خبرگزاری کار ایران

افشین علا نوشت:

آینه‌ گم‌شده‌ی خانه‌ی مسافران

آینه‌ گم‌شده‌ی خانه‌ی مسافران

زنده‌یاد بهرام بیضایی "مسافران" را در اواخر دهه‌ی شصت و اوایل دهه‌ی هفتاد ساخت. اما سینمای ایران امروز بیشتر از آن سالها به فیلم‌هایی از این دست نیاز دارد.

به گزارش خبرگزاری ایلنا، افشین علا (شاعر و نویسنده)  یادداشتی را درباره کارنامه هنری  بهرام بیضایی (کارگردان، نمایشنامه‌نویس) به رشته تحریر درآورده است که  در ادامه می‌خوانید:

زنده‌یاد بهرام بیضایی "مسافران" را در اواخر دهه‌ی شصت و اوایل دهه‌ هفتاد ساخت. اما فکر می‌کنم سینمای ایران، امروز بیشتر از آن سالها به فیلم‌هایی از این دست نیاز دارد. چراکه مسافران، بر خلاف نگاه غالب در آثار اغلب روشنفکران ایرانی، بازتاب امیدواری و روشنایی در دل تاریکی است. حال شاید بسیاری از ستایندگان بیضایی، مسافران را نیز از منظر عصیان و اعتراضی دگراندیشانه ستوده‌ باشند. همان‌طور که شاید مخالفانش به همین دلیل بر ا‌و بتازند. اما آن‌چه که در مسافران، مرا مجذوب خود کرد، نگاه عاشقانه و حماسی به پدیده‌ی مرگ بود. یعنی برداشت مخاطبی چون من از مسافران، چیزی بود شبیه مواجهه با جلوه‌های جلالی و جمالی برخی مضامین مولانا در غزلیات شمس. مضامین نابی که بر قامت پدیده‌ای چون مرگ، به جای مرثیه، جامه‌ی شادی و امیدواری می‌پوشاند. مثل:

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست

ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که‌راست؟...

یا:

ز خاک من اگر گندم برآید

از آن گر نان پزی مستی فزاید...

یا:

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد

گمان مبر که مرا درد این جهان باشد...

یا:

هله نومید نباشی که تو را یار براند

گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟...

و...

حال شاید عده‌ای بگویند نگاه هنرمندان آوانگارد معاصر، با آموزه‌های کلاسیک و دین‌مدارانه‌ی بزرگانی چون مولانا قابل انطباق نیست. اما آن‌چه که مخاطب، با هر خاستگاهی در مواجهه با اثری هنری برداشت می‌کند، مهم است. دریافتی که شاید نزد مخاطبان گوناگون، متفاوت و حتی در تضاد با هم باشد. به هر حال، آن‌چه که من در آینه‌ی عتیقه‌ای که خانم‌بزرگ فیلم مسافران، با آن‌همه شور و شیدایی و یقین در انتظارش نشسته بود دیدم، تماشای طلوع خورشید پس از تاریکی محض بود. و غلبه‌ی روشنایی امید بر تاریکی یأس. پیش از آن در "باشو غریبه‌ی کوچک" نیز مجذوب مفاهیم ناب انسانی، فرازمانی و فرامکانی در اثر ماندگار بیضایی شده بودم. اما مسافران، بیش از سایر آثارش غافلگیرم کرد. فکر نمی‌کنم بیضایی در این فیلم خواسته باشد مانیفست سیاسی و مواضع شخصی‌اش را به رخ بکشد. این اثر، فراتر از ژانرهای رایج و بعضا تاریخ مصرف‌دار سینمای معترض ایران است. مسافران، اگرچه یک فیلم سینمایی است، روح نمایشنامه‌های ماندگار بیضایی در آن موج می‌زند. مضمون آن نیز تلفیقی است از شکوه و عظمت نگاه ماورایی باستانی با نگاه عصیانگر و ناامید نسل سخت‌باور امروز. روایتی است از تفاوت‌های نگاه دو نسل دیروز و امروز به پدیده‌ی هستی و مرگ. به شادی و غم. به روشنایی و تاریکی. به جشن و عزا. شگفتا که در این مواجهه، غلبه با نسل پیشین است.

این بار بر خلاف رویه‌ی مألوف در عصر جدید، ایمان و یقین غیر قابل اثبات عقلی خانم‌بزرگ است که بر ناامیدی و اندوه و انکار حق به جانب جوان‌ترها در آن خانه‌ی اشرافی اما سوگوار غلبه می‌کند. ولو به مدد تخیل و رویایی محال. آن‌چه که در مسافران، این رویای محال را باورپذیر می‌کند، عقل‌گرایی و واقع‌نگری مرسوم در عصر مدرن نیست. روح پنهان در مشی و باور ثابت و مستحکم نسل‌های پیاپی گذشته‌گان ماست. ثروتی که در این روزهای سخت، بیش از هر زمانی به آن نیازمندیم.

اگر حاتمی را با "مادر" می‌شناسیم، مهرجویی را با "هامون"، کیارستمی را با "خانه‌ی دوست کجاست" و... من بیضایی را با مسافرانش می‌شناسم. هرچند همه‌ی فیلم‌ها و نمایش‌نامه‌هایش فخیم و ماندگارند. اما بعد از فقدانش، مسافران بیش از هر اثر دیگری مرا به یاد او می‌اندازد. حال که خودش هم مسافر جهان ابدی شده است، امیدوارم به آرامشی رسیده باشد که به هر دلیل در این آب و خاک به آن نرسید و مجبور به جلای وطن شد. امیدوارم آینه‌ی گمشده‌ی خانه‌ی مسافران را یافته باشد ‌و در پرتو نور تابانش به شادی بیاساید.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز