خبرگزاری کار ایران

فرید قدمی در گفت‌وگو با ایلنا؛

همه درباره جنایات جنگی متفقین سکوت کرده‌اند/ در دوران جنگ جهانی اول، نیمی از جمعیت ایران در پی قحطی تلف شدند/ هویت جغرافیایی مفهومی انتزاعی است

asdasd
کد خبر : ۶۵۷۷۰۰

آوارگان و پناهندگان این بالقوگی را دارند که به توهم هویتی در جهان پایان بدهند، اما هویت‌گرایی خود این پناهندگان و هویت‌گرایی ملت‌های میزبان چیز دیگری را رقم می‌زند. ما باید به سمت شکل‌گیری اجتماع‌های بدون اشتراک برویم.

«فرید قدمی»، نویسنده و مترجمی است نام‌آشنا که ترجمه آثار برجسته‌ای را در کارنامه خود دارد؛ از «ولگردهای دارما»، نوشته «جک کرواک» نویسنده آمریکایی نسل بیت، گرفته تا اشعار «محمود درویش» شاعر عرب. قدمی در آخرین رمان خود، «پاره‌های پاریسی یا پوره‌ پنیر و پروست» که اثری است اتوبیوگرافیک، به قطحی بزرگ سال‌های ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ در ایران در جنگ جهانی اول اشاره می‌کند و آن را به باد انتقاد می‌گیرد. همین موضوع بهانه‌ای شد برای گفت‌وگو با او در این مورد.

فرید قدمی با اشاره به این‌که قحطی بزرگ سال‌های ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ در ایران را شاید بتوان یکی از فجایع بزرگ تاریخ کشور دانست، درباره عوامل این فاجعه انسانی به ایلنا گفت: من در رمان «پاره‌های پاریسی» در نامه‌ای به «فردینان سلین» نویسنده فرانسوی، از این قحطی نوشته‌ام؛ می‌دانیم که سلین به‌خاطر همکاری‌اش با دولت ویشی و ژنرال «فیلیپه پتن»، ژنرال فرانسوی، بعد از جنگ جهانی دوم محاکمه و زندانی شد و حتی خیلی از روشنفکرهای فرانسه دنبال اعدامش بودند. دلیل این امر چهره‌ای بود که بعد از جنگ دوم از آلمان و متحدانش پرداخته شد: شر مطلق. دولت شکست‌خورده آلمان نازی به‌عنوان شر مطلق معرفی شد تا کثافتی که در هر دو جنگ اول و دوم توسط همه‌ی قوای دخیل شکل گرفته بود، ماست‌مالی شود. هولوکاست به‌عنوان یگانه فاجعه‌ی جنگ‌ها شناخته شد و رهبران متفقین هم به عنوان قهرمانان عصر ستایش شدند! تقریباً همه درباره جنایات جنگی متفقین سکوت کردند. یکی از این جنایت‌ها قحطی‌ای بود که توسط دولت بریتانیا در ایران ایجاد شد و منجر به مرگ نزدیک به نیمی از مردم شد. 

در جنگ جهانی اول حدود نیمی از مردم ایران در پی قحطی تلف شدند

در سال ۱۹۱۷ بیشتر از ۷۵ ‌هزار رأی در انتخابات مجلس ملی در تهران شمرده شد، یعنی جمعیت بالای ۲۱ سال مرد تهران که رأی داده بودند، که بر اساس آن می‌شود حداقل کل جمعیت تهران را ۵۰۰ هزار نفر تخمین زد، اما سه‌ سال بعد جمعیت تهران تنها ۲۰۰ ‌هزار نفر گزارش شده. یعنی بیشتر از نصف مردم تهران در همین سه ‌سال به‌خاطر قحطی مرده‌اند. «محمدقلی مجد» محقق ایرانی، در کتابی که در این زمینه با نام «قحطی بزرگ» نوشته مدارک بسیاری را گردآورده و استدلال می‌کند که دست‌کم نیمی از جمعیت ایران در آن قحطی بزرگ مردند، یعنی حدودا هشت میلیون نفر از جمعیت ۱۵ ‌میلیونی کشور. خیلی‌ها سعی می‌کنند این قحطی را طبیعی بدانند و مرگ‌ومیر ناشی از آن را به علت قحطی طبیعی جلوه بدهند. 

این نویسنده با اشاره به این‌که برخی معتقدند که مرگ‌ومیر آن سال‌ها در ایران نه در اثر قحطی که بیماری‌هایی چون آنفلوآنزا بود، ادامه داد: می‌دانیم که هفت سال پیش از شروع جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴، ایران به‌موجب قرارداد ۱۹۰۷ پترزبورگ بین بریتانیا و روسیه‌ تزاری تقسیم شده بود و با آغاز جنگ جهانی اول ایران از پیش اشغال شده بود و دولت احمدشاه، که پسربچه‌ای بیشتر نبود، عملا اختیار چندانی در مملکت نداشت. در سال ۱۹۱۷ انقلاب بولشویکی در روسیه پیروز شد و سیاست «ولادیمیر لنین» رهبر شوروی، به خروج نیروهای روس از ایران منجر شد، اما بریتانیایی‌ها تا آخر جنگ ماندند و از جمله با خرید غلات ایران، که بر اثر قحطی کم و گران شده بود، و ممانعت از ورود غذا به ایران بین سال‌های ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹، میلیون‌ها نفر را در ایران با زجر گرسنگی کشتند. بعضی‌ها از تأثیر وبا و آنفلوآنزا می‌گویند، مسلماً گرسنگی مفرط چنین بیماری‌هایی را تشدید می‌کند، اما چرا سربازان اشغال‌گر از این بیماری‌ها نمردند؟

قضیه چندان پیچیده نیست: خشکسالی باعث از بین رفتن بخش زیادی از محصول گندم و غلات می‌شود، قانون عرضه و تقاضا قیمت غلات را بالا می‌برد، دولت بریتانیا با زور و پول بسیار هرچه غله در بازار هست را می‌خرد و قیمت گندم بیش از ۱۰۰ برابر می‌شود. فرض کنید همین امروز قیمت نان لواش از ۲۱۰ تومن برسد به ۲۱ هزار تومن. چه خواهد شد؟ حمل و نقل کشور هم منحصراً در اختیار بریتانیا بود، حتی شخص پادشاه هم نمی‌توانست از جایش تکان بخورد. در این بین فقط دربار فاسد غذایش را داشت و سربازان اشغالگر. گزارش‌هایی که از آن زمان به جا مانده وحشتناک است. دسته دسته مردم در خیابان‌ها می‌مردند و حتا رمقی برای انتقال اجساد نبوده. معلوم است که در چنین وضعیتی بیماری‌ها هم تشدید می‌شوند. 

نویسنده کتاب «سیاست ادبیات؛ تزهایی درباره نوشتار»، در پاسخ به این‌که اصولا این دست اقدام‌های بریتانیا و مر‌گ‌ومیر گسترده مردم در آن سال‌ها چه سودی برای دولت این کشور داشته است، پاسخ داد: هیچ! مجد استدلال می‌کند که این قحطی تسلط سیاسی بریتانیا بر ایران را بیشتر می‌کرد، اما به گمان من چنین استدلالی درست نیست و بیشتر شبیه شوخی است. بریتانیا بدون مرگ‌ومیر ملت هم به‌قدر کافی بر اوضاع ایران مسلط بوده است. مسأله این است که زنده‌ماندن ایرانی‌ها اساسا مسئله مهمی نبوده. این مسئله‌ای اخلاقی است. از نگاه یک بریتانیایی، ایرانی‌ها موجوداتی انسانی نبودند، نه فقط ایرانی‌ها، بلکه کلاً جامعه‌ی غیرغربی. در سال ۱۹۱۹ «وینستون چرچیل»، نخست‌وزیر پیشین بریتانیا، که در آن روزها وزیر جنگ بود به فرماندهانش در مصر اجازه آزمایش سلاح‌های شیمیایی روی اعراب را می‌دهد و حتی دودلی در این‌باره را هم تحقیر می‌کند. غیرغربی‌ها از نگاه بریتانیا فاقد شأن انسانی بودند، همان‌طور که یهودیان و کولی‌ها برای نازی‌ها.

نمونه این رفتارها توسط دولت‌های غربی بسیار است. مثلا در قرن نوزدهم متجاوزان انگلیسی در استرالیا به‌عنوان تفریح، بومی‌ها را شکار می‌کردند. بعد از جنگ دوم، آلمان نازی شر مطلق شد تا کثافت متفقین در دو جنگ پنهان شود. چنین رویکردی هنوز هم هست. هنوز همه درباره‌ی آشویتس می‌نویسند، به گمان من نه برای عیان کردن چهره‌ی پلید نازیسم در آن، که برای پنهان کردن واقعیت مشترک متفقین و متحدین، یعنی هاریِ سرمایه‌داری. مازادی که در صنعتی‌ترین کشورهای جهان تولید شده بود باید در جنگ خرج می‌شد. جنگ‌های جهانی اول و دوم نتیجه منطقی سرمایه‌داری بودند، سرمایه‌داری هاری که امروز هم بر جهان حکمفرماست.

مترجم آثاری از «آنائیس نین» و «اوسیپ ماندلشتام» با اشاره به این‌که برخی مورخان قحطی آن سال‌ها را بیشتر نتیجه احتکار و مشکلات کشاورزی، به ویژه از سوی احمد شاه، می‌دانند، در رابطه با نقش امپریالیسم، به‌عنوان «بالاترین مرحله از سرمایه‌داری»، در‌ این بحران گفت: همان‌طور که گفتم، مسئله اصلی مسئله‌ای اخلاقی بود، نه سیاسی. مشکلات کشاورزی وجود داشت، اما نه آن‌قدر که نیمی از مردم کشور را بکشد. بریتانیا همه غلات را خرید و برای سربازانش احتکار کرد تا هزینه‌های جنگ برایش کم شود، نیازی هم به تأمین آذوقه از هند ندید چون این ایرانی‌ها بودند که از گرسنگی می‌مردند، نه سربازها. 

نویسنده رمان‌هایی چون «زن‌ها در زندگی من یا دلف معبد دلفی» و «دومینانت یا مامان اون زنه رو که داره می‌دوئه می‌بینی؟» درباره نقش ناسیونالیسم و رویکردهای ملی‌گرایانه در شکل‌گیری جنگ و عواقب فاجعه‌بار آن، چه در ایران و چه در کشورهای دیگر، گفت: نباید فراموش کنیم که حتی پیش از شروع جنگ جهانی اول قوای روس و انگلیس شمال و جنوب ایران را بین خودشان تقسیم کرده بودند و همراهی برخی از مردم و دولتمردان با آلمان نه به‌خاطر مهملاتی نظیر نژاد آریایی و این حرف‌ها که به‌خاطر همان فرمول مشهور بود که می‌گوید دشمنِ دشمنِ من دوستِ من است. آلمان دوست ایران بود چرا که در نبرد با اشغالگران ایران، روسیه و انگلستان، بود. همین! 

هویت جغرافیایی مفهومی انتزاعی است که به مردم دلیلی برای ساکن‌شدن می‌دهد. انسان رابطه‌ای خیالی با موطنش تشکیل می‌دهد تا بتواند دلیلی برای ماندنش دست‌وپا کند. انسانِ بی‌قرار و سرگردان در کره‌ پهناور خاکی دلیلی برای ساکن‌شدن می‌خواهد و این دلیل چیزی غیرواقعی و انتزاعی است با نام هویت جغرافیایی. با شکل‌گیری دولت‌-ملت‌ها این هویت جغرافیایی به هویت ملی بدل شد، زیر بار سرودها و پرچم‌ها. در قرن ۱۹ در اروپا ناسیونالیسم وقتی شکل می‌گیرد که مذهب دیگر نمی‌تواند مبنای اجتماع باشد.

ناسیونالیسم بر حسب نیاز شکل می‌گیرد

ناسیونالیسم وقتی شکل می‌گیرد که نیازی به آن باشد، مثلا وقتی مردمی می‌بینند که قلمرو زندگی‌شان اشغال شده باید حول چیزی متحد شوند تا از منافع مشترک‌شان، و از آزادی و شأن انسانی‌شان، دفاع کنند. وقتی دیگر مذهب عاملی فراگیر نیست، این چیز مشترک ناسیونالیسم خواهد بود. اما این ناسیونالیسم پس از رفع ضرورتش باز هم وجود خواهد شد، و چون حول هویتی شکل گرفته است و مرکزگراست به‌ناچار افراد و گروه‌ها و طبقاتی را هم طرد خواهد کرد. مثلا ناسیونالیسم آلمانی که بر اساس هویت نژادی شکل گرفت، ناگزیر از طرد نژادهای غیر آلمانی بود، بی‌توجه به این واقعیت که اساسا نژاد مفهومی انتزاعی و وهمی است و چیزی به‌نام خلوص وجود ندارد. ناسیونالیسمی هم که بر اساس زبان شکل بگیرد به سرکوب گروه‌های زبانی دیگر منجر خواهد شد.

هویت‌گرایی همچنان مساله اصلی است

قدمی با اشاره به این‌که امروز نیز موج ملی‌گرایی جهان را فرا گرفته و پا گرفتن گروه‌های پوپولیستی و راست افراطی در سراسر دنیا وضعیت را بسیار پیچیده کرده است، گفت: فکر می‌کنم همچنان مسئله اصلی مسئله هویت‌گرایی است. دولت‌ها سعی می‌کنند مشکلات اقتصادی را که ناشی از وضعیت بازار سرمایه‌داری است به گردن مسائل هویتی بیندازند، در نتیجه احساسات تندی علیه اقلیت‌ها و مهاجران شکل می‌گیرد و نتیجه‌اش سر کار آمدن گروه‌های راست افراطی است. هرجا که مشکلات اقتصادی بیشتری هست، ناسیونالیسم بیشتری هم هست.

آوارگان و پناهندگان این بالقوگی را دارند که به توهم هویتی در جهان پایان بدهند، اما هویت‌گرایی خود این پناهندگان و هویت‌گرایی ملت‌های میزبان چیز دیگری را رقم می‌زند. به گمان من هر کنش رادیکال و رهایی‌بخشی در حال حاضر ضد هویت است. ما باید به سمت شکل‌گیری اجتماع‌های بدون اشتراک برویم، همان چیزی که «موریس بلانشو» فیلسوف فرانسوی، می‌گفت، اجتماع‌هایی که مبناشان نه هویت مشترک که بی‌هویتی و بی‌اشتراکی است.  

 

گفت‌وگو: کامران برادران

 

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز