباهت چید و پرانتز را بست و خلاص. می‌توان سیاه دید و به خاک سیاه نشاند تئا‌تر را و می‌توان رنگی به رنگ‌های تئا‌تر افزود. این روز‌ها همه به جستجوی مقصری می‌گردند که پای کج بختی‌هایشان را امضا کند و دیواری باشد که به شنیدن هرست آوار شدنش، بشود نفس عمیقی کشید. یک روز از ما می‌خواهند که امضا می‌کنیم این تقصیر را و یک روز هم خود به دنبال امضایی می‌گردیم و کسی که تقصیرش را امضا کند. این روز‌ها اما هر دو سوی امضاییم.

این امضا اما نه در محل کوچکی و نه در پای کاری اندک زده نشده است که در سرسرای کلان تئا‌تر ایران و در پای یکی از فاخر‌ترین آثار نمایشی این سال‌ها نشسته است. جماعت! چگونه می‌توان معمار بود و نخستین کلنگ زن به امارت نوساخته خویش بود؟ چگونه می‌توان با آفرینش و ابداع، شکلی تازه از امام خویش و عظمتش را روایت کرد و نتوان با دیگران گفت و با دیگران شنید و با دیگران، دیگران نبود؟ چه باید دیگر اتفاق بیفتد که ریش سپیدان و چین به پیشانی افتادگان به میدان بیایند و وساطت کنند. این روز‌ها انگار دوبارهٔ‌‌ همان روزهاست! پسر ملجم‌ها راه افتاده‌اند که از یک سو بر ناشکیبایی کسی خاک بپاشند و از سویی بر سیاه کردن کارنامه دولت تئا‌تر شیون کنند و از سویی دیگر آن را نمایشی یا از سر کم استقبالی و یا از روی جنجال آفرینی برای فروش...

آیا می‌توان ترور را دید و با نامه مهربان حسین پاکدل همدل نشد؟ آیا می‌توان ترور را به تماشا نشست و از بضاعت تمام قد تئا‌تر شهر که در این نمایش گرهی به پیشانیش نشسته بود را نستود؟

بگذارید آب‌ها از آسیا بیفتد خواهیم دید که آنکه در صحنه واژگون شده است تئا‌تر است و آن‌ها که دور به دور، آن جنازه را می‌نگرند، پشیمانند از میانداری نکردن و به میدان نیامدن...

با مشق اشتباه خویش و فریاد کردن بی‌واهمهٔ اعتذار خویش، بگوییم که آموخته‌ایم از امام خویش که در مواجهه با خویش و با دیگران، ستیزه‌گر نباشیم که چنین خواهد شد که نباید می‌شد. چند شاخه گل می‌تواند پایان خوش این ترور باشد اما یادمان باشد که در هر ارتفاعی ایستاده باشیم، نور صحنه بر ما می‌تابد و در معرض قضاوت مخاطبان خویش هستیم. چند شاخه گل فقط که:

گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت

مردم کریم‌تر شوند اندر نعیم گل...

کد خبر : ۳۲۵۵۶۷