خبرگزاری کار ایران

تورقی بر زندگی آقا محمدخان قاجار در «تاریخ تماشایی»

asdasd
کد خبر : ۶۰۷۸۹۶

خسرو معتضد در قسمت جدید برنامه اش به روایت زندگی آقا محمدخان قاجار پرداخت و ضمن برشمردن وقایع تاریخی منتج به شکل گیری سلطنت وی، از حواشی پیرامون این دوره از تاریخ ایران گفت.

به گزارش ایلنا،، مجری کارشناس برنامه «تاریخ تماشایی» در ابتدای مباحث خود در مورد آقامحمدخان قاجار اظهار کرد: «آغا» با حرف «غ» به معنای خواجه، در مورد کسانی به کار می رود که «خصی» شده باشند؛ لبته در مورد این شاه قاجار، بعد از آنکه در حدود سال 1209 هجری قمری سلطنت اش قطعی شد به دلیل آنکه می گفتند نسبت سیادت از سمت مادرش دارد دیگر کلمه «آغا» را در موردش به کار نبردند.

این مورخ ادامه داد: در تمام تواریخ قاجار کلمه «آقا» که در مورد محمدشاه قاجار به کار می رفت ناظر بر همین نسبت سیادت او بود که می گفتند از طرف مادر نسبتی با صفویه داشته است؛ به هر روی صفویه بسیار محبوب بودند و هرکسی که در ایران به دنبال آن بود که سلطنت کند به دلیل اعتقاداتی که مردم از زمان شاه اسماعیل داشتند به این مساله توجه می کرد. در نتیجه کلمه سیادت در مورد این شاه قاجار چنین کاربردی داشته و به او بعد از آن آقامحمدخان می گفتند که به همین معنا بود.

رسیدن ریشه قاجار به قبیله ای مغولی به نام «قاجارنویان»

معتضد تصریح کرد: آقا محمدخان قاجار پسر شخصی به نام محدحسن خان قاجار از خوانین این طایفه بود که پدر او فتحعلی خان قاجار نام داشت. اگر دقت کنیم این طایفه به یکی از قبایل مغول به نام «قاجارنویان» می رسند که به ایران آمدند، در خدمت سلاطین صفویه بوده و بسیار به آنها خدمت کردند.

وی با اشاره به طوایف قزلباش حامی صفویه افزود: در میان طوایف قزلباش (به معنای سرخ سر) یک کلمه قاجار هم پیدا می شود، این قبایل قزلباش سلسله صفویه را حمایت کردند و شامل قبایلی از جمله شاملو، استاجلو، تکه لو، روملو، ذوالقدر، افشار و قاجار می شدند. بنابراین اسامی قاجاریه در دوره صفویه هم می آید و در جنگ های شاه عباس و سایر پادشاهان صفویه و حتی در جنگ شاه اسماعیل و شاه طهماسب اسم آنها هست.

این مورخ افزود: یکی از آنها فتحعلی خان قاجار بود که معاصر با شاه سلطان حسین بود و زمانی که «محمود افغان غلجایی» اصفهان را در سال 1135 هجری قمری می گیرد، فتحعلی خان تقاضای کمک طهماسب میرزا، ولیعهد شاه سلیطان حسین را می پذیرد چرا که سلطان حسین خود را خلع کرده و تاج سلطنت را به محمود افغان داده بود. طهماسب میرزا هم که پسر سوم شاه سلطان حسین بود فرار کرده و عده ای را دور خود جمع می کند. سرانجام فتحعلی خان به او می پیوندد ولی در رقابت با نادرقلی افشار از ایل «قرخلو» که برای خراسان بود کشته می شود. او در شهر ابیورد بوده و بسیار شجاع و البته در کنار شجاعت حالت انتقام جویی داشته است اما به هر روی فتحعلی خان را کشته و جای او را می گیرد و سپه سالار لشگر شاه طهماسب می شود.

واژه وکیل دولت از زمان کدام شاه رایج شد

معتضد خاطرنشان کرد: بعدها شاه طهماسب خیانت می کند و با روس ها و عثمانی کنار آمده و شمال و غرب کشور را به روسیه و عثمانی می دهد، در این زمان نادرشاه که سپه سالار بود، او را برکنار کرده و خودش نایب السطنه و سپه سالار و وکیل دولت می شود، واژه وکیل دولت را در زمان نادر شاه می بینیم.

ماجرای شاهی که نامش روی یکی از خیابان های معروف تهران است

وی در تشریح این برهه از تاریخ ایران گفت: بعد از آن بود که محمد حسن خان به استرآباد و محل زندگی خود می رود. او از طایفه «آشاقه باش» بود.  بعد از قتل نادرشاه در سال 1160 برابر با 1747 میلادی کریم خان وارد گروه سه گانه ای شامل علیمردان بختیاری، آزادخان افغان، ابوالفتح خان شده و به آنان ملحق می شود ولی نهایتا سلطنت نصیب کریمخان می شود، او اما شاهزاده صفویه(شاه اسماعیل سوم) را به سلطنت انتخاب می کند ولی عملا این شاهزاده کاره ای نبوده است، کریم خان خود را وکیل الرعایا نامید و مرد کریم و مهربانی بود.

این مورخ افزود: در این برهه محمدحسن خان در استرآباد قیام می کند و سرداران کریم خان با او جنگ کرده و او را می کشند، چند فرزند از محمدحسن خان برجای ماند که یکی از آنها  حسین قلی خان بود که پدر فتحعلی شاه بعدی بود و پسر دیگرش آقامحمدخان بود(که می گفتند مادرش از سادات صفویه بوده است). البته بعد از نادرشاه برادرزاده شرور او به نام علیقلی خان عادل شاه علیه عمویش کودتا می کند با اینکه او جزو سرداران بوده و قدرتمند هم بود.

جنون و بدبینی و سرانجام شوم نادرشاه

Izad Mehrafarin, [۳۱.۰۳.۱۸ ۱۴:۵۱]

[Forwarded from Erfanyan]

وی ادامه داد: نادرشاه در اواخر عمر خود دچار جنون و حالت بدبینی شده بود و از تمام بستگان و سرداران خود پول می خواست؛ با اینکه او میلیون ها تومان غنایم جنگی و سکه و پول و تخت طاووس و هرچه که بود از هندوستان آورده بود اما باز هم چنین حالتی داشت، لذا علیقلی خان در سیستان علیه عمویش طغیان می کند و عمویش کشته می شود. حتی سرداران افشار شبانه می روند و نادرشاه را در خیمه خودش در نزدیک قوچان می کشند.

این پژوهشگر تاریخ تأکید کرد: بعد از این جریانات حسینقلی خان جهان و برادرش آقا محمد خان اسیر می شوند. در این میان آقا محمدخان را خواجه و به این شکل مجازات می کنند و این بلا را سر او می آورند. بعدها که کریم خان زند به سلطنت رسید این شخص مورد حمایت او قرار می گیرد چراکه عمه آقا محمدخان همسر کریمخان شده بود. به هر روی کریمخان به علت بیماری سل می میرد.

شاهی که «خصی» بود اما 16 زن گرفت!

وی ادامه داد:  آقا محمدخان بسیار باهوش بود به طوری که وقتی کاپیتان روس به بهشهر می آید و درخواست پایگاه می کند او دستور می دهد که بیرون اش کنند و ملکه کاترین از این رفتار بسیار بدش می آید. آقامحمدخان که خصی و فاقد قدرت مردانگی بود، شانزده زن می گیرد تا نگویند پادشاه ایران خصی است، صورت او را بسیاری در طول تاریخ دیده و وصف کرده اند، او صورتی بچه گانه و صدایی بسیار نازک داشت و تاج بزرگی را روی سرش می گذاشت، بسیار بی رحم بود. غذا خوردنش روی حساب بود و تنها کسی بود که غذای خود را در ترازو می کشید.

مردی با صورتی بچه گانه و صدایی نازک که 20 هزار نفر از کرمانی ها را کور کرد!

معتضد افزود: آقامحمدخان چندین برادر داشت که همه آنها را کشت ولی یکی از برادرانش به نام مرتضی قلی خان به کاترین پناه می برد و او بود که کاترین را تشویق می کرد به ایران حمله کند و می گفت او(برادرش آقا محمدخان) که خواجه است و کسی حرف اش را نمی خواند؛ ولی با تمام این حرف ها همین خواجه در جنگ های متعدد لطفعلی خان را مغلوب می کند. جنایات متعددی هم انجام می دهد که از بدترین آنها کور کردن بیست هزار نفر از مردم کرمان است چون مسخره اش می کردند و گفته شده زمانی که شاه را محاصره کرده بود مردم می گفتند: « آغ مَم خان اخته، هی میزنه به تخته» که البته این نقل در هیچ کتابی نوشته نشده است و من سال ها قبل از پیرمردی کرمانی که حدودا 90 سال سن داشت شنیدم.

این محقق تأکید کرد: کرمان را به سبب کار آقا محمدخان شهر کوران می نامیدند، او جنایت کار بود و در تفلیس نیز مردم را قتل عام کرد. در حالی که بیشتر ملکه های ایران گرجی بودند. این سبب جدایی گرجستان شد. آقا محمدخان بعد از این طی ماجرایی به قتل می رسد، ماجرا از این قرار بود که آبدارچی ها، نصف خربزه ای که برای شاه قرار بود بیاورند را خوردند غافل از اینکه او خربزه ها را علامت زده بود و در نتیجه شاه می فهمد و به آنها می گوید، آنها نیز می گویند اشتباه کردیم ولی شاه می گوید حق مرا دزدیدید و اعلام کرد که انها را می کشد ولی آن سه نفر می دانستند که حکم شاه قطعی است لذا شبانه وارد اتاقش شده و او را می کشند و جواهرات سلطنتی را می دزدند. در آن روزها آقامحمدخان قصد داشت به تفلیس برود و 60 هزار سواره نظام داشت. به هر صورت بعدها قاتلان را به تهران برده و اعدام می کنند. بعد از آقامحمدخان فتحعلی شاه به قدرت رسید و 38 سال حکومت کرد و بسیار نالایق بود.

گنجینه جواهرات ملی از کجا آمده است؟

وی در پایان گفت: با تمام این موارد آقامحمدخان یک کار بسیار بزرگ کرد که حیف ام می آید اینجا نگویم، او تمام طلاها و جواهرات سلطنتی را جمع کرد و البته پولش را هم می پرداخت، هرچه که امروز گنجینه جواهرات ملی داریم یادگار اوست، او عاشق جواهر بود.

 

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز