خبرگزاری کار ایران

یادداشت فرزاد اژدری به بهانه جشنواره‌ نوجوان وکودک؛

فانتزی و تخیل قدغن

فرزاد اژدری؛ کارگردان فیلم‌های «عملیات مهدکودک»، «سلام بر فرشتگان» یادداشتی را به بهانه جشنواره نوجوان در اختیار خبرگزاری کار ایران (ایلنا) گذاشته است.

 به گزارش خبرنگار ایلنا؛ هرچه کردم دیدم زیباتر از فرمایش حضرت علی(ع) ندیده‌ام:

لاتقسراولادکم علی آدابکم فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم؛ فرزندانتان را برآداب خود تربیت نکنید؛ چراکه آنها برای آینده و زمانی غیر از زمان شما آفریده شده‌اند.

/پاورقی ۲۴٫ ابن ابی الحدید، معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص ۲۶۷٫/

خیلی حرف‌ها در این حدیث زیبا وجود دارد که می‌تواند مبنای سینمای کودک و نوجوان باشد. یادم می‌آید وقتی کودک بودم چقدر دلم می‌خواست تصوراتم را با کسی در میان بگذارم. یا خواب‌های عجیب و غریبم را برای کسی یا کسانی تعریف کنم. خیلی زود بچه‌های اجق و وجقی و به زعم دیگران خیالباف  با من دوست شدند و شروع کردیم به تعریف خیالات‌مان با یکدیگر.

آن زمان بهترین دوستان هم بودیم....هرچند که با تغییر مدرسه از هم دور می‌شدیم ولی هنوز شیرینی و حلاوت آن‌ همه تصورات و خیالبافی ته ذهنم ته‌نشین شده است.

ما نسلی بودیم که از تلویزیون و رادیو به عنوان یک دنیای زیبای دست نیافتنی یاد می‌کردیم. اوج لذت‌مان تماشای یک فیلم سینمایی نصفه نیمه در عصرهای جمعه بود یا اینکه همیشه نگران بودیم هاچ مادرش را می‌بیند یا نه.... یا کیت و لوسیمه واقعا خواهر تنی بوده‌اند یا نه....یا پینوکیو پدر ژپتو پیرش را از دل نهنگ چطور نجات می‌دهد و .....

برای خودم  داستان می‌نوشتم، آنهم درست سال دوم دبستان ....خیلی از کلمات را بلد نبودم و از والدینم می‌پرسیدم ولی می‌نوشتم....به هرحال ...کودکی‌ام رنگی بود علی‌رغم اینکه رنگی دور برم نبود. همه برنامه‌های تلویزیونی کودکی‌ام را از بسیاری کارها منع می‌کردند. می‌خواستند ما را آدم‌هایی واقع گرا و واقعیت‌پذیر بار بیاورند. می‌خواستند به ما بگویند که تصور و تجسم کردن بد است برای همین تا مدت‌ها پلنگ صورتی را از ما دریغ کردند... مگر می‌شود پلنگ صورتی باشد؟

قصه‌ها و کتاب‌ها همگی راجع به بچه‌های زجرکشیده پایین شهری شد که باید به زحمتکشی‌شان افتخار کنند و ما از خواندن کتاب‌هایی مثل تیستو سبزانگشتی و هنس کوچولو و شاهنامه فردوسی و داستان‌های جن و پری منع شدیم....دیو کجا بود؟ جن و پری  یعنی چه؟ افسانه که دروغ است و شاهنامه همه‌اش راجع به شاهان است و ....

 مادر و پدرها و مدیران و ناظم‌های مدارس ما را از  تجسم و تخیل منع می‌کردند. در خانه حق نداشتیم چیزی غیر از کتاب‌های درسی بخوانیم و اگر هم تابستان می‌شد یا باید می‌رفتیم خرج آینده مدرسه‌مان را در حجره‌ها و دکان‌های تاریک درمی‌آوردیم ( البته برای من این یکی را خداییش پدر و مادرم اجازه ندادند) یا فوتبال توی کوچه را باید با بچه‌های دیگر فقط و فقط تا آمدن پدر  بازی می‌کردیم. نباید یک گوشه در فکر فروبرویم چون آنوقت بود که والدین‌مان حس می‌کردند چیزی‌مان شده!

حق نداشتیم اسمی از ویدئو و سینما و خدای نکرده زبانم لال؛ تئاتر و موسیقی ببریم! آتاری و سگا و میکرو هم که مال از ما بهتران بود و ما شاید... اگر ....چطور می‌شد که در مهمانی فامیل پولدارمان آنها را از دور تماشا می‌کردیم...

در مدرسه حق نوشتن انشاء تخیلی نداشتیم... حق نداشتیم داستان بنویسیم و باید همیشه علم را بجای ثروت انتخاب می‌کردیم... زنگ‌های هنر و انشاء جایشان را بی‌اعتراض به کلاس‌های تقویتی ریاضی می‌دادند و اگر در مسابقات استانی یا شهری در رشته‌های هنری کسب رتبه‌ای می‌کردیم اجر و قربی بسیار کمتر از مقام‌داران ورزشی و دینی داشتیم.

 در هرحال بزرگ شدم...

ولی کودک درونم هنوز کودک مانده ...عشق دیدن سینما و تئاتر و شنیدن موسیقی و تجسم و تخیل چندان در درونم رشد کرد که مرا تبدیل کرد به فانتزی دیدن و همه چیز را از بالا دیدن! گویی از دو یا چند طرف هر رخدادی را می‌توان ببینم و جنبه‌های فانتزی و تخیلی‌اش راتشخیص دهم حتی اگر خودم نخواهم.

یادم آمد حضرت علی (ع) حدیث زیبای دیگری دارند: زیاده‌روی در سرزنش نمودن، آتش لجاجت را شعله‌ور می‌کند./ تحف العقول، ص84

 این‌ همه سرزنش و ملامت مرا لجوج کرده است. دیدم برای زمانه‌ای که اکنون است تربیت نشده‌ام. بدون اینکه بخواهند من فانتزی زندگی می‌کنم. نمی‌توانم بپذیرم که دربرابر کودکان و نوجوانان کشورم حرف‌ها و کلمات و داستان‌هایی بنویسم و تحویل بدهم که خودم باورش ندارم. نمی‌توانم امر و نهی کنم به سبک قدیم‌ها نمی‌توانم یک بچه مریض و یک خانواده بی‌پول و یا یک مشکل احمقانه خانوادگی با بچه‌ای آن لابلا ترسیم کنم و با هزینه‌های زیاد، بیت‌المال را برای  فیلم نوستالژی‌های زمان خودم حرام کنم و ژست بگیرم که .... خیلی فیلمسازم!

وقتی نگاه می‌کنم می بینم دیگران اینجوری نشده‌اند. حتما من یک عیبی دارم و از کره دیگری به اینجا فرستاده شده‌ام و پوست آدمیزادی تنم کرده‌اند!

همه مثل آدمیزاد دارند فیلم‌شان را می‌سازند: همه همان بچه مریض یا پدر و مادر بی‌پول و مشکل‌های احمقانه خانوادگی وعروسک‌های ترسناک و تن‌پوش و قصه‌های آپارتمانی را با نابازیگرانی که هیچ بچه‌ای آن‌ها را نمی‌شناسد و لوکیشن‌های بومی و محلی و دهاتی می‌سازند و با خنده و لبخند به من نگاه می‌کنند و می‌پرسند چرا فیلم خودت را نمی‌سازی؟

نه این زمانه‌ای که من تویش بوده‌ام آنها را خوب تربیت کرده و آنقدر خوب که هیچ بچه‌ای رغبت ندارد این فیلم‌ها را در سالن‌ها یا در جشنواره‌ها ببیند اما برای من عیب است اگر بخواهم تجسم و تصور فانتزی را با معارف دینی بیاموزم و راجع به فرشتگان و خداوند برای بچه‌ها قصه بگویم و یا از افسانه‌های ملی و بومی کشورم فیلمی درخورشان بچه‌ها بسازم.

اصلا می‌گویند تو زیاد هزینه می‌کنی.... ( لطفا به سبک جناب خان این کلمه را بگویید!) جلوه‌های ویژه؟....مگر اینجا هالیوود است؟ مگر توی هالیوود فیلم می‌سازی؟ مگر برادران سحرخیز و برادران دالوند و امیررضا معتمدی و ایزدی و ... که جوایز متعدد فجر و کودک و این‌ها را می‌گیرند؛ بلدند؟ اصلا تو به چه حقی فیلم کودک می‌سازی؟ چرا راجع به مسائل  اجتماعی فیلم نمی‌سازی؟ چرا فیلم جدی نمی‌سازی؟ این‌ها را ولش کن کلاهت کو؟؟؟؟

یک دوستی در دانشکده سینما تئاتر که با رتبه بالا بدون سهمیه در کنکور قبول شده بود، در حالی که بعد از دو ترم در حال رها کردن دانشکده بود؛ به من گفت: نمی‌خواهم بعد از سال‌ها وقتی فیلمی ساختم و بچه‌ام آن را دید پیش بچه‌ام احساس خجالت و سرافکندگی کنم.

به همین دلیل حدیث حضرت امیر را بارها وبارها برای خودم در خلوت و جلوت تکرارکرده‌ام. فرزندانم را و مخاطبان سینمای کودک و نوجوان کشورم را – که مانند فرزندانم دوست می‌دارم – چندان تربیت می‌کنم که در آینده از ایرانی بودنشان از مسلمان بودنشان و از شاد بودنشان و از خلاق بودنشان احساس غرور کنند و وقتی نبودم یادشان بیفتد که فلان صحنه فلان فیلم فانتزی اژدری مرا به خیلی چیزها وصل کرد. تجسم و خلاقیت که درونمایه ذات بچه‌های هزاره سوم است را می‌قاپم و با داستان‌های خوب و ایرانی و مذهبی و شاد به آنها نشان می‌دهم تا فردای قیامت در برابر مولایم شرمنده نباشم.

من اینطوری شده‌ام. نمی‌دانم خوب است یا بد. نمی‌دانم باید بروم پیش دکتری چیزی یا نه... ولی هیچ نسخه‌ای برای هیچ کسی تجویز نمی‌کنم. امیدوارم و از پا نمی‌نشینم. با خودم خیالات می‌بافم و خیالاتم را می‌سازم و همه کودکان و نوجوانان کشورم را عاشقانه دوست دارم و خاک پای آنها هستم.

کد خبر : ۳۰۷۱۴۷