خبرگزاری کار ایران

مادر باستان‌شناسی ایران در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد؛

یک دانشجوی ایرانی با آرنج نخست‌وزیر چین را کنار زد/ از عشق به باستان‌شناسی تا شکستن قرق مردها/ ایران، انار و انگور به چین داد، هلو و زردآلو گرفت

asdasd
کد خبر : ۷۷۳۷۹۰

در گفتگو با دکتر فخری دانش‌پورپرور که از او به عنوان مادر باستان شناسی ایران یاد می شود از خاطراتی از شکستن قرق مردها در حفاری‌ها تا کشف الواح گلی و مجسمه‌های بی‌سر ایلامی‌ها سخن به میان آمد. با او خاطراتش در دانشگاه‌های چینی و برخورد با نخست‌وزیر چین را مرور کردیم.

به گزارش خبرنگار ایلنا، این روزها خبرها از اهدای ششمین تندیسِ پدر باستان‌شناسی ایران «عزت‌الله نگهبان» به خانم دکتر فخری دانش‌پورپرور حکایت دارند. این مراسم با تلاش انجمن علمی باستان‌شناسی ایران، مؤسسۀ باستان‌شناسی دانشگاه تهران، گروه باستان‌شناسی دانشگاه تهران و گروه پژوهشی باستان‌کاوی تیسافرن روز سه‌شنبه ۲۸ خردادماه ۱۳۹۸ ساعت ۱۶ تا ۱۸ برگزار می‌شود، و با توجه به سال‌ها تلاش و فعالیت خانم دکتر دانش‌پورپرور که از او به عنوان مادر باستان‌شناسی ایران یاد می‌شود، طی این مراسم نشان «دکتر نگهبان» به او اهدا خواهد شد.

همین امر بهانه‌ای شد تا برای گفتگو به خانه‌ دکتر دانشپور برویم. با باز شدن در خانه، نمایی از یک زندگی پرفراز و نشیب پیش رویمان نمودار شد. خانه‌ای مملو از آثار و اشیاء مختلف از دوران‌ و سبک و سیاق‌های متفاوت. از چین و ژاپن گرفته تا هند و... گویی از دنیای مدرن جدا شدیم و پا در تاریخ گذاشتیم. هر یک از دیوارهای خانه خاطراتی از سال‌های دور و نزدیک را به نمایش می‌گذاشت. 

یک دانشجوی ایرانی با آرنج نخست‌وزیر چین را کنار زد/ از عشق به باستان‌شناسی تا شکستن قرق مردها/ ایران، انار و انگور به چین داد، هلو و زردآلو گرفت

یکی از بارزترین ویژگی‌های خانه دکتر دانش‌پورپرور، علاقه و تاکید او در نگهداری و قاب کردن عکس‌ها بود. این عکس‌ها از دانشجویان قدیمی گرفته تا اساتید و درگذشتگان همه جای خانه دیده می‌شوند. عکس‌هایی از دوران نوجوانی گرفته تا جوانی و فارغ‌التحصیلی او نیز در جای جای خانه روی دیوار و روی میزها هست.

یک دانشجوی ایرانی با آرنج نخست‌وزیر چین را کنار زد/ از عشق به باستان‌شناسی تا شکستن قرق مردها/ ایران، انار و انگور به چین داد، هلو و زردآلو گرفت

در نهایت نیز ویترینی بزرگ مملو از اشیاء و فسیل‌های موجودات دریایی از صدف‌ها، مرجان‌ها و حلزون‌ها گرفته تا پوسته‌ای از کوسه‌ای کوچک و مارمولکی بزرگ‌جثه در این ویترین جای دارد. ویترینی که شاید بیش از شش دهه است که اشیاء داخل آن جمع‌آوری می‌شوند و در کنار هم قرار می‌گیرند. درواقع تلفیقی از هنر و تاریخ چین، هند و ایران در این خانه درهم آمیخته که دیدن تک تک آنها ساعت‌ها زمان نیاز دارد. 

وقتی می‌بیند که محو تماشای ویترین و اشیاء آن هستم، می‌گوید: هریک از این اشیاء داستانی دارد مثلاً آن تکه‌سنگ را می‌بینی؟ به نظر می رسد بخشی از بقایای یک پا است. شست و بخش اتصال استخوان ساق را می‌توان در بخش‌های مرتبط به خود دید. آن اژدهای کومودور هم هدیه‌ای است که یکی از دانشجویانم روز معلم به من هدیه داد. آن کوزه گلی کوچک هم نخستین شیئی است که در کلکسیون من جای گرفت، جای ادویه‌های مادربزرگم بود. آن چراغ گردسوز قدیمی را مادرم، آن زمان که شاگرد اول دانشگاه شدم، به من داد. بیشتر آنچه که در این ویترین‌ها می‌بینید، جهیزه مادرم بوده است.

یک دانشجوی ایرانی با آرنج نخست‌وزیر چین را کنار زد/ از عشق به باستان‌شناسی تا شکستن قرق مردها/ ایران، انار و انگور به چین داد، هلو و زردآلو گرفت

او ادامه می‌دهد: در خانه‌مان که در خیابان ری تهران قرار داشت و خانه‌ای قدیمی بود اتاقکی در زیرپله داشتم و تمام چیزهایی که دوست داشتم و جمع آوری می‌کردم را در آنجا نگه می‌داشتم. پول‌های قدیمی، وسایل قدیمی، کوزه و اشیاء مختلف را جمع می‌کردم. هرچند درباره باستان‌شناسی چیزی نمی‌دانستم اما از همان کودکی به این حوزه علاقه‌مند بودم. 

خانم دانشپور ۸۲ سال پیش در خیابان ری تهران زاده شد و تحصیلات ابتدایی را در دبستان پارس گذراند. دیپلم رشته طبیعی یعنی همان علوم تجربی امروز را دارد و دیپلم ادبی و دانشسرای مقدماتی را نیز گرفته است. در سال ۱۳۳۷ در وزارت فرهنگ یا آموزش و پرورش، استخدام شد و تدریس را آغاز کرد. 

برادرش دندانپزشک و خواهرانش پزشک بودند؛ از این رو مادر علاقه‌مند بود تا آخرین فرزند خانواده نیز در حوزه پزشکی تحصیل کند. حتا رشته مامایی تبریز نیز قبول شد اما از آنجا که تمام عشق و علاقه‌اش به باستان‌شناسی بود، توانست در مقابل خواست مادر و خانواده ایستادگی کند و رشته باستان‌شناسی را برای ادامه تحصیل برگزیند. و البته نخستین کسی که مخالفت کرد، مادر بود. 

می‌گوید: سه رشته، زمین‌شناسی، باستان‌شناسی و دامپزشکی را دوست داشتم. باستان‌شناسی را بیشتر برای حفاری دوست داشتم اما عاشق حیوانات نیز هستم.

شاید از این جهت است که این روزها طاقچه کنار پنجره خانه او تبدیل به مامنی برای کبوتران شهر شده و با ورود به خانه با کیسه‌ای از گندم روبه رو می‌شوید که برای کبوتران کنار گذاشته شده. می‌گوید: ۳۰ سال است که آنها به اینجا می‌آیند و حتا در سال‌هایی که در هند بودم، کلید خانه را به دانشجویانم داده بودم تا هفته‌ای دو یا سه بار برای دانه دادن به کبوتران و پرندگان بیایند. معتقدم تا انسان، حیوان‌دوست نباشد، انسان‌دوست نیز نمی‌تواند باشد.

از آنجا که تخصص او درخصوص چینی‌های آبی و سفید است؛ اکنون به واسطه برگزاری سومین کنگره جاده ابریشم، درحال نوشتن مقاله‌هایی با موضوع بررسی چینی‌های آبی و سفید گنجینه اردبیل در ارتباط با راه ابریشم و چینی‌های آبی و سفید و سلادون‌ها در تبریز است. این چینی‌ها در دوره‌های مختلف از کشور چین وارد ایران شده‌اند و با توجه به تأثیری که جاده ابریشم در انتقال، فرهنگ و هنر و البته آیین و تفکر در میان کشورهای مختلف داشته، این تاثیرگذاری در حوزه هنر ایران و چین مورد بررسی قرار گرفته است.

خانم دکتر دانشپور علاوه بر تحصیل و تدریس باستان‌شناسی و تاریخ هنر چین، در راه‌اندازی گروه زبان و ادبیات چینی در دانشگاه شهید بهشتی  هم کمک کرده و از سال ۱۳۷۷ با مدیریت او این گروه فعالیت خود را آغاز کرده است.

باتوجه به سال‌ها تلاش و فعالیت فرهنگی خانم دکتر فخری دانش‌پورپرور، برآن شدیم تا با ایشان به گفتگو بنشینیم. در ادامه این گفتگو را می‌خوانید:

یک دانشجوی ایرانی با آرنج نخست‌وزیر چین را کنار زد/ از عشق به باستان‌شناسی تا شکستن قرق مردها/ ایران، انار و انگور به چین داد، هلو و زردآلو گرفت

باتوجه به آنکه رشته و علاقه و تحصیلات اصلی شما در حوزه باستان‌شناسی بود اما بعد از آنکه موفق به دریافت بورسیه شدید، تحصیل در رشته تاریخ هنر چین را در پی گرفتید. پس از بازگشت به ایران نیز تدریس در دروس مختلف هنری، فرهنگی و باستان‌شناسی را در پیش گرفتید. از قرابت تاریخ، فرهنگ و هنر و باستان‌شناسی بگویید. این قرابت در حوزه تاریخ و فرهنگ چین و هند و ایران چگونه رقم می‌خورد؟ 

در آن زمان دانشجوی دانشگاه تهران بودم و شاگرد اول دانشگاه شدنِ من در هنگام فارغ‌التحصیلی باعث شد که بتوانم یکی از سه بورسیه تحصیلی را دریافت کنم و نیز به همین دلیل، این امکان را یافتم تا بین کشورهای چین، یونان و مراکش انتخاب انجام دهم و من چین را انتخاب کردم. خانم دکتر سیمین دانشور که در آن زمان استاد و مدیرگروهمان بود با این انتخاب موافقت کرد. وقتی به چین رفتم، متوجه شدم که در آن کشور دکترای رشته باستان‌شناسی وجود ندارد. از این رو برای دکترای تاریخ ثبت نام کردم. در این خصوص با دکتر عزت‌الله نگهبان، که رئیس وقت دانشکده ادبیات و علوم انسانی و  استاد گروه باستان شناسی  بود، مکاتبه کردم، اما دکتر دانشور و دکتر نگهبان معتقد بودند که نیاز داریم کسی در زمینه تاریخ هنر چین تحصیل کند. از این رو فوق لیسانس هنر چین خواندم.

حدود شش سال در چین بودم و بعد از بازگشت به ایران، در دانشکده ادبیات، تدریس دروس هنر هند، ژاپن و چین را آغاز کردم. سالها بعد برای دریافت دکترا به هند رفتم چون علاقه خاصی به هنر چین و هند دارم دوره دکترای تاریخ هنر، فرهنگ و باستان‌شناسی را گذراندم. 

معتقدم تاریخ، هنر و باستان‌شناسی لازم و ملزوم یکدیگر هستند و در کنار هم قرار می‌گیرند. بخصوص وقتی هنر چین، ایران و هند را در کنار هم قرار می‌دهیم، شاهد ارتباطی تنگاتنگ و نفوذ هنری در این فرهنگ‌ها هستیم. 

وقتی درباره هنر چین مطالعه می‌کنیم، تاثیر برخی از آثار ایران در هنر چین را می‌بینیم. همینطور تاثیر هنر چین در ایران و هند مشهود است. نکته مهم درخصوص هنر چین این است که تاثیرهایی که از سایر فرهنگ‌ها و هنرها می‌گیرند، آنچنان با فرهنگ خود عجین می‌کنند که گاهی تشخیص این تاثیرگذاری دشوار می‌شود.

آیا مثال شاخصی از تاثیر هنر ایران در هنر چین وجود دارد که در طول سال‌های گذشته در بطن هنر چین نفوذ کرده باشد؟

مسائل مهمی درباره تاثیر و نفوذ این فرهنگ‌ها در یکدیگر مطرح است. به طور مثال، شاهد نفوذ زبان فارسی در چین هستیم. ضمن آنکه در دوره حکومت مغول، شاهد پادشاهی قوبیلای خان در چین و هولاکوخان در ایران هستیم. اینها دو برادر بودند که در کشورهایی حکومت می‌کرده‌اند که از آن خودشان نبوده. در نتیجه ارتباطات خوبی داشتند و قوبیلای خان برای آنکه چینی‌ها بر علیه او قیام نکنند از کارگزاران ایرانی در دربار خود استفاده می‌کرد. به علت حضور ایرانی‌ها در دربار چین شاهد، نفوذ زبان، فرهنگ و هنر ایرانی در چین هستیم. گفته می‌شود که ایرانی‌ها مبلغان اصلی دین اسلام در چین نیز بودند. 

کلماتی مانند خواُش که همان خوش آمدید فارسی است و آب‌دست (وضو)، کازه (کاسه)، گشت و ... همه کلمات فارسی هستند که در زبان مسلمانان چینی وارد شده است. 

در حوزه راه ابریشم نیز شاهد داد و ستد بین کشورهای مختلف بودیم که البته این داد و ستد فقط به حوزه تجاری و بازرگانی منحصر نمی‌شد و در قالب تاثیرات فرهنگ، هنر، زبان و... نیز جای می‌گرفت و ما شاهد استفاده زیاد از کلمات و زبان فارسی در مسیر راه ابریشم هستیم.

همچنین برخی از میوه‌ها مانند انار و انگور از ایران به چین راه یافتند و در نهایت شاهد نقش شدن تصاویری از انگور در پشت آینه‌های فلزی سلسله تانگ چین هستیم که تاثیر هنر دوره ساسانی ایران است. همینطور میوه‌های زردآلو و هلو از چین به ایران آمده. 

نقش شیر نیز در زمان اشکانیان توسط هیئتی که برای انجام مراودات به چین رفته بودند به فرهنگ و هنر چین وارد شد. این درحالی است که در حوزه باستان‌شناسی چین، قبل از این دوره هیچ طرح یا موردی که به شیر اشاره داشته باشد، کشف نشده. حتا کلمه فارسی شیر به زبان چینی راه یافته. البته با صدای شیز تلفظ می‌شود.

در ظروف چینی نیز شاهد نقش‌مایه‌هایی از انگور و انار هستیم و در ایران نیز نقش اژدها را مشاهده می‌کنیم. هرچند اژدها در ایران قدمت زیادی دارد و در دوره ساسانیان از اژدها به عنوان حیوانی آدم‌خوار و اسب‌خوار که سه سر و شش چشم دارد یاد می‌شد. نقش اژدها با این اوصاف روی جام طلای حسنلو نیز دیده می‌شود. اما نقشی از اژدها در آثار ادوار پیش از اسلام ایران چنان  که باید نیست. نقش اژدها -آنگونه که امروزه آن را می‌شناسیم- در ادوار اسلامی از هنر چین به هنر ایران وارد شد.

در طول مدتی که در چین بودید آیا برای کاوش به محوطه‌های باستانی آن می‌رفتید و توانستید کاوش انجام دهید؟ از خاطراتی که از دوره سرپرستی دانشجویان خارجی در چین دارید برایمان بگویید.

از آنجا که تمام تمرکز من برای یادگیری تاریخ هنر چین و زبان چینی بود، حفاری انجام ندادم؛ البته برای بازدید به سایت‌هایی که حفاری می‌کردند، می‌رفتم. اما به دلیل دشواری زبان چینی بیشترین زمانم صرف یادگیری این زبان می‌شد. 

طی بازدیدی که از دو سایت باستانی چین داشتم، شاهد کشف ظروف چینی مربوط به سلسله مینگ بودم که تطابق نقش‌های آن با آنچه از هنر ایران در ذهن داشتم، برایم جالب بود. 

یکی از خاطرات من مربوط به زمانی است که حدود یک سال بود که در چین بودم و سعی داشتم زبان چینی را یاد بگیرم. زبان چینی بیش از ۴۰۰ علامت دارد که هر کلمه دارای چهار صدای مختلف است که هریک معانی متفاوتی دارند و برخلاف الفبای فارسی که از ترکیب حروف الفبا کلمات به وجود می‌آیند، از ترکیب این علامت‌ها یک کلمه به وجود می‌آید و درنهایت یادگیری آن بسیار دشوار است. از این رو برای آنکه بتوانم زبان چینی را بیاموزم ناچار بودم با استفاده از دیکشنری‌های فارسی، انگلیسی و چینی این کار را انجام دهم. 

در آن زمان وقتی در کلاس درس تاریخ سلسله مینگ حضور پیدا کردم استاد درخصوص ارتباط آن با صفویان صحبت می‌کرد که من دراین باره مطلبی را بیان کردم. از قضا به جای آنکه با صدای دوم آن را بیان کنم با صدای سوم بیان کردم و از آنجایی که معنا تغییر کرده بود و به نوعی تبدیل به فحش شده بود، استاد مرا از کلاس بیرون کرد. با توجه به آنکه همکلاسی‌های من از شرایطم اطلاع داشتند به استاد گفتند که در حال یادگیری زبان چینی هستم و اشتباه عمدی نبوده، سپس استاد از سر ادب از کلاس بیرون آمده و از من عذرخواهی کرد. 

حدود دو سال سرپرست دانشجویان خارجی در چین بودم. از این رو در برنامه‌های مختلف فرهنگی هنری بخصوص در موقعیت‌های خاص مانند سال نوی چینی حضور پیدا می‌کردم. در آن زمان روال بر آن بود که نخست وزیر یا رییس جمهور در مراسم شرکت کند. دانشجویان خارجی نیز برای این مراسم دعوت می‌شدند و معمول بود که  با لباس محلی در مراسم حاضر می‌شدند.

یک دانشجوی ایرانی با آرنج نخست‌وزیر چین را کنار زد/ از عشق به باستان‌شناسی تا شکستن قرق مردها/ ایران، انار و انگور به چین داد، هلو و زردآلو گرفت

زمانی که شش ماه از اقامتم در چین می گذشت در سال نو چینی من با لباس کردی به جمع دانشجویان خارجی پیوستم. به علت جذابیت لباس کردی برای خوش آمدگویی و تبریک سال نو به نخست وزیر چین انتخاب شدم. چون نخست وزیر چین را نمی‌شناختم به من گفته شد که به شما اطلاع می‌دهیم. وقتی نخست وزیر چین وارد محل برگزاری جشن شد، من با عجله جمع متراکم دانشجویان را برای رسیدن به نخست وزیر و گفتن تبریک سال نو با آرنج کنار می‌زدم و می‌گفتم کنار بروید می‌خواهم به نخست وزیر تبریک بگویم. در این میان خود نخست وزیر را نیز با آرنج کنار زدم که موجب خنده همراهان وی شد و گفتند نخست وزیر خود ایشان هستند. این اتفاق در روزنامه‌ها و نشریات چین به عنوان واقعه‌ای جالب و مفرح منعکس و خبر آن منتشر شد. 

یک دانشجوی ایرانی با آرنج نخست‌وزیر چین را کنار زد/ از عشق به باستان‌شناسی تا شکستن قرق مردها/ ایران، انار و انگور به چین داد، هلو و زردآلو گرفت

آیا در آثار هنری چین، نقش‌مایه‌هایی که دارای مفاهیمی خاص و البته متفاوت با سایر دنیا باشند وجود دارد؟

در چین شاهد آن هستیم که هر نقشی از هر موجودی، یادآور مفهوم خاصی است. به طور مثال اژدها در بیشتر کشورها، به عنوان موجودی افسانه‌ای و البته پلید شناخته می‌شود این درحالی است که در چین اژدها موجودی خداگونه و نیک به شمار می‌رود و ما  شاهد رقص اژدها در مراسم‌ خاص آنها هستیم. 

احساس قدرتی که نقش اژدها برای چینیان باستان ایجاد می‌کرد، سبب شد تا پادشاهان خود را فرزندان اژدها بنامند. این تفکر را در ایران باستان هم شاهد هستیم چنانکه نقش شیر نمادی از قدرت است. می‌توان گفت انسان در دوره باستان، از طبیعت الهام می‌گرفت. 

بعد از آنکه شاهد تاثیر فرهنگ و هنر چین در ایران هستیم، نقش‌مایه‌های اژدها در محوطه داش کسن که بین زنجان و سلطانیه قرار دارد ظاهر می‌شود. اینجا، اژدها و در دوطرف دیوار دیده می‌شود و گویی نگهبان است.

در عین آنکه پرداختن و تدریس تاریخ و هنر چین یکی از بخش‌های جذاب زندگی شماست، باستان‌شناسی و کاوش در محوطه‌هایی مانند هفت تپه و دشت قزوین نیز در بخش دیگری از جذابیت‌های زندگی شما به شمار می‌رود. کاوش‌هایی که به سرپرستی عزت‌الله نگهبان انجام می‌شد. از نخستین کاوشتان برایمان بگویید. چگونه توانستید به نوعی قرق مردها را در حوزه کاوش در محوطه‌های باستان‌شناسی بشکنید و به عنوان یک خانم باستان‌شناسی در کاوش حاضر شوید؟

من ورودی سال ۱۳۴۵ دانشگاه تهران هستم. ترم اول سال دوم رشته باستان‌شناسی بودم که از سوی مدیریت گروه اعلام شد، قرار است پسرها برای حفاری بروند. در این میان نامی از دخترها نبود. به دلیل علاقه زیادی که به حفاری و باستان‌شناسی داشتم به سراغ دکتر عیسی بهنام (مدیر گروه) رفتم. آن زمان دکتر نگهبان هم در دفتر دکتر بهنام حضور داشت. با ناراحتی گفتم چرا فقط پسرها را برای حفاری می‌برید؟! من هم می‌خواهم در این حفاری شرکت کنم. دکتر بهنام گفت اجازه اعزام دانشجویان دختر به حفاری را نداریم. 

از این حرف ناراحت شدم و گریه‌ام گرفت. من باستان‌شناسی را برای کاوش‌های میدانی و ارتباط ملموسش با گذشته برگزیده بودم، آن وقت اجازه کار عملی از من گرفته شده بود. دوست داشتم بتوانم همه چیز را یاد بگیرم و از نزدیک با لایه‌های باستانی روبه رو شوم. دو روز بعد، چمدانم را بستم و به سمت هفت‌تپه به راه افتادم. حدود ۷ صبح به آنجا رسیدم. به سراغ اتاق دکتر نگهبان رفتم. دل توی دلم نبود که نکند مرا نپذیرد چون زمانی که دکتر بهنام به من گفت اجازه حفاری برای دخترها نیست، دکتر نگهبان هم در اتاق حضور داشت. 

با وجود این، دل را به دریا زدم و با دکتر نگهبان روبه رو شدم. به او گفتم باستان‌شناسی را به دلیل حفاری و اینکه از نزدیک با همه چیز روبه رو شوم انتخاب کرده‌ام اگر قبول نکنید که کار عملی کنم، این رشته را رها می‌کنم و به سراغ دامپزشکی یا رشته‌ای دیگر می‌روم. از آنجا که یکی از دانشجویان ممتاز دکتر نگهبان بودم و توانسته بودم از او، که استادی بسیار سخت گیر بود، نمره ۲۰ بگیرم، مرا به خاطر داشت و در نهایت به من اجازه داد تا آنجا بمانم. 

البته محوطه‌ای جدا و دور از پسرها برای حفاری من درنظر گرفت و تاکید داشت، نه من اجازه دارم به محوطه حفاری پسرها بروم نه پسرها اجازه دارند به محوطه‌ای که من مشغول کار هستم بیایند. فقط یک کارگر حرفه‌ای حفار، که باستان‌شناس تجربی بود، در اختیار من گذاشت تا کار با کلنگ و... را به من یاد دهد. ضمناً دکتر نگهبان دستمالی قرمز به من داد که اگر چیزی پیدا کردم، آن را تکان دهم و ایشان از آن سو به سمت من بیاید. اینگونه شد که نخستین بار یک دانشجوی دختر در کاوش‌های میدانی باستان‌شناسی شرکت کرد و راه برای ورود دانشجویان دختر به کاوش‌های باستان‌شناسی هموارتر شد.

از قضا نخستین کاوش شما با کشف یکی از مهم‌ترین یافته‌های باستان‌شناسی که همان گل‌نوشته‌های ایلامی است همراه شد.

کارگری که آموزش‌های اولیه حفاری را به من یاد می‌داد، گفته بود که کلنگ باید در دستم برقصد. مشغول تمرین این مدل کلنگ‌زنی بودم و حدود دو هفته از آغاز کار حفاری در هفت‌تپه می‌گذشت و حدود یک و نیم متر از زمین را کنده بودیم که با چیزهایی مانند مهر نماز که البته ضخیم‌تر بودند، روبه رو شدم. نمی‌دانستم چه هستند، از این رو آنها را نیز همچون خاک ترانشه در کناری می‌گذاشتم. وقتی  با تعداد زیادی از این لوح‌های چهارگوش روبه رو شدم برایم سوال پیش آمد و شروع به تکان دادن دستمال قرمز برای دکتر نگهبان کردم. ایشان آمد و بالای سر من که داخل ترانشه بودم، ایستاد. من یکی از این لوح‌ها را به دست ایشان دادم. تا آن را دید به داخل ترانشه آمد  و گفت من به دنبال همین بودم. اینجا کتابخانه ایلامی‌هاست و تمام این‌ اشیاء نیز لوح‌های گلی(تبلت) ایلامی‌هاست. من هم بلافاصله گفتم‌ استاد به نظر شما بازهم حضور دانشجویان دختر در حفاری باید ممنوع باشد؟ او چیزی نگفت. اما بعداز این تاریخ شاهد تلاش منجر به موفقیت او برای حضور دانشجویان دختر در فعالیت‌های میدانی باستان‌شناسی بودیم.

حفاری در این محوطه ادامه داشت. حتا بعد از اتمام روز کاری نیز من و دکتر نگهبان کاوش را با نور چراغ قوه ادامه می‌دادیم. دکتر نگهبان با چراغ قوه بالای ترانشه می‌ایستاد تا داخل ترانشه روشن باشد و من با راهنمایی ایشان لوح‌های گلی موجود در این ترانشه را از دل خاک بیرون می‌آوردم. هرچند برخی از اساتید باستان‌شناسی از دکتر نگهبان می‌خواستند که ادامه کار این ترانشه به آنان واگذار شود ولی استاد تاکید داشت که چون من نخستین بار به تبلت‌ها دست پیدا کره بودم، خودم این کار را به انجام برسانم. این موضوع انگیزه و اشتیاق مرا  برای ادامه مسیر در حوزه  باستان‌شناسی دو چندان کرد. بعد از حدود ۱۰ روز توانستیم بیش از ۲ تا ۳ هزار تبلت (گل‌نوشته‌های) ایلامی را از محوطه خارج کنیم. 

از آنجا که این گل‌نوشته‌ها روی گل خام بود، برای حفظشان، یکی از باستان‌شناسان فرانسوی آنها را در کوره گذاشت و پخت. این تبلت‌ها اکنون نیز در موزه هفت تپه نگهداری می‌شوند. با بررسی این گل‌نوشته‌ها متوجه شدیم که برخی از آنها مشق کودکان و برخی دیگر یادداشت‌های ایلامی است حتا اسامی برخی از پادشاهان ایلامی از این تبلت‌ها (گل‌نوشته‌ها) به دست آمد. کشف گردنبندهای عقیق و زیورآلات ایلامی نیز از دیگر یافته‌های من در هفت‌تپه است.

حفاری‌های من با گروه دکتر نگهبان دو فصل دیگر ادامه داشت و در فصل بعد یک دختر دیگر به گروه ما افزوده شد. سال‌های بعد نیز تعداد دخترها در کاوش‌ها افزایش یافت. 

آیا در میان کشفیاتی که داشتید، اشیاء خاصی که بیانگر آیین و تفکر خاصی از مردم ایران باستان باشد به دست آوردید؟ این تفکر از چه نشات می‌گرفت؟

کشف مجسمه‌های بی‌سر در هفت‌تپه نیز جذاب بود. الهه‌هایی که نمایانگر زنان بود. قطعا این مجسمه‌های بی‌سر تفکری پشت خود داشتند. به ما گفته شده بود که این مجسمه‌ها بر اساس نذر مردمان ایران باستان ساخته می‌شدند و بعد از آنکه نذر آنها برآورده می‌شد سرشان را می‌کندند. 

اینگونه به نظر می‌رسد که این مجسمه‌ها در گذشته با سر ساخته می‌شدند و بعدها سرشان جدا می‌شد چون سرهای جداشده برخی از این مجسمه‌ها را در هفت‌تپه پیدا کردیم. البته بسیاری از این مجسمه‌ها با سر بودند و هنوز نمی‌دانیم بعد از اجابت نذر سرشان کنده می‌شد یا قبل از آن.

بیشتر این مجسمه‌ها زن بودند چراکه در دوره ایلامی‌ها زنان جایگاه خاصی داشتند و در حد خدایان بودند. زن را الهه باروری و ادامه نسل می‌دانستند. بارداری برایشان مهم بود. اما همیشه به این فکر می‌کنم که آنچه امروزه ما به عنوان نظریه درخصوص یافته‌های باستانی ارائه می‌دهیم، همان تفکری است که سازنده آن شیء به آن فکر می‌کرد؟ البته که تمام تئوری‌های ما فرضیه است. 

دشت قزوین نیز یکی از محوطه‌های مهمی‌است که در آن کاوش داشتید. چه خاطراتی از کاوش در این محوطه و شخص دکتر نگهبان که تا زمان اشتغال در دانشگاه حفاری‌های دشت قزوین زیر نظر ایشان انجام می‌شد، دارید؟

آن زمان گروه‌های خانم‌های باستان‌شناس هم زیاد شده بود و دیگر ممانعتی برای حضور خانم‌ها وجود نداشت. در آنجا تپه قبرستان را کاوش کردیم. اولین ترانشه‌ای که باز شد ترانشه A  بود که آقای دکتر نگهبان مسئولیت آن را به من سپرد. از ترانشه‌هایی که در دست داشتیم، سفال‌های مختلف از قبیل سفال‌های منقوش، خاکستری و ساده از دوره پیش از تاریخ به دست آمد. در این فصل حفاری ما در مدرسه‌ای در روستای سگزآباد مستقر بودیم و هنوز کاروانسرا آماده بهره‌برداری به عنوان پایگاهی برای آموزش و پژوهش دانشجویان باستان‌شناسی نشده بود. روی دیوار مدرسه زنگ بزرگی آویخته بود که هرروز صبح پیش از طلوع آفتاب و روشن شدن هوا دکتر نگهبان آن را برای بیدارباش ما به صدا درمی‌آورد. ظرف نیم ساعت باید آماده می‌شدیم و سر محوطه می‌رفتیم. دکتر نگهبان پشتکار بسیار زیادی داشت و طبعاً ما نیز به عنوان دانشجویان او از ایشان تبعیت می‌کردیم. پشتکار ایشان در ما نیز شوق و علاقه‌ ایجاد می‌کرد. 

یک دانشجوی ایرانی با آرنج نخست‌وزیر چین را کنار زد/ از عشق به باستان‌شناسی تا شکستن قرق مردها/ ایران، انار و انگور به چین داد، هلو و زردآلو گرفت

سال ۱۳۴۹ تپه سگزآبادقزوین.ترانشه A دکتر نگهبان (سرپرست حفاری) و خانم دانشپور پرور(دانشجو)

یک دانشجوی ایرانی با آرنج نخست‌وزیر چین را کنار زد/ از عشق به باستان‌شناسی تا شکستن قرق مردها/ ایران، انار و انگور به چین داد، هلو و زردآلو گرفت

لایه بدست آمده از ترانشه A

دکتر نگهبان در خصوص وضع مقرارت خیلی جدی بود. هریک از دانشجویان و شرکت‌کنندگان در کاوش  یک نان برمی‌داشتم و روی آن پنیر می‌مالیدیم و پیاز درونش می‌گذاشتیم و می‌رفتیم. بیشتر مواقع هم غذای ما آبگوشت بود. یک دیگ بزرگ آبگوشت روی شعله کم بار می‌گذاشتیم تا وقتی از کار برمی‌گردیم غذا آماده باشد. بیشتر مواقع این کار برعهده من بود و آن را مدیریت می‌کردم.

کاوش با سرپرستی دکتر نگهبان به معنای انجام کاری با تکاپو، پرجنب و جوش، و مستلزم تلاش و توانایی بود. آدم بیکار جایی نمی‌دیدیم و همه مشغول کار بودند و کار را یاد می‌گرفتند. دکتر نگهبان هرگز اجازه نمی‌داد شیئی را از محل کاوش خارج کنیم. او تمام درس‌ها و مطالب را از طریق آموزش عملی به دانشجو منتقل می‌کرد. کلاس‌های درس او در گروه باستان‌شناسی چنان جذاب و پرمحتوا بود که تعدادی دانشجویان رشته‌های دیگر نیز همواره در کلاس حضور داشتند. 

از خاطراتی که از دکتر سیمین دانشور دارید برایمان بگویید.

کلاس‌های درس سیمین دانشور نیز همچون کلاس‌های دکتر نگهبان همواره مملو از دانشجویان علاقمند بود. در بیشتر مواقع، دانشجویانی از رشته‌های دیگر برای حضور در کلاس‌های درس این دو استاد حاضر می‌شدند و حتا به خاطر دارم تعداد زیادی از دانشجویان سرپا در کلاس می‌ایستادند و به صحبت‌های این اساتید گوش می‌دادند.

زمانی که برای ادامه تحصیل به چین می‌رفتم، دکتر دانشور تاکید داشت که دست خالی بر نگردم. این حرف را مادرم هم به من زد. از این رو تمام تلاشم را کردم تا انتظارات را برآورده کنم. 

به خاطر دارم اولین باری که به منزل او رفتم، دانشجوی سال اول بودم. جلال آل احمد در را باز کرد. گفتم دانش‌پور هستم و استادم خانم دانشور است. آل احمد هم از همان دم در داد زد: «سیمین بیا همرنگت اومده» – برای اینکه هردوی ما سبزه بودیم- دانشور هم از دیدن من خیلی خوشحال شد. سیمین دانشور لطف خاصی به من داشت و درِ خانه‌اش همیشه به روی من باز بود.  البته من رویم نمی‌شد مرتب به خانه آنها بروم اما دست‌نوشته‌های زیادی از خانم دکتر دانشور دارم. ایشان مرا «خانم فخری» صدا می‌کرد.

یک دانشجوی ایرانی با آرنج نخست‌وزیر چین را کنار زد/ از عشق به باستان‌شناسی تا شکستن قرق مردها/ ایران، انار و انگور به چین داد، هلو و زردآلو گرفت

هرچند جانشین خانم دکتر دانشور در دانشگاه بودم و بعد از او درس‌هایی را که تدریس می‌کرد در دست گرفتم، اما همیشه خود را شاگرد خانم دکتر سیمین دانشور می‌دانم. دانشجو که بودم که سالی ۲ یا ۳ بار به خانه سیمین و جلال می‌رفتم. دکتر دانشور در اواخر می‌گفت، فرصتم کم است و همواره مشغول نوشتن بود. 

همانگونه که پیش‌تر گفتم کلاس‌های خانم دکتر سیمین دانشور و آقای دکتر عزت‌الله نگهبان همیشه مملو از دانشجو بود. آنها استادان تکرارنشدنی‌ هستند. و افتخار من این است که همواره مورد توجه این دو استاد بزرگوار بوده‌ام و تعدادی از کتابهایشان با امضاء و نوشته خودشان زینت‌بخش کتابخانه اینجانب است. 

چرا به شما لقب مادر باستان‌شناسی ایران را داده‌اند؟

شاید از این جهت باشد که عشق و علاقه زیادی به باستان‌شناسی دارم. من واقعاً عاشق باستان‌شناسی هستم و بیش از ۵۵ سال است که در این حوزه کار می‌کنم. البته نمی‌دانم که این لقب از کجا باب شد چون لقب مادر باستان‌شناسی خیلی لقب بزرگی است. بسیاری از باستان‌شناسان دیگر هستند که بسیار هم فعال و کهنه‌کارند اما گویا به هرحال به من لطف داشته و این لقب را به من داده‌اند. البته می‌دانم که این عنوان بسیار سنگین است و باید مراقب بود و شایستگی این لقب را داشت.  

گفتگو و عکس: معصومه دیودار

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز