پای صحبتهای یک زن فروشنده:
برخی زنان شاغل در لباسفروشیهای سطح تهران از بیکاری خود در هفتههای اخیر خبر میدهند.
برخی زنان شاغل در لباسفروشیهای سطح تهران از بیکاری خود در هفتههای اخیر خبر میدهند.
کرونا آمده اما معلوم نیست به این زودیها برود! در این شرایط کسی به فکر زهرا و زنان دستفروش مترو نیست؛ این زنها هر روز در معرض خطر هستند اما نمیتوانند در خانه بمانند و پا به میدان خطر نگذرانند؛ این زنها هر روز با دنیایی از درد و دغدغه و ترس، کلنجار میروند؛ این زنها که خونشان از هیچ شهروند دیگری کمرنگتر نیست، اگر «میتوانستند» حتما نمیآمدند!
آیا اگر بارندگی و نزولات جوی به حدی برسد که خشکسالیهای دهه گذشته از بین برود؛ دولت به کشاورزان مغموم و مهاجر کمک خواهد کرد به زمین اجدادی شان بازگردند؟ آیا زنهایی مثل عذرا، بذر و آب خواهند داشت که بازهم گردو و زرشک و عناب بکارند؟ آیا روزی این زنهای مغموم از چهارراههای غربتزده و پر از رنج، کوله بارِ غرور لهشدهشان را برمیدارند و به کرانههای هیرمند و روستاهای سربیشه و بیرجند بازمیگردند؟!