خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از محمدمهدی سیدناصری؛

چرا باید مراقب حق بر سلامت روانِ کودکان کار باشیم؟

چرا باید مراقب حق بر سلامت روانِ کودکان کار باشیم؟

سیدمهدی سیدناصری در یادداشتی به اهمیت سلامت روان کودکان کار و حقوق فراموش‌شده این کودکان در جامعه و آسیب‌های روانی ناشی از کار نوجوان، پرداخته است.

کودکانِ کار نه‌فقط از منظرِ تأمین معاش و محرومیت از آموزش آسیب می‌بینند؛ بلکه زیربنای روانی و هویت‌شان در متنِ کار اجباری، بی‌پناه و خرد می‌شود. سلامتِ روانیِ این کودکان امری بنیادین و جزئی از حقِ حیات و رشد باید به‌مثابه یک حقِ حقوقی و یک اولویتِ سیاست‌گذاری ملی دیده شود. هرچند سخنِ حقوقی درباره ممنوعیتِ کار مضر در اسناد بین‌المللی و قوانین داخلی وجود دارد، فقدانِ سیاست‌های جامعِ حمایتی و خدماتِ روانی-اجتماعیِ هدف‌مند، هزاران نوجوان را به قربانیانِ خاموشِ خیابان تبدیل کرده است.

 سلامتِ روان کودکانِ کار؛ یک حقِ فراموش‌شده!!

سلامتِ روان صرفاً نبودِ بیماریِ روانی نیست؛ مجموعه‌ای از توانمندی‌ها و شرایطی است که به کودک امکانِ رشدِ عاطفی، تحصیلی، ارتباطی و اجتماعی می‌دهد. این حق از دلِ کنوانسیونِ حقوقِ کودک، اصولِ مصلحتِ برترِ کودک و حقِ حیات و رشدِ جسمی و روانی استخراج می‌شود. وقتی کودک به‌دلیلِ فشارِ اقتصادی، فقدانِ شناسنامه، فروپاشیِ خانواده یا جبرِ فرهنگی به کار وا داشته می‌شود، حقوقِ پایه‌ای او از آموزش تا بازی و آرامشِ روانی نقض می‌شود؛ و این نقض، پیامدهایی مادام‌العمر بر سلامتِ روان و سرمایه انسانیِ اجتماع بر جای می‌گذارد.

چگونه کارِ اجباری «روان» را فرسایش می‌دهد؟

آسیب‌های روانی ناشی از کارِ نوجوانان چندمحور و پیچیده‌اند. مهم‌ترین مسیرها عبارت‌اند از:

  1. استرسِ مزمن و فشارِ سمی: تحملِ طولانیِ مسئولیت‌های اقتصادی و مواجهه مکرر با خطر، باعث فعال‌سازی مداومِ محورِ استرس (HPA axis) می‌شود؛ این فرایند در سنین رشد می‌تواند ساختار و عملکردِ مغز را تغییر دهد و به اختلالاتِ یادگیری، تمرکز و تنظیمِ هیجان بینجامد.
  2. آسیبِ جسمیِ مزمن و پیامدهای روانی: صدماتِ شغلی، دردِ مزمن و بیماری‌های ناشی از کار، اضطراب و افسردگی را تشدید می‌کنند و مسیرهایِ توانمندسازیِ کودک را می‌بندند.
  3. خشونت و بهره‌کشی: مواجهه با خشونتِ مستقیم چه از سویِ کارفرما، چه از سویِ باندهای استثمار باعثِ آسیب‌های تراوماتیک، PTSD و اختلالِ اتصالِ عاطفی می‌شود.
  4. انزوای اجتماعی و انگِ هویتی: کار کودک اغلب با طردِ اجتماعی، محرومیت از مدرسه و کاهشِ فرصتِ بازی و تعامل همراه است؛ این انزواء هویت‌سازیِ سالمِ نوجوان را مختل می‌کند.
  5. خوابِ ناقص و اختلال در رشدِ شناختی: ساعاتِ طولانیِ کار و کار در شب، سازوکارهای یادگیری و حافظه را تخریب می‌کند.
  6. ورود به چرخه بزه و اعتیاد: برخی نوجوانانِ کار به ناگزیر وارد شبکه‌های قاچاق، باندها یا مصرفِ مواد می‌شوند که پیامدهای متعددِ روانی در پی دارد.
  7. استثمارِ دیجیتال: فشارِ تولید محتوای دیجیتال و نمایشگری زودرس و افشای حریمِ خصوصی، استرسِ اجتماعی و احساسِ بیگانگی ایجاد می‌کند.

تأثیرِ روانیِ کار بر کودکان تابعِ عواملِ تلاقی‌ای است. دخترانِ نوجوان در کارهای خانگیِ پنهان بیشتر در معرضِ خشونتِ جنسی و انزوای روانی‌اند؛ کودکانِ مهاجر یا فاقدِ شناسنامه از خدماتِ حمایتی محروم‌اند؛ کودکانِ دارایِ معلولیت یا مشکلاتِ رفتاری کمتر شناسایی و حمایت می‌شوند. بنابراین سیاست‌ها باید با رویکردِ ملاحظاتِ جنسیتی و تبعیض‌زدایی طراحی شوند.

 الزامِ حقوقی و تکالیفِ دولت‌ها چیست؟

از منظرِ حقوق بین‌المللِ کودک و استانداردهای کاری بین‌المللی، دولت‌ها وظیفه دارند که نه‌فقط کارِ مضرِ کودکان را ممنوع کنند (مطابقِ اصولِ کنوانسیونِ حقوقِ کودک و مقاوله‌نامه‌های سازمانِ بین‌المللیِ کار)، بلکه سازوکارهایِ حمایتیِ لازم برای جلوگیری از بازگشتِ کودکان به چرخه کار را فراهم آورند. این تکالیف شاملِ سه بعدِ کلی است: احترام (اجتناب از اقداماتِ مخلِ سلامتِ روان)، حمایت (پیشگیری و حفاظت در برابر سوءاستفاده) و تأمین (ایجادِ خدماتِ ضروری برای بازیابیِ سلامتِ روان). در فضای داخلی نیز قوانینِ کار، قانونِ حمایتِ از کودکان و اصولِ قانونِ اساسی که بر تأمینِ حقوقِ کودک تأکید دارند، باید به‌طورِ مؤثر اجرا شوند.

برای گذر از کلمات به عمل، لازم است یک چارچوبِ ترکیبی و چندبخشی پیاده‌سازی شود:

الف- بازنگریِ حقوقی و سیاستی

  1. تصویبِ قانونِ جامعِ حمایت از کودکانِ کار که سلامتِ روان را به‌عنوانِ حقِ مستقلِ کودک شناسایی کند؛
  2. جرم‌انگاریِ بهره‌کشیِ اقتصادی و استثمارِ دیجیتالِ کودکان؛
  3. الزامِ پروژه‌های شهری و سیاست‌های اجتماعی به انجامِ «ارزیابیِ تأثیرِ بر کودکان» پیش از اجرا.

ب- خدماتِ درمانی و توان‌بخشِ روانی

  1. ایجادِ «تیم‌هایِ سیارِ سلامتِ روانِ کودک» متشکل از روان‌شناس، مددکارِ اجتماعی و پزشکِ کودک برای مداخله فوری در محل‌های تجمعِ کودکانِ کار؛
  2. توسعه خدماتِ سلامتِ روانِ مدرسه‌محور (School Mental Health) به‌منظورِ شناساییِ زودهنگام و مداخلاتِ اثربخش؛
  3. مراکزِ روزانه بازی-درمانی و توان‌بخشیِ روانی برای بازتوانیِ کودکانِ آسیب‌دیده.

پ- تقویتِ شبکه حمایتی و مراقبتِ خانواده

  1. برنامه‌هایِ حمایتیِ اقتصادیِ هدفمند (مانندِ یارانه مشروط به حضورِ مدرسه) برای کاهشِ فشارِ معیشتیِ خانواده؛
  2. مداخلاتِ خانواده‌محور برای بازسازیِ مهارت‌هایِ والدگری، مدیریتِ استرس و جلوگیری از طردِ کودکان.

ت- آموزشِ نیروی انسانی و تغییرِ نگرش

  1. آموزشِ تخصصیِ نیروهایِ انتظامی، قضایی، معلمان و کارکنانِ شهرداری درباره حقوقِ کودک و مداخلاتِ تراوما-محور؛
  2. کمپین‌هایِ رسانه‌ای برای کاهشِ انگِ اجتماعی و تغییرِ روایت؛ از «کودکِ مزاحم» به «کودکِ حقوق‌مند».

ث- نظارت، داده‌محوری و عدالتِ ترمیمی

  1. راه‌اندازیِ سامانه پایشِ روانِ کودکانِ کار با شاخص‌هایِ سلامتِ روانِ سنجیده؛
  2. ارائه خدماتِ حقوقی و روانیِ همزمان به قربانیانِ استثمار و حمایت از فرایندِ بازپروریِ آنان.

کودکانِ کار، قربانیانِ خاموشِ ساختارهایی‌اند که فقر، بی‌عدالتی و بی‌توجهیِ نهادی را بازتولید می‌کنند. سلامتِ روانِ این کودکان یک الزامِ حقوقی و یک سرمایه ملی است: سرمایه‌ای که اگر ترمیم و تقویت نشود، هزینه‌هایِ انسانی و اقتصادیِ سنگینی بر جای می‌گذارد. پاسخِ اخلاقی و حقوقی ما نباید محدود به منعِ کارِ مضر باشد؛ باید با سیاست‌هایی جامع، حمایت‌گرایانه و مبتنی بر شواهد، خدماتِ روانی-اجتماعیِ هدفمند را به‌عنوانِ جزء لاینفکِ برنامه‌هایِ مقابله با کودک‌کاری قرار دهیم. فقط در آن صورت است که می‌توان رؤیایِ شهری عادلانه و آینده‌ای انسانی برای کلیه‌ی کودکانِ این سرزمین تحقق بخشید.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز