میر کوشش در گفتوگو با ایلنا تشریح کرد:
هدف ترامپ از صدور دستور آغاز آزمایشهای هستهای آمریکا/ واکنش چین و روسیه به اقدامات اتمی واشنگتن
کارشناس مسائل آمریکا گفت: بازگشت آمریکا به آزمایشهای هستهای، رژیم منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) را تضعیف میکند.
امیرهوشنگ میرکوشش، کارشناس مسائل آمریکا در تشریح دلایل و پیامدهای دستور ترامپ برای آغاز آزمایشهای هستهای در گفتوگو با ایلنا اظهار کرد: پیش از هر چیز باید توجه داشت که در مسیر تحولات اخیر، رقابت چین و آمریکا بهویژه در حوزه بازدارندگی هستهای، به یکی از محورهای اصلی نظم جدید جهانی تبدیل شده است. این رقابت تنها به مسائل نظامی محدود نیست، بلکه ابعاد فناورانه، راهبردی و حتی روانی نیز پیدا کرده است. در دهه اخیر، رقابت دو قدرت از سطح اقتصادی و فناوری فراتر رفته و به قلمرو بازدارندگی راهبردی رسیده است؛ حوزهای که در ادبیات نظامی از آن با عنوان رقابت در نوسازی و بازسازی زرادخانههای هستهای نام برده میشود. بر اساس گزارش پنتاگون در سال ۲۰۲۴، چین حدود ۵۰۰ کلاهک هستهای فعال در اختیار دارد و برنامهریزی کرده تا سال ۲۰۳۵ این عدد را به ۱۰۰۰ کلاهک برساند. پکن در کنار این افزایش کمی، در حال توسعه فناوریهای جدیدی مانند موشکهای بالستیک قارهپیما و سامانههای پرتاب پیشرفته است.
وی ادامه داد: در مقابل، آمریکا نیز پروژهای گسترده برای مدرنسازی زرادخانه هستهای خود در دست اجرا دارد. این پروژه شامل جایگزینی موشکهای قدیمی، زیردریاییهای کلاس «اوهایو» و بمبافکنهای نسل قدیمی «بی-۵۲» با مدلهای جدیدتر است. در این راستا فرمان اخیر دونالد ترامپ مبنی بر احیای آزمایشهای هستهای، ادامه همین روند رقابتی است؛ اقدامی که تنها درباره افزایش تعداد سلاحها نیست، بلکه تلاشی برای نمایش اراده سیاسی و توان واقعی استفاده از آنها است. فرمان ترامپ، فارغ از جنبه نظامی، حامل چند هدف کلیدی در سطح ژئوپلیتیک است. نخست، بازسازی اعتبار بازدارندگی آمریکا است. از نگاه ترامپ و حامیانش، بازگشت به آزمایشهای هستهای میتواند برای متحدان آسیایی واشنگتن مانند ژاپن، کره جنوبی و تایوان نوعی اطمینانبخشی نسبت به قدرت بازدارنده آمریکا ایجاد کند. در سالهای اخیر، توسعه سریع زرادخانه و سامانههای دفاعی چین این تصور را بهوجود آورده که آمریکا در شرق آسیا از نظر بازدارندگی دچار ضعف نسبی شده است. بنابراین، فرمان ترامپ پاسخی است برای تقویت وجهه نظامی واشنگتن و ترمیم اعتماد متحدان این کشور.
این تحلیلگر مسائل سیاسی تصریح کرد: دومین هدف، افزایش فشار روانی و دیپلماتیک بر چین است. حتی اگر این فرمان به مرحله اجرا نرسد، نفس صدور آن پیام هشدارآمیز به پکن ارسال میکند و نوعی جنگ روانی را در چارچوب رقابتهای تسلیحاتی و فضایی کلید میزند. سومین هدف، بازتعریف نظم جهانی بر مبنای بازدارندگی رقابتی است. ترامپ از ابتدای حضورش در سیاست جهانی، به دنبال تغییر نظم بینالمللی مبتنی بر معاهدات کنترل تسلیحات بوده و تلاش دارد نظم جدید و قدرتمحور را جایگزین کند؛ نظمی که در آن برتری هستهای و نظامی معیار اصلی اعتبار بینالمللی است. موضع رسمی چین در برابر فرمان ترامپ محتاطانه اما روشن است. رسانههای رسمی پکن این اقدام را «نقض آشکار هنجارهای بینالمللی» و «بازگشت به تفکر جنگ سرد» توصیف کردند و کارشناسان چینی چند مسیر را برای واکنش پیشنهاد کردهاند. نخست، توسعه سامانههای «ضربه دوم» است. این مفهوم به توانایی پاسخ هستهای پس از حمله نخست اشاره دارد. چین در پی آن است که ظرفیت بازدارندگی خود را به گونهای افزایش دهد که حتی در صورت حمله اول آمریکا، بتواند پاسخ متقابل سنگینی وارد کند.
وی افزود: دوم، همکاری تاکتیکی با روسیه در برابر آمریکا مانند تئوری یا راهبرد تعادل وحشت است. چنین همکاری میتواند توازن قوا را در سطح جهانی بازتعریف کند. سوم، سرمایهگذاری گسترده در فناوریهای فضایی و ابرصوتی برای عبور از سامانههای دفاعی آمریکا است؛ چراکه این فناوریها میتوانند در آینده معادلات بازدارندگی را دگرگون کنند. چهارم، افزایش فعالیت در دیپلماسی هستهای آسیا بهمنظور جلوگیری از گرایش کشورهای منطقه به واشنگتن است. به هر ترتیب باید توجه داشت که فرمان ترامپ پیامدهایی چندوجهی دارد که مورد اول، پیامد سیاسی و دیپلماتیک است. واقعیت این است که بازگشت آمریکا به آزمایشهای هستهای، رژیم منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) را تضعیف میکند و کشورهایی مانند کره شمالی، پاکستان و حتی ایران میتوانند این اقدام را بهعنوان توجیهی برای توسعه برنامههای هستهای خود بهکار گیرند. پیامد دوم هم پیامد امنیتی است، چراکه احتمال درگیری تصادفی میان قدرتهای بزرگ افزایش مییابد و هر آزمایش واقعی ممکن است واکنش متقابل چین یا روسیه را در پی داشته باشد و چرخه جدیدی از بازدارندگی متقابل شکل بگیرد.
این استاد دانشگاه گفت: سومین پیامد، اقتصادی و فناورانه است؛ به گونهای که افزایش بودجههای نظامی و انتقال منابع مالی از بخشهای غیرنظامی به حوزه تسلیحاتی اجتنابناپذیر است و این روند میتواند آغازگر مرحله تازهای از مسابقه تسلیحاتی قرن بیستویکم باشد.چهارم هم، پیامد هویتی و گفتمانی است و جهان دوباره به منطق جنگ سرد بازمیگردد؛ منطقی که بر پایه رقابت قدرتها و شکلگیری بلوکهای جدید استوار است. این در حالیست که نقش روسیه در معادله جدید بازدارندگی بسیار تعیینکننده است. فرمان ترامپ در واقع پاسخی غیرمستقیم به آزمایشهای اخیر هستهای روسیه نیز هست. گزارشها حاکی است که مسکو در ماههای اخیر آزمایشهایی با شدت پایین انجام داده است؛ اقدامی که بهانهای برای ترامپ فراهم کرد تا فرمان جدید خود را صادر کند. از نگاه واشنگتن، نمیتوان در شرایطی که دو قدرت دیگر در حال آزمایش هستند، منفعل باقی ماند. بنابراین، فرمان ترامپ را باید تلاشی برای احیای بازدارندگی کلاسیک هستهای در برابر روسیه نیز دانست. از سوی دیگر، فروپاشی نظام کنترل تسلیحات میان دو کشور، باعث شد سازوکارهای نظارتی از میان برود و بیاعتمادی به اوج برسد و در چنین فضایی، صدور فرمان ترامپ در واقع پاسخی نمادین به پایان عصر کنترل تسلیحات است.
وی خاطرنشان کرد: روسیه در برابر فرمان ترامپ دو واکنش متفاوت نشان داده است. از یکسو وزارت خارجه این کشور تصمیم آمریکا را «ضربهای سنگین به نظام امنیت بینالملل» توصیف کرده، اما از سوی دیگر تأکید داشته که در صورت بازگشت واقعی آمریکا به آزمایشها، مسکو نیز پاسخ متناسب خواهد داد. همزمان، گزارش مؤسسه مطالعات استراتژیک بینالمللی نشان میدهد که روسیه در سالهای اخیر زیرساختهای آزمایشی خود در قطب شمال را بازسازی و در وضعیت آمادهباش نگه داشته است که نشانهای از آمادگی عملی برای واکنش به آمریکا قلمداد میشود. بر این اساس روسیه در سطح راهبردی، سه هدف کلیدی را دنبال میکند. نخست، حفظ برتری کیفی در فناوریهای خاص هستهای مانند موشکهای ابرصوت و زیردریاییهای بیصدا است تا از چین عقب نماند.
میر کوشش در پایان گفت: دوم، مدیریت موازنه سهجانبه میان واشنگتن، پکن و مسکو است، بهگونهای که بتواند نقش «تنظیمکننده» در میان دو قدرت ایفا کند. و سوم، نمایش مسئولیتپذیری ظاهری در برابر اقدامات آمریکا، تا بتواند خود را بهعنوان مدافع ثبات و گفتوگو در مجامع بینالمللی معرفی کند. به هر ترتیب فرمان ترامپ نهتنها واکنشی به چین است، بلکه پاسخی به رفتار تهاجمی روسیه و فروپاشی نظام کنترل تسلیحات نیز محسوب میشود. در نتیجه، جهان در آستانه ورود به دوران بازدارندگی سهقطبی قرار دارد. این تحول ساختار امنیت جهانی را دگرگون میکند و حتی تعریف مفاهیمی چون «صلح» و «ثبات بینالمللی» را نیز تحتتأثیر قرار میدهد. لذا باید گفت که قرن بیستویکم، برخلاف تصور بسیاری، نه قرن پایان جنگ سرد، بلکه آغاز نسخه جدیدی از جنگ سرد هستهای است؛ جنگی که اینبار سه قدرت به جای دو قدرت، میداندار آن هستند.