بازگشت به زندگی معنایی تازه یافت

گزارشی از اقدام نوعدوستانه سه جراح برجسته که زندگی ۲۶ بیمار جامانده از سیستم درمانی را تغییر دادند
به گزارش ایلنا، در اتاق ریکاوری بخش جراحی بیمارستان فارابی مشهد، مردی با دستان بانداژشده سرش را از روی تخت بلند میکند.
«آقای دکتر درست شد؟» آره درستش کردم، انگشت شصتت ۹۰ درجه باز میشود. »
پذیرش بیمارستان فارابی مشهد. پذیرش بیماران واجد صلاحیت
او یکی از ۲۶ بیماری است که اقدامی کمسابقه، به صورت کاملاً رایگان در سوم مهرماه، در بیمارستان فارابی مشهد تحت عمل جراحی پلاستیک قرار گرفتند؛ طرحی که با حمایت وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، به دستور وزیر و با برنامهریزی دکتر سید نجات حسینی، در یک روز فشرده، و توسط سه جراح فوق تخصص، دکتر نجات حسینی، دکتر سید جواد رویینتن و دکتر منصوره سرگزی در مشهد اجرایی شد.
بیمارستان فارابی مشهد/ دکتر نجات حسینی به همراه رئیس و کارکنان بیمارستان و بیماران
بخش عمدهای از بیماران کودک بودند. این کودکان به خاطر عارضههایی همچون سوختگی پا، پلک افتاده، انگشتان بههم چسبیده، و جراحتهای درماننشده، از جریان عادی زندگی بازمانده بودند. بعضی به دلیل انگهایی که نازیبایی به چهرهشان میزد، دل مدرسه رفتن نداشتند.
مونا از شهرستان تربت جام، با لباس بنفش کمرنگ روی تخت بیمارستان، نشسته بود. روسری سبز فسفری بیمارستان را روی سرش انداخته بود و با دستانش چترهایش را با ظرافت کنار میزد. مادرش این پا و آن پا میکرد. خوشحالی در چشمانش بود و میگفت: «مونا زمان کرونا آرزو میکرد میگفتای کاش کرونا ادامه داشته باشد و من با ماسک به مدرسه بروم، تا دوباره کسی به خاطر لبشکریام مرا مسخره نکند.»
قصه مونا و مادرش شبیه بقیه بچهها بود. خیلی از مادرها میگفتند بچهها به خاطر تمسخر شدن در مدرسه، هر روز با گریه از مدرسه برمیگشتند.
رضا، پسر ۱۴ سالهای بود که با پدرش در اگزوزسازی کار میکرد. در ۱۰ سالگی، بر اثر یک حادثه، دست چپش پاره شده بود. انگشت اشارهاش خمیده بود و شستش بیحرکت مانده بود. نمیتوانست انگشتانش را از هم باز کند. عاشق موتور بود، اما نمیتوانست موتور سواری کند.
او پسر بزرگ خانواده بود. پدرش که فقط ۴۰ سال داشت، شبیه مردان ۵۰ساله به نظر میرسید. موها و ریشهایش کاملا سفید شده بود. یکی از فامیلها از طریق یکی از کانالهای شهرشان شنیده بود که قرار است سازمان تأمین اجتماعی این کار را انجام دهد و سریع به مادرش خبر داده بود.
رضا میگفت، اگر دستم درست نشود، فقط میتوانم حمال شوم. اگه درست شود، میتوانم جوشکاری بخونم و در معدن کار کنم.
دکتر رویین تن در حین عمل جراحی
کادر بیمارستان فارابی مشهد، ۱۲ ساعت تمام، کیلومترها بین سه اتاق جراحی و سه جراح فوق تخصص – دکتر نجات، دکتر رویینتن و دکتر سرگزی – در رفتوآمد بودند. مادران با چشمان نگران بیرون بخش جراحی منتظر بودند. صورتهای آفتاب سوخته پدران، چشمان صبور مادران و لبخندی که ناخواسته مدام روی لبانشان میآمد، برای همه روز را سادهتر کرده بود.
در راهروهای بیمارستان، بین خانوادهها انرژی خاصی از امید جریان داشت. احساس میشد بوی خاک روستا و سکوت شهرها و روستاهای کوچک را با خود آورده بودند. صورتهای آفتابسوخته، دستهای پینهبسته و نگاههای صبورشان همراهشان بود. داستانهایشان، شبیه بود.
سلیم، پسر ۱۲ سالهای بود با چشمان قهوهای روشن. مادرزادی دچار افتادگی پلک بود و در روستا، او را «چشمکج» صدا میزدند و با شجاعت در بخش آمادهسازی قبل از جراحی، نشسته بود تا داستانش را تغییر دهد.
دریچهای نو به خیر عمومی
این طرح با مدیریت دکتر نجات حسینی از مردادماه ۱۴۰۴ آغاز شده بود. اطلاعات با کمک خانههای بهداشت، درمانگاههای تأمین اجتماعی و فرمانداریها، برای دکتر نجات حسینی ارسال شد و از میان ۲۰۰ بیمار در نهایت ۲۶ نفر با شرایط فوری و امکان جراحی در یک مرحله، انتخاب شدند. بیماران از مناطق دوردست همچون تربتجام، تایباد و خواف آمده بودند؛ بسیاری بیش از ۴۵۰ کیلومتر را طی کرده بودند تا به این فرصت درمانی برسند.
به قول دکتر حسینی؛ اینها بیمارانی هستند که از درمان جا ماندهاند. مثلِ دختر ششسالهای که پایش دچار سوختگی شده بود و ساق و مچ پایش به هم چسبیده بود. از درمان جامانده بود و اگر این عمل انجام نمیشد، یک پایش از پای دیگر کوتاهتر میماند و شاید برای همیشه لنگ میزد؛ و مسیر زندگیاش تغییر میکرد. این اقدام، دریچهای نو به خیر عمومی است. تصور ما این بود که پزشکان، آن انسانها را بازمیگردانند؛ اما انجمن جراحان پلاستیک دست به اقدامی زد که بازگشت به زندگی را معنای تازهای بخشید.