خبرگزاری کار ایران

حکایت « پل دار دِراز»

asdasd
کد خبر : ۵۸۴۲۳۵

مهندس از همانجایی که ایستاده بود داد زد: « دست نگه دارید!» و خودش به طرف کارگرهایی رفت که داشتند ملات سیمان را به هم می زدند. او دیده بود که یکی از کارگرها ته سیگارش را داخل ملات سیمان انداخت و به همین دلیل تا به او رسید گفت: « صید حسین بگرد اون ته سیگاری که توی ملات سیمان انداختی پیداش کن و بیندازش دور!». صید حسین نگاهی به مهندس انداخت و با خنده پرسید : « حالا مگر با یک ته سیگار چه اتفاقی می خواهد برای پل بیفتد؟». مهندس هم در جواب او گفت: « این ته سیگار داخل بتن سیمان می‌پوسد و بتن از داخل شروع می‌کند به پوک شدن و آخر سر هم باعث تخریب یک گوشه از پل می‌شود».

مسعود یوسفی، روزنامه نگار در روزنامه تجارت با این مقدمه نوشت: حالا چند سال از آن موقع گذشته است و من روی همان پلی ایستاده‌ام که آن موقع هنوز ساخته نشده بود.

در طول 48 ساعت گذشته باران شدیدی باریده است و سیلاب خروشان و بنیان کن رودخانه  «زَز»  با همه قدرت به « پل داردِراز» می‌کوبد و حتی از روی آن می‌گذرد، اما پل مقاومت می‌کند.

کسی جرات نمی‌کند به رودخانه و پل نزدیک شود. از برخورد مهیب سنگها و صخره‌های داخل رودخانه زمینِ زیر پایمان می‌لرزد. پس از گذشت دو روز سرانجام آب  فروکش می‌کند و پل از زیر آب سر بر می‌آورد.

همه نفس راحتی می‌کشیم و پل را، از اینکه از این کشاکش هراس انگیز و ویرانگر سربلند بیرون آمده تحسین می‌کنیم. به خاطر سیلاب، راههای ارتباطی با مرکز بخش یعنی « شول‌آباد»  و روستاهای اطراف است و از هیچ کجا خبر نداریم. کم کم مردم از راه می‌رسند. آنها می‌گویند سیا همه راهها را شسته ست و هفت دهنه پل در طول رودخانه زز را آب برده و تنها پلی که سالم مانده، همین « پل داردراز»  است.

صید حسین آمده است.  او ابتدا حکایت آن روز « پل داردراز»  و قصه  ته سیگار را تعریف می‌کند و بعد می‌گوید: « اگر این یکی پل را آب نبرده به خاطر این است که سازنده‌اش مهندس «عرب» بوده است».

*

چند ماه بعد که برای پیگیری یک کار اداری  به اداره کل  راه و شهرسازی استان رفتم، در آنجا شنیدم کسی «مهندس عرب» را صدا می‌زند. سر چرخاندم و دیدمش؛ میانسال، لاغراندام، سبزه رو، با قامتی متوسط. بی‌نهایت فروتن به نظر می‌رسید.  وارد یکی از اتاق‌ها شد. صبر کردم تا بیرون بیاید. بیرون که آمد از شوق بغلش کردم. تعجب کرد.

حکایت آن دو روز بارانی و سیلاب خروشان و « پل داردراز»  و ته سیگار صید حسین را برایش تعریف کردم و به او گفتم که به سهم خودم قدردانش هستم و جایش روی چشمم است.

آرام خندید و چیزی گفت؛ مثل اینکه: «مگر غیر از این انتظاری داشتید؟». لهجه عربی داشت.  بعدش خداحافظی کردیم و هرکدام به راه خودمان رفتیم. بعدها که پرس و جو کردم فهمیدم دانش آموخته  بلاد کفر! - انگلستان - است و از معاودین عراقی زمان جنگ ایران و عراق بوده و لهجه عربی اش به همین خاطر است.

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز