روزبه کردونی:
عبور از گذشته؛ تأملی در دام مسیر پیشین پس از جنگ با اسرائیل

پس از جنگ اخیر با اسرائیل، جمهوری اسلامی ایران در نقطهای تاریخی ایستاده است، نقطهای که تصمیمگیری در آن تنها به شرایط فعلی وابسته نیست بلکه بهشدت تحت تأثیر میراث تصمیمات و ساختارهای گذشته نیز قرار دارد. در این وضعیت، یکی از تهدیدهای جدی در عرصه سیاستگذاری، مفهومی است که در ادبیات این حوزه با عنوان «وابستگی به مسیر» شناخته میشود. این مفهوم هشدار میدهد که اگر هوشیار نباشیم، ممکن است آینده را با تکرار الگوهایی طراحی کنیم که دیگر هیچ تناسبی با واقعیتهای امروز ندارند؛ سیاستهایی که زمانی مؤثر بودهاند اما اکنون به موانعی برای تحول تبدیل شدهاند.
این یادداشت با تمرکز بر حوزه سیاستگذاری، تأکید میکند که جنگ اخیر صرفاً یک حادثه نظامی نبود، بلکه یک نقطه عطف بنیادین در سیاست عمومی کشور بهشمار میآید. این جنگ، ساختار انتظارات عمومی را بهکلی تغییر داده، اولویتها را جابهجا کرده و آسیبپذیریها و ظرفیتهای کشور را بهروشنی آشکار ساخته است.
از امنیت و اقتصاد گرفته تا آموزش، رسانه، رفاه، حکمرانی و سرمایه اجتماعی، هیچ حوزهای از اثرات این رویداد مصون نمانده است. بنابراین، روشن است که نمیتوان با همان رویکردها و دستورکارهایی که پیش از جنگ به کار گرفته میشد، آینده را طراحی و مدیریت کرد. شرایط پس از جنگ، ماهیتاً با پیش از آن متفاوت است و سیاستگذاری متناسب با آن نیز باید نو و متحول باشد.
در چنین شرایطی، بزرگترین تهدید نه صرفاً در بیرون مرزها، بلکه در درون ساختار تصمیمگیری کشور نهفته است؛ در ذهنهای مدیریتی که هنوز به الگوهای گذشته عادت کردهاند، و در ساختارهایی که بهسختی تن به تغییر میدهند.
خطر اصلی آنجاست که بهجای یادگیری از تجربه جنگ و بازآفرینی مسیر آینده، همان سیاستها، همان رویکردها و همان منطقهایی را بازتولید کنیم که پیشتر ما را به شکست رساندهاند صرفاً به این دلیل که تغییر، هزینه دارد یا با مقاومت روبهرو میشود.
نکته کلیدی و بنیادین اینجاست که تطبیق سیاستها و رویکردها با شرایط جدید، بههیچوجه به معنای عدول از اصول و ارزشهای اساسی نظام نیست. برعکس، توانایی بازنگری و بهروزرسانی سیاستها، نشانهای از بلوغ، پویایی و مشروعیت نظام حکمرانی است. اصول ثابت هستند، اما سیاستها باید انعطافپذیر، روزآمد و متناسب با اقتضائات جامعه باشند.
جنگ، لحظهای است که گذشته و آینده از هم جدا میشوند. نمیتوان با ادبیات سیاستی قدیم، به زبان مردم امروز پاسخ داد. شعارها و الگوهایی که پیش از جنگ وجود داشتند - از امنیت تا اقتصاد، از رسانه تا روابط بینالملل - ممکن است دیگر کارکرد گذشته را نداشته باشند. آنچه اکنون مورد نیاز است، پیامی روشن از تغییر واقعی است؛ تغییری که نه از اصول و ارزشهای اساسی نظام فاصله میگیرد و نه به معنای عدول از مبانی هویتی انقلاب اسلامی است، بلکه به معنای بازنگری در سیاستها، روشها و نهادهایی است که باید خود را با شرایط جدید تطبیق دهند تا همان ارزشها در دنیای پس از جنگ، با کارآمدی و مشروعیت بیشتری حفظ و تقویت شوند.
اگر این بازنگری اتفاق نیفتد، دوران پس از جنگ، بهجای آنکه فرصتی برای بازسازی و تقویت کشور باشد، به تکرار ناکارآمدیهای گذشته و فرسایش ظرفیتها منجر خواهد شد. جنگ همهچیز را تغییر داده است. ایرانیان از یک آزمون تاریخی سربلند بیرون آمدهاند و انسجام و همبستگی امروز ایجاب میکند بیش از هر زمان، نیازمند سیاستگذاری تازهای برای شرایطی تازه باشیم، سیاستگذاریی که پیام تغییر را نه صرفاً در سخن، بلکه در ساختار، رفتار، و تصمیمهای واقعی و قابل لمس به جامعه منتقل کند. تنها از این مسیر است که میتوان آیندهای متفاوت، باثبات و پیشرو ساخت.