زنان ایران کجا گم میشوند؟

پیچ و خم های جادهای تاریک و خلوت و هراسی طبیعی در دل سرنشین خودرویی با رانندهای ناشناس و سپس ضربات دردناک چاقو. تصویری که میتوانیم از آخرین ساعات زندگی الهه حسیننژاد تصور کنیم. مسیری که هر روز باید میپیمود، تا به خانه برسد. سوی دیگر زنی است که میگوید ۱۲ سال با مرد راننده زندگی کرده و مورد خشونت قرار گرفته است.
هر دو زن قربانی یک مرد بودند که اگر قانون، سازوکار و ارادهای برای مقابله با خشونتهای قبلی او وجود داشت، الان پیکر بیجان دختری دیگر بر روی دست جامعه نمانده بود.
زنان ایران سالهاست در پیچ و خم هراسانگیز قوانینی که از مردان خشونتگر حمایت میکند گم شدهاند. در پیچ و خم تاریک ذهنهای سیاستگذارانی که در برابر هر قانون و سازوکاری برای حمایت از آنها مقاومت میکنند. مگر همین چندی پیش نبود که لایحه حمایت از زنان در برابر خشونت پس گرفته شد، چرا که حتی واژه خشونت از این لایحه حذف شده بود.
حالا مخالفان لایحه بگویند اسم اتفاقی که برای الهه افتاد چیست یا اتفاقی که برای هانیه بهبودی افتاده است؟ همان نام را بر لایحه بگذارند.
برخی هم میگویند چرا از قصاص حرف میزنید و قانونی که بر اساس آن خانواده مقتول مونث باید نصف دیه مرد مذکر را بدهد تا بتواند تقاضای قصاص کند، یا قانونی که پدر را از مجازات کشتن فرزندش معاف میکند، مگر فعال اجتماعی نباید مخالف اعدام باشد؟
خب چه کسی گفت ما موافق اعدامیم، فقط مجازات پیشگیرانه میخواهیم برای مردان خشونتگر. چه پدر باشد، چه برادر و پسر عمو، چه شوهر و چه مردی غریبه در خیابان.
مجازات سختگیرانه و پیشگیرانه که بتواند از زنان در برابر خشونت محافظت کند، خشونت از خانه تا خیابان. از عرصه خصوصی تا عمومی، از خانه، تا محل اشتغال تا خیابان. یعنی هر جایی که زنی با مردی در ارتباطی نابرابر قرار میگیرد. همان جایی که باید قانون این نابرابری را کمتر اما نمیکند.
نابرابری و تبعیض این جاده تاریک و هراسانگیز که باید با تغییر قوانین خانواده به سمت برابری، با سیاستگذاری برای افزایش میزان اشتغال و استقلال زنان، با تصویب قوانین پیشگیرانه در حفاظت از زنان در برابر خشونت و افزایش خانههای امن، با مقابله و اصلاح فرهنگ مردسالار کمی امن میشد، اما نشده است. و حالا میتواند هر ساعت زنی را در خود گمکند.