کودک پرتوقع: چگونه چرخه توقع بیجا را متوقف کنیم؟
کودک پرتوقع پدیدهای آشنا برای والدین امروزی است؛ رفتاری که از دو سالگی آغاز میشود و گاه تا سالهای مدرسه ادامه دارد. «میخوام!»، «بهم بده!» و «چرا من ندارم؟» شاید فقط کلمات سادهای باشند، اما اگر تکرار شوند، میتوانند به نشانهای از شکلگیری چرخه خطرناک توقع بیجا تبدیل شوند. در این مقاله از ریشههای این رفتار تا راهکارهای عملی برای متوقف کردن آن صحبت میکنیم.
برخی کودکان یاد نمیگیرند چگونه نیازهای خود را با نیازهای دیگران متعادل کنند. آنها از نظر عاطفی بسیار پرتوقع و کنترلگر میشوند و/یا تمایل شدیدی به مادیگرایی نشان میدهند (بهویژه در سالهای نزدیک به نوجوانی و دوران نوجوانی). دلایل این رفتارها گوناگون است.
یک موقعیت دشوار عاطفی، مانند تجربه طلاق والدین، میتواند باعث شود برخی کودکان به شیوهای پرتوقع رفتار کنند.
آسیبهای روانی جدی، مانند آسیب جنسی در اوایل زندگی نیز میتواند تأثیر عمیقی بر شکلگیری ویژگیهای خودمحورانه بگذارد.
کودکانی که چنین شرم و تحقیری را تجربه کردهاند، ممکن است برای محافظت از خود در برابر احساسات ناخوشایند، به این ویژگیها چنگ بزنند.

کودک پرتوقع
نقش ناخواسته والدین در ایجاد توقعات بیجا
دکتر تالی شنفیلد با مدرک دکترای روانشناسی از دانشگاه تورنتو و روانشناس بالینی سال ها در زمینه کودکان تدریس و پژوهش می کند. او در دانشگاه تورنتو تدریس کرده و در مراکز معتبری مانند بیمارستان کودکان بیمار، مرکز هینکس-دلکرست، و هیئتهای مدارس منطقه تورنتو و یورک تجربه کاری گستردهای دارد. دکتر شنفیلد بنیانگذار و مدیر بالینی «خدمات روانشناسی پیشرفته» است.
این مقاله منعکسکننده دیدگاهها و تحلیلهای تخصصی دکتر تالی شنفیلد است.
گاه والدین نادانسته این رفتارهای پرتوقع را تشدید میکنند. آنها ممکن است برای نشان دادن «عشق» (اغلب وقتی وقت کافی برای سپری کردن با کودک ندارند)، فرزندان خردسال خود را از نظر عاطفی بیشازحد تأمین کنند.
مثلا گاهی از روی احساس گناه نسبت به طلاق قریبالوقوع، کودک را غرق هدیه کنند.
متأسفانه، این والدین به زودی درمییابند که تلاشهایشان هرگز «کافی» نیست. مهم نیست چقدر میدهند، فرزندانشان احساس میکنند سزاوار بیشتر هستند.
والدین همچنین ممکن است ناخواسته الگوی رفتار خودمحورانه ارائه دهند و کودکان از آنان تقلید کنند.
اگر یک یا هر دو والد کودک، ویژگیهای برجسته سلطهجویی و خودخواهی نشان دهند، آن کودک معمولاً به طور طبیعی این ویژگیها را جذب میکند؛ زیرا به او نشان داده شده که این رفتارها دستکم در کوتاهمدت برای برآوردن نیازهایش مؤثر است.
والدینی که سطح غیرواقعبینانهای از کمالگرایی را ابراز یا انتظار دارند نیز ممکن است به ایجاد الگوهای پرتوقعی در فرزند خود دامن بزنند.
غفلت والدین و ریشههای نخستین
غفلت والدین، چه عمدی و چه غیرعمد، از دیگر عوامل شایع شکلگیری الگوهای رفتار خودمحورانه است؛ بهویژه اگر این غفلت در سنین بسیار پایین کودک (معمولاً حدود دو سالگی) رخ داده باشد.
اگر مادر کودک نتواند یا نخواهد از نیازهای در حال شکلگیری «من» کودک پشتیبانی کند، ممکن است بعداً مشکلاتی در تثبیت ناسالم «من» و توقف رشد عاطفی پدید آید.
حقیقت پنهان پشت پرتوقعی
در بیشتر موارد احساس مزمن سزاوار بودن، یک مسئله واقعی زیربنای این طبیعت پرتوقع وجود دارد: این کودکان احساس میکنند زندگی «منصفانه» نیست و بنابراین چیزی به آنان «بدهکار است»؛ زیرا در واقع از آنچه نیاز داشتهاند محروم ماندهاند: معمولاً مراقبت، عشق، محدودیت، چهارچوب، یا ترکیبی از این نیازهای اساسی.
این کمبود به احساس ازدستدادگی میانجامد که خشم و سرخوردگی به دنبال دارد. این کودکان محروم، که راه دیگری برای برآوردن نیازهای خود نمیشناسند، مدام اصرار میکنند که خواستههای فوریشان برآورده شود.
اما به شکل مزمن احساس عدم رضایت میکنند، زیرا مسئله واقعی هرگز حل نمیشود.
گاه حتی در غیاب خطا یا تشویق والدین، کودکان شخصیتی پرتوقع پیدا میکنند. اگرچه دلایل این امر به طور کامل شناخته نشده، اما در برخی موارد ممکن است پایه عصبشناختی داشته باشد.
افزونبراین، فشار زندگی در جامعهای به شدت مادیگرا میتواند بر برخی کودکان تأثیر قویتری بگذارد (برای نمونه، کودکی که در مدرسه مورد آزار قرار میگیرد، ممکن است بیشتر در برابر احساس «نیاز» به اشیای مادی برای کسب جایگاه اجتماعی آسیبپذیر شود).

چرخه معیوب و پیامدهای آن
صرف نظر از ریشه پرتوقعی کودک، این رفتار به زودی چرخه معیوبی را به راه میاندازد که در آن سایر نیازها به دلیل دشوار بودن برخورد با کودک برآورده نمیشوند. همسالان او را کنار میگذارند و نیاز بنیادی دوستی برآورده نمیشود.
آموزگاران طاقت خود را از دست میدهند و موفقیت تحصیلی کودک آسیب میبیند. این مسئله، عزت نفس کودک را بیشتر خدشهدار میکند و کالاهای مادی و/یا تقاضاهای عاطفی، اهمیت فزایندهای پیدا میکنند؛ زیرا برای احساس ارزشمندی و جایگاه برای کودک روزبهروز ضروریتر میشوند.
چرخه توقع: درک خطاهای رایج در اندیشه
کودکان معمولاً بدون کمک حرفهای نمیتوانند از چرخه توقع رها شوند؛ حتی وقتی به بزرگسالی میرسند. زیرا به شدت تحت تأثیر اندیشههای نادرست و تحریفشده خود محدود شدهاند.
خطاهای رایج در اندیشه کودکان پرتوقع و سزاوارپندار شامل این موارد است:
تحریف واقعیت:
این کودکان جهان را (هم در دیدن و هم در شنیدن) دقیقاً از طریق فیلتر احساس آسیب و شرم خود تجربه میکنند. آنها به دلیل آسیب شدید به «من» خود، نمیتوانند از قدرتهای «من» (بنیان عقل سلیم) برای تفسیر درست موقعیتها استفاده کنند.
تغییر خلق:
به نظر میرسد کودکان دارای این مسئله، نوسانات خلقی مکرر را تجربه میکنند. آنها بین تلاش برای رفتار خوب و واکنش با خشم یا اندوه وقتی که این رفتار به طور خودکار به برآورده شدن خواستههایشان نمیانجامد، در نوسان هستند. این کار را میکنند، زیرا در ذهن آنها، برآورده نشدن خواستهها همارز طرد شدن است.
کنترل تکانش ضعیف:
به دلیل حس شکننده خودبودن، کودک بسیار نسبت به محرکهای بیرونی واکنشپذیر است؛ زیرا به سرعت احساس تهدید میکند. همچنین، نیاز شدید او به ارضای فوری باعث میشود همیشه احساس کند باید همه چیز «همین الان» فراهم شود.
ناتوانی در همدلی درست:
کودک چنان در احساسات آسیب، شرم و نیازمندی خود غرق است که نمیتواند موقعیتها را از دیدگاه دیگری ببیند.

انکار:
کودک با پرتوقعی عادتی در زمان حال، توجه را از دردی که در اعماق وجود دفن کرده منحرف میکند.
همچنین، هر تلاشی برای اصلاح رفتار کودک به انکار کامل مسئولیتپذیری میانجامد؛ زیرا هرگونه انتقاد دریافتی، او را به یاد آسیب و شرمی میاندازد که سعی در فرار از آن دارد.
معمولاً کودک به جای پذیرش مسئولیت، تقصیر را به بیرون منتقل میکند و ادعا میکند مشکل از شماست، نه او. (در طول فرآیند انکار، برای منحرف کردن احساسات ناخوشایند، اغلب از طغیانهای خشم، یعنی کجخلقی، استفاده میشود.)
نیاز به دیده شدن بهعنوان فردی «خاص»:
۱. خیالپردازی افراطی: آنها ساعتها در رویاهای بیهوده غرق میشوند؛ مثلاً مدام تصور میکنند یک سلبریتی مشهور هستند، ثروت بیپایانی به دست میآورند، یا میتوانند از کسانی که دوست ندارند انتقام بگیرند.
۲. توقع رفتار ویژه: در دنیای واقعی نیز اصرار دارند که با آنها مانند فردی «استثنایی» و فوقالعاده برخورد شود. برای مثال، همیشه میخواهند اول باشند، قوانین شامل حال آنها نشود، یا امتیازات خاصی دریافت کنند که دیگران از آن محرومند. در حقیقت، آنها احساس میکنند سزاوار توجه و امتیازاتی فراتر از دیگران هستند.
مسائل آرمانسازی و بیارزشسازی:
کودک اغلب تصویری ایدهآل از افراد صاحبقدرت میسازد، تا وقتی که آنها خواستههایش را برآورده میکنند (با عنوانهای فوقالعاده، خاص، بهترین و غیره از آنها یاد میکند). اما به محض اینکه آنها از برآوردن خواستههایش دست بردارند یا از او بخواهند مسئولیتپذیری را آغاز کند، بیرحمانه آن تصویر را ویران میکند.
چگونه با کودکان پرتوقع کار کنیم؟
آموزگاران و درمانگرانی که با کودکان پرتوقع مزمن کار میکنند، نهتنها باید از انواع اندیشههای تحریفشده بالا آگاه باشند، بلکه باید مجموعه ابزارهای خاص مورد نیاز برای شکستن چرخه توقع را نیز بشناسند.
کودکان با گرایشهای خودمحورانه را نمیتوان همانند کودکان مبتلا به بیماریهای روانی یا مسائل شخصیتی درمان کرد. این کودکان اغلب بیشتر علاقهمندند کسانی را که سعی در کمک به آنها دارند، وادار به مشارکت در علائم خود کنند تا این که بخواهند بهتر شوند.
آموزگاران و درمانگران باید آماده باشند تا تلاش خود را بر آموزش مهارتهای اجتماعی و همدلی به این کودکان متمرکز کنند.
تنها از طریق یادگیری دیدن مسائل از دیدگاه دیگران است که این کودکان میتوانند درک کنند چگونه و چرا مهم است که رفتار اجباری تکراری خود را متوقف کرده و درد عمیقتر خود را مورد توجه قرار دهند.
معمولاً این کار باید با نشان دادن این موضوع به کودک شروع شود که رفتارهایش به او کمک نمیکند. این کار، بزرگسال را در جایگاه یک متحد قرار میدهد و همزمان کودک را وادار میکند بدون احساس «مقصر بودن» در مورد رفتارهای خود به طور نقادانه فکر کند.

راه حل: اتحاد بر پایه اعتماد
با شکلگیری یک اتحاد مبتنی بر اعتماد با یک بزرگسال دلسوز، این کودکان میتوانند احساس امنیت کافی برای پرداختن به مسئله هستهای که باعث میشود بهگونهای پرتوقع و خودخواه رفتار کنند، پیدا کنند.
از آن نقطه به بعد، میتوانند یاد بگیرند به شیوههای جدیدی بیندیشند و عمل کنند که آنها را از چرخههای مخرب خود فراتر ببرد و راه را برای زندگیای سرشار از آزادی، لذت و کشف گشوده کند.
سخن پایانی:
پرتوقعی کودک علامتی است برای کمبودی عمیقتر. با درک ریشهها، حفظ مرزهای محکم و مهربانانه، و تمرکز بر آموزش همدلی به جای سرزنش، میتوانیم به کودکان کمک کنیم نیازهای واقعی خود را به شیوهای سالم بشناسند و بیان کنند.
نمونه ایرانی آن، کودکی است که پس از تولد فرزند جدید، با پرتوقعی و جیغ زدن برای خرید اسباببازیهای گرانقیمت، در واقع به دنبال جلب توجه و اطمینان از محبت والدین است.
پاسخ درست، نه خریدن بیقید اسباببازی، که اختصاص وقت ویژه روزانه برای بازی و گفتوگو با اوست.