خبرگزاری کار ایران

از تابعیت حقوقی تا اصالت میهنی

از تابعیت حقوقی تا اصالت میهنی

اکنون، وظیفه نخبگان، حاکمان و روشنفکران است که این سرمایه عظیم اجتماعی را قدر بدانند، آن را مستندسازی کنند و بر مدار آن، طرحی نو برای ایران فردا دراندازند. زیرا وحدت ملی، اگر به احترام تکثر آرا و عقاید نباشد، به پوسته‌ای بی‌جان بدل می‌شود. جامعه، اگر نتواند نقد بی‌هزینه را تاب بیاورد، به انسداد و فرسایش می‌رسد. قدرت، اگر در برابر عظمت مردمش فروتنی نکند، از درون تهی خواهد شد.

۱.امان ز جغد جنگ و مرغوای او... اما در فراز و فرودهای تاریخ پرشکوه ایران، کمتر لحظاتی پدید آمده که همه فرزندان این خاک، چنین یکپارچه و پرشور، فارغ از تبار و تفسیر و تعلق، در کنار یکدیگر بایستند و به ندای وجدان ملی‌شان پاسخ دهند. یادم هست زمان جنگ ۸ ساله  در محله کودکیم در شرق تهران حس مودت اهل محل و  همسایه چنان بود که مرزی بین خانه ها احساس نمی کردیم و همه با هم بودیم. حالا اما درجنگ ۱۲ روزه، اگرچه برآمده از توطئه‌های پیچیده ژئوپولیتیکی و نیروهای فرامنطقه‌ای بود، ولی در درون، به لحظه‌ای بی‌مانند از بیداری، همدلی، و بازتعریف هویت جمعی ایرانیان بدل شد. در این روزها، آن‌چه رخ داد، تنها دفاع در برابر خطر نبود، بلکه تجلی تاریخی یک حافظه زنده بود؛ حافظه‌ای که ریشه در اسطوره‌های شاهنامه دارد، در قیام‌های ملی، در ایستادگی برابر استعمار و در خاطره‌ی شهدای خاک‌باور. این حافظه، در ژن فرهنگی این ملت جاری است؛ در لالایی مادران، در نام کوچه‌هایی که از شرافت می‌گویند، و در قاب عکس‌هایی که خاموش ولی زنده‌اند.

۲.از منظر مردم‌شناسی، کنش اجتماعی ایرانیان در جنگ اخیر، یک رفتار معمول نبود؛ یک رخداد فرهنگی بزرگ بود. مردمی که شاید از نظر طبقاتی، قومی، دینی یا سیاسی با یکدیگر تفاوت‌هایی دارند، در این لحظه تاریخی، حس مشترک بودن را به نمایش گذاشتند؛ حس «ایرانی بودن»، نه فقط به‌معنای تابعیت حقوقی، بلکه به‌معنای پیوند عمیق روحی با سرزمین، با ریشه‌ها، با دیگران. در این ایام، پسرک بلوچ، پزشک آذری، دختر کُرد، پیرمرد تهرانی، مادر خوزستانی و جوان مازنی، همه و همه در یک هم‌نوازی بی‌مانند از همدلی، اندوه، یاری، دعا، و واکنش نشان دادند. مردم فداکاری کردند، خون دادند، دارو فرستادند، در میدان ماندند. این، نه از روی دستور، بلکه از روی عشق بود؛ عشق به وطن. حتی اپوزسیون، از حصر تا زندان اوین، از سیاسی منتقد تا خارج نشین مخالف، پای ایران نشستند و دشمن را درمانده کردند.

۳.اکنون، وظیفه نخبگان، حاکمان و روشنفکران است که این سرمایه عظیم اجتماعی را قدر بدانند، آن را مستندسازی کنند و بر مدار آن، طرحی نو برای ایران فردا دراندازند. زیرا وحدت ملی، اگر به احترام تکثر آرا و عقاید نباشد، به پوسته‌ای بی‌جان بدل می‌شود. جامعه، اگر نتواند نقد بی‌هزینه را تاب بیاورد، به انسداد و فرسایش می‌رسد. قدرت، اگر در برابر عظمت مردمش فروتنی نکند، از درون تهی خواهد شد.

۴. نقشه آینده ایران قوی در همدلی و مدارا و وحدت است. دیدیم که ایران تنهاست و ما فقط یکدیگر را داریم. حتی آنها که قبل جنگ با نگاهی بغض آلود به هم می‌نگریستیم در جنگ دیدم که چقدر چهره‌های دوست‌داشتنی هستند و چقدر در برابر تجاوز خارجی خودی به نظر می‌رسند.  بقول اقبال «چاره ما نیست بجز اتحاد؛ این ره رشد است فنعم الرشاد» ایران زنده است، اگر مخالف، محترم شمرده شود، زندانیان سیاسی آزاد شوند، تحزب، رسانه، تشکل و اندیشه‌ورزی مستقل، نه تهدید، بلکه نعمت شمرده شود؛ فضا برای نقد، گشودگی، گفت‌وگوی اجتماعی و ریشه‌یابی آسیب‌ها فراهم شود؛ «ایران دوستی» نه در شعار، بلکه در عدالت‌ورزی، آزادی‌گرایی، قانون‌مندی و کرامت باوری، فسادستیزی، توسعه خواهی و حقوق بشر مداری معنا یابد.

۵. آن‌چه این هنگامه رخ داد، حامل  پیام ژرفی است که ایران، اگرچه زخمی است، اما زنده است  و این زندگی، نه مدیون قدرت، که مرهون مردم است. آن‌ها که جان و جانانه‌شان را بی‌چشم‌داشت در طبق اخلاص گذاشتند، شایسته احترام‌اند و قدرت، باید آیینه این فروتنی باشد. ایران آینده، اگر بخواهد بالنده، آرام و سربلند باشد، باید بر شانه‌های همین ملت استوار شود؛ ملتی که نشان داد می‌تواند بزرگ باشد، اگر که دیده شود، اگر که شنیده شود، اگر که باور شود و اینک، هنگام آن است که بگوییم "مردم ایران! شکوه شما را تاریخ ثبت کرد، برای دگر بار. ایران، می‌ماند، به یُمن ایمان و وطن دوستی و هموطن خواهی شما. از کمان آرش تا نبرد ضحاک تا سلحشوری رادمردان مدافع وطن در این روزها فرزندان شما پشت ایران بوده و هستند. همه باید قدر ملت را با احترام به حقوق‌شان و تکثرپذیری بدانند و با رفع موانع بهره‌مندی از حقوق مردم در خدمت بی‌وقفه سر از پا نشناسند و این ارمغان پر معنای فردوسی است که از پس سال‌ها رنج و محنت تاریخی در گوش و جان ما ماندگار می‌کند نام مام وطن را...

زن و کودک و بوم ایرانیان  به اندیشهٔ بد منه در میان

چنان دان که این گنج من پشت تست  زمانه کنون پاک در مشت تست

نگر تا تو دیوار او نفگنی   دل و پشت ایرانیان نشکنی

کزان پس بود غارت و تاختن   خروش سواران و کین آختن

مرا تاج یزدان به سر برنهاد   پذیرفتم و بودم از تاج شاد

محمد صالح نقره‌کار
حقوقدان

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز