خبرگزاری کار ایران

بر تئاتر ایران در سال ۹۳ چه گذشت؟/۲

سالِ جوانمرگی بازیگران تئاتر/ پیگیر دغدغه‌های بنی‌آدم باشیم!

تئاتر ایران در سال 93 سه هنرمند جوان با استعداد تئاتر را به دلیل ابتلا به بیماری سرطان از دست داد. جوانانی که امید را برای بازماندگان معنا کردند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، تئاتر ایران در سال 94 فقدان چند بازیگر جوان را احساس خواهد کرد. هنرمندانی که ابتلا به بیماری سرطان و جوانمرگی ویژگی مشترک آنها محسوب می‌شود؛ اما...

روز دوشنبه، 8 اردیبهشت 93 تاریخ اعلام خبر درگذشت ماه‌گل مهر(خواهر زاده رویا نونهالی) بود. هنرمند جوان و خوش آتیه‌ای که ایفای نقش در آثار نمایشی هنرمندانی چون بهرام بیضایی، قطب‌الدین صادقی، محسن حسینی و اکبر زنجانپور و... را در کارنامه داشت. شاید همکاری با هنرمند صاحب جایگاه و اثرگذاری مانند بهرام بیضایی به عنوان ملاک استعداد این بازیگر کفایت کند.

ماه گل مهر

خوش‌رویی، مهربانی و لبخند همیشگی ازجمله ویژگی‌هایی است که همکاران و نزدیکان ماه‌گل مهر از او به یادگار دارند. ویژگی که حتی در سخت‌ترین روزهای شیمی درمانی و واپسین روزهای حیات همراه او بود تا بی‌اعتنا به بیماری مهلک حضور در نمایش «دایی وانیا» به کارگردانی اکبر زنجان‌پور را تجربه کند.  

ماه‌گل مهر، متولد 16 مهر 1357، دانش آموخته رشته تئاتر از دانشکده هنر و معماری بود که در نمایش «مجلس شبیه ....» از بهرام بیضایی، «مده آ»، «اورفه»  و «شهرزاد و هفت قصه‌اش» از محسن حسینی، «پیکره های بازیافته» از قطب‌الدین صادقی، «سه مرثیه هذیان» از روزبه حسینی ایفای نقش کرد.

اما فقط پنج ماه تا اعلام خبر درگذشت یکی دیگر از بازیگران جوان تئاتر ایران فاصله بود. انتشار خبر درگذشت مجید بهرامی در تاریخ 25 آبان 1393 اهالی تئاتر و سینمای ایران را به سوگ تازه‌ای فرو برد.

مجید بهرامی

بهرامی در حدود 6 سال مبارزه با بیماری سرطان مغز و استخوان هیچگاه از حرکت باز نماند و همواره به پیروزی خود در برابر این بیماری امید داشت. بازیگر نمایش «سیاه‌ها» به سرطان لقب "خرچنگ" داد و خود را "قاتل خرچنگ" ‌نامید.

از نکات قابل توجه دوران مبارزه او با بیماری می‌توان به ایفای نقش در اجرای خارجی نمایش «عجایب‌المخلوقات» به کارگردانی رضا ثروتی اشاره کرد که تا حدودی بی‌اعتنا به نظر پزشکان و بر پایه شیطنت ناتمامش صورت گرفت. همچنین اقدام بهرامی در برگزاری نمایشگاه خیریه با عنوان «طناب‌ها و امیدها» از روحیه مبارز و تسلیم نشدنی این هنرمند جوان در برابر بیماری حکایت داشت.

مجید بهرامی در عجایب المخلوقات

تمام مصاحبه‌های بازیگر نمایش «خانه‌ای در گذشته ما» در دوران بیماری برای دوستانش و مبتلایان به سرطان نشاط و روحیه به همراه داشت. این روحیه مثبت در حالی عیان می‌شد که بازیگر مستعد و جوان تئاتر ایران در سایه سهل‌انگاری و بی‌توجهی‌ جمعی (به‌رغم اعلام خطر پی در پی رسانه‌ها) همچون شمعی آب می‌شد اما چیزی جز عشق به زندگی نمی‌گفت.

شاید اظهار نظر این هنرمند درباره برگزاری نمایشگاه خیریه «طناب‌ها و امیدها» به کلی بیان کننده روحیه بهرامی باشد. او درباره برگزاری نمایشگاه خود گفته بود: «طنابها و امیدها» مجموعه عکس‌هایی‌ست از روزهای زندگی من و "خرچنگ". ایده این عکس‌ها روزی به دنیا آمد که در شرایط سخت بیماری‌ام یکبار از دکترم پرسیدم: دکتر چه خبر؟! و با ناامیدی جواب داد: «بین زمین و آسمانی، نمی‌دانم چه چیز تو را تا الان نگه داشته است؟!» اما من می‌دانستم، زندگی من با طنابی بین زمین و آسمان معلق بود و آن طناب امید بود؛ طنابی نامریی… مثل امید، مثل طناب داخل عکس‌هایم… مثل امید داخل عکس‌هایم.

مجید بهرمی

درگذشت بهرام ریحانی، بازیگر پانتومیم کشور در ماه‌ پایانی سال 93 خانواده هنرهای نمایشی را بر سر سفره سوگی دیگر نشاند. امید به زندگی و حضور دوباره روی صحنه در ریحانی هم مانند دو همکار دیگر خود مثال‌زدنی بود. این روحیه موجب شد بازیگر نجیب پانتومیم ایران درحالیکه از پیشرفت بیماری و تزریق داروهای شیمی درمانی رنج می‌برد با تب بالای 38 درجه برای یاری رساندن به یک کودک مبتلا به سرطان راهی لاهیجان شود.

ریحانی هنگامی با این کودک 13 ساله‌ آشنا شد که برای ادامه درمان به بیمارستان فیروزگر تهران رفت و به گفته خود در راهروهای تودرتوی بیمارستان مشاهده کرد وضعیت بیماران برای تهیه دارو و پرداخت هزینه‌های درمان در چه شرایطی قرار دارد. نتیجه این تجربه‌ها عاملی شد تا ریحانی پی‌درپی خواستار توجه مسئولان و هنرمندان به کودکان مبتلا به بیماری‌های خاص باشد.

بهرام ریحانی

متن پیام این هنرمند در انتهای یکی از اجراهای نمایش «یک کلیک کوچولو» گویای درخواست قلبی ریحانی است. این هنرمند نوشت: چند ماهی است که جسمم به واسطه مبارزه با «کانسر» نحیف و شکسته و بی رمق گشته...

اما چه باک! اگر پزشکان مرا "از کار افتاده کامل" بدانند و بنامند که ما - زنده به روح هستیم و روح انسان را هرگز پایان و شکستی در کار نیست...

هموطن عزیزم! در همین چند ماه به واسطه رفت و آمد در بیمارستان‌ها و آزمایشگاه‌ها و مراکز درمانی – این چنین دریافتم که هزاران - آری ! درست می‌شنوید هزاران کودک نازنین و معصوم ایرانی از طفل چهار ماهه تا پانزده ساله – در حال مبارزه با «کانسر» (سرطان) هستند...

با پدران و مادران زحمتکشی که اغلب آنها در آمدشان از ماهی چند صد هزار تومان فراتر نمی‌رود...

کودکانی از مشهد، شیراز، همدان، بابل، زاهدان، سنندج، بندرعباس، تربت جام، ساوه و سراسر سرزمین مقدسم ایران عزیز... به این نازنینان بیافزایید هنرمندانی همچون سینا نادری هنرمند (که جاودانگی را معنا کرد) مجید بهرامی عزیز و دوست داشتنی با آن لبخند همیشگی؛ مصطفی عبدالهی عزیز و سایر هنرمندانی که قدرشان را ندانستیم.

و اما اینک با زخمی که حاصل عمل جراحی سنگین و طاقت فرساییست که هنوز هفته‌ای از نقش بستنش بر روی بدنم نگذشته. با گروهی انسان شگفت انگیز که مرا همراهی می‌کنند قصد این کرده‌ایم که در روز شنبه هجدهم مرداد ساعت 19 در سالن اصلی تئاتر شهر یک اجرای نمادین داشته باشیم با هدف جلب توجه افکار عمومی نسبت به وضعیت کودکان نازنین مبتلا به کانسر و همین طور هنرمندانی که با این بیماری مبارزه می‌کنند. نمی‌دانم که با این زخم تازه - و درد سهمگینی که بر دوش می‌کشم آیا قادر به اجرای نمایش خواهم بود یا ... آن چه می‌دانم این است که شما ایرانیان در آن روز قادر به خلق یک معجزه و شگفتی خواهید بود... کاری کنید که جهان به احترام همت‌تان برخیزد و دستها را به هم بکوبد، که اگر قادر به اجرا شوم معجزه ایست که شمایان پدید آورنده آنید.

کاری کنید که جهان بداند شما مردم نیکوکاری که با زیبایی روح به فکر کودکان غزه هستید. کودکان نازنین و معصوم ایرانی (بخوانید هزاران کودک ایرانی که با دست خالی در حال مبارزه با کانسر هستند) را هرگز، هرگز فراموش نمی‌کنید. احترام و شگفتی جهانیان را بر انگیزید که شمایان هرگز هنرمندان بیمار خود را از یاد نمی‌برید.

شور و شگفتی و عشق و معجزه بیافرینید و بسازید.

شادی حقیقی آرام و بی‌صداست.jpg3

چندی بعد نمایش «شادی حقیقی آرام و بی‌صداست» با ایفای نقش باران کوثری، کامبیز بنان، آرزو افشار و بهرام ریحانی و پس از تقدیم شاخه‌ای گل به کودکان مبتلا به سرطان در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت تا یک اتفاق شگفت شکل بگیرد.

علیرضا نادری(مدرس دانشگاه، نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر) با حضور روی صحنه تئاتر شهر در سخنانی گفت: خدا را سپاس که در این جمع تعداد زیادی از اولاد بنی‌آدم هستند و از بنی‌آدم کسانی قهرمان می‌شوند. قهرمان کسی است که به خانه برمی‌گردد. بهرام مثل جان رفته من، سیناست(فرزند علیرضا نادری که در ماه پایانی سال 92 به دلیل ابتلا به بیماری سرطان از دنیا رفت). وقتی این همه روحیه را در اینجا دیدم، واقعا خوشحال شدم. من او را از نوجوانی و مدرسه‌های مانند دوره عهد قاجار می‌شناسم. عاشق پانتومیم بود و عاشق سکوت. سکوت حرف نزدن نیست. شنیدن است. صدا دارد. ندا، ودا و هدا. وقتی این کلمات را در کنار هم قرار می‌دهید با نوح اولین پیامبر خداوند رو به رو می‌شوید. در وندیداد نوشته زرتشت خداوند وندی به آدمی می‌دهد. به نوح نبی خود گفت به ابراهیم خلیل خود و به موسی کلیم خود گفت. من این طور فکر کی کنم و در این "طور" هستم. هرکس باید طور داشته باشد و یک نبی که خبر را به او بدهد و کتابی که براساس سند بتواند حرف بزند. قبول کردن و رد کردن مفاهیم عالی کار ساده‌ای است. با یک نچ از زبان می‌شود این کار را کرد. تکذیب می‌کنی. تکذیب کردن با یک نچ ساده است و فهمیدن دشوار است.

او ادامه افزود: سفر از نطفه تا عقل که آدمی می‌کند، وند پیدا می‌کند. من وقتی با کسی وارد گفت‌و‌گو می‌شوم از این مقدمه و زیرسازی استفاده می‌کنم. اولین گفته من با طرف مقابلم این است که ماده و روح با هم فرق می‌کنند. مجید و بهرام و سینا جان رفته من، روح هستند. روح مرتبه‌ای است که اولاد بنی آدم در آن قهرمان خواهد شد...

و بهرام ریحانی آخرین نقش‌های خود در این دنیای فانی را با استادی تمام بازی کرد و مدتی پس از ایفای نقش در نمایش «بی‌لالا» به کارگردانی یاسر خاسب (اجرا شده در بخش خارج از مسابقه سی و سومین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر) از دنیا رفت تا تئاتر ایران یکی دیگر از استعدادهای مثال‌زدنی خود را از دست رفته ببیند.

امید به زندگی در سخت‌ترین شرایطِ مبارزه با بیماری سرطان ویژگی مثال‌زدنی هر سه هنرمندِ امروز غایبِ تئاتر ایران است. بازیگرانی که زندگی را برای ما بازماندگان(ما)، جاماندگان کارگردانی کردند و به واژه امید معنایی دیگر بخشیدند. امید که یاد و خاطره آنها هرگز فراموش نشود و بنی‌آدم (به قول علیرضا نادری) دغدغه‌های انسان دوستانه و متعالی آنها را پیگیری کنند.

کد خبر : ۲۶۱۰۶۴