پژوهشگر جامعهشناسی سیاسی در گفتوگو با ایلنا:
«اشرافسالاریها» تصویر ذهنی مردم از نظام سیاسی را مخدوشتر میکند
تندروها از ترسِ حذف شدن در نظم اجتماعی جدید تندتر میشوند
یک پژوهشگر جامعهشناسی سیاسی میگوید: تندروها احساس میکنند که به احتمال زیاد در شرایط جدید و در نظم جدید، قربانی هر نوع تغییر سریع اجتماعی و سیاسی میشوند. پس طبیعیترین کاری که از آنها سر میزند مقاومت کردن، به صحنه آمدن و جامعه را به سمت تندروی، افراط، تنش و بینظمی بردن است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، دومینوی تغییرات ساختاری اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در جامعه ایرانی از اعتراضات 1401 به بعد شتاب بیشتری به خود گرفت. با این حال رفتارها و اقدامات گروههایی موسوم به «جریان تندرو» همچنان در مسیر این تغییرات سنگاندازی میکنند. آنهم در شرایطی که این گروه و خواستههای آنها نه اثرگذاری چندانی بر مردم داشته و آنها را دچار هراس میکند و نه اهمیت چندانی برای نظام سیاسی کشور که این روزها در تلاش است وضعیت موجود را مدیریت کند و آنچه نمیخواهد ناراضی ساختن بیش از پیش مردمی است که به اندازه کافی از کاستیها، معایب و شعارهای بیعمل دلزده شدهاند. مردمی که انبوه نیازهایشان در حلقه ناترازیهای دولتی و درآمدی گم شده است. از همین رو میتوان گفت خواستههای تندروانه گروه اقلیت که همچنان سعی در ترکتازی در جامعه را دارد این روزها برای مردم تبدیل به کلیدواژههای بیمعنا شده است.
با «احمد بنی جمالی» استادیار علوم سیاسی دانشگاه و پژوهشگر جامعهشناسی سیاسی درباره تبعات فعالیتها جریان تندرو بر حکمرانی در شرایط فعلی کشور گفتگو کردهایم.متن آن را در زیر میخوانید:
رفتارهای تهاجمی و تندروانه ناشی از ترس است نه قدرت
جریان تندرو که همچنان در بدنه ساختار حکمروایی قرار دارد، اما این روزها در اقلیت قرار گرفته است. اولین سوال ما این است که شکلگیری جریانهای سیاسی اجتماعی تندرو به چه عواملی باز میگردد و این گروهها بهویژه در کشور ما چه اهدافی را دنبال میکنند؟
شرایط معقول و مطلوب، وجود تعادل میان اجزای مختلف جامعه و اجزای مختلف سیستم است. اما نیروهای تندرو میخواهند جامعه را از آن شرایط تعادل خارج کنند و دانسته یا ندانسته، جامعه را وارد دورهای از آنومی یا بیمعیاری کنند. یکی از مهمترین علل دنبال کردن این هدف توسط جریان تندرو، آن است که این نیروها خود را در اقلیت و در موضع حذفشدن میدانند. روانشناسان هم تاکید دارند که مهمترین عامل و انگیزه رفتارهای تندرو و تهاجمی، ترس است نه احساس قدرت، یعنی وقتی نیروهایی میترسند، دست به رفتارهای تهاجمی میزنند.
در رابطه با نیروهای تندرو در جامعه ایران، به ویژه در سالهای پس از انقلاب، شاهد این موضوع بودهایم که هر زمان جامعه و همچنین ساختار سیاسی در آستانه قرار گرفتن در وضعیتی متعادل و برخورداری از روابطی سنجیده و عقلانی قرار گرفته، نیروهای تندرو در راستای برهم زدن تعادل و نظمی که در حال برقراری است، فعال میشوند. رفتاری که ناشی از احساس ترس و ناامنی است. به باور تندورها وقتی جامعه به سمت تعادل برود، آنها کارکرد خود را از دست میدهند و چه بسا در مرحله حذف شدن از نظام سیاسی و نظم اجتماعی جدید قرار گیرند.
بنابراین، بروز رفتارهایی که نشانهای از تندروی، رادیکالیسم و افراطگرایی دارند، نشاندهنده تلاش این نیروها برای جلوگیری از حذف شدن یا حذف زودهنگام و پیشدستانه از سوی طرف مقابل است. به این ترتیب، تعجبی ندارد که در جوامع مختلف و بهیژه در جوامع در حال گذار و جوامعی که به سرعت در حال تغییر و ورود به مرحلهای جدید هستند، نیروهایی به رفتارهای تهاجمی در زمینههای مختلف دست بزنند. این رفتار بیشتر ناشی از ناامنی، ترس و احتمال حذف شدن و جایی نداشتن در نظم جدید است.
نظام سیاسی درک کرده که باید خود را مطالبات جامعه هماهنگ کند
همین رفتارهای ناشی از ترس و احساس ناامنی که تندورها انجام میدهند، چه تاثیری میتواند بر تصمیمگیریهای ساختار حکمرانی در حوزههای مختلف، بهویژه در حوزه اجتماعی داشته باشد؟
از آنجا که دینامیسم جامعه ایران بسیار پرشتاب و زنده است، مدام نیروهای ضد نظم یا مقاومتکننده یا افراطی و تندرو را همراه خود دارد و به عنوان نیروهای مخالف به صحنه میآورد.
ما در سه سال گذشته با یک تحول عمومی مواجه بودیم به نام «اعتراضات ۱۴۰۱». بعد از حوادث این سال، جامعه ایران و نظام سیاسی احساس کردند باید خود را وارد دایرهای از تغییرات کنند. همچنین درک کردند که باید خود را با نیازها و مطالبات روز جامعه و نیروهای اجتماعی جدیدی که وارد صحنه شدهاند، هماهنگ کنند. از همان زمان مقاومت این گروهها بیشتر شد، نیروهای تندرو بیشتر به صحنه آمدند و طبیعتاً مشکلات بیشتری هم ایجاد میکردند. تلاش آنها این بود که جامعه را از مسیر تعادل و تغییرات به هنگام و متناسب خارج کنند.
از طرف دیگر 9 ماه تا یکسال گذشته، تغییرات بسیار عظیمی را با خود به همراه داشته است. یعنی شکل و شمایل منطقه به کلی تغییر کرده است. در یک نگاه واقعبینانه متاسفانه جمهوری اسلامی، در جریان تحولات یک سال اخیر، بسیاری از نیروهایش را در منطقه از دست داده است. چنین اتفاقاتی باعث برهم خوردن توازن سیاسی منطقهای میشود، این شرایط توازن داخلی کشور را به هم میریزد، یعنی توازن بین جامعه و نیروهای سیاسی از یک طرف و جامعه و نظم سیاسی از طرف دیگر. در چنین وضعیتی جامعه به شکل ارگانیک به سمت ایجاد یک تعادل جدید حرکت میکند. جوامع انسانی اساساً بر اساس منطق ذاتی خود از بیثباتی، تضاد و بیهنجاری گریزان هستند و همیشه به سمت یک تعادل جدید میروند.
ترس تندروها از به حاشیه رانده شدن
از یک سال پیش، نظام سیاسی هم به تدریج تغییراتی را در حوزه داخلی و منطقهای صورت داد. در نتیجه بسیاری از کلیشههایی که وجود داشت، از بین رفتند و نظام سیاسی بهصورت کجدار و مریز در مسیر تغییرات قرار گرفت. طبیعی است که بسیاری از نیروهایی که تاکنون در داخل این نظام تعریف میشدند، در داخل بلوک قدرت بودند، سود میبردند و امنیت داشتند، حالا احساس کنند که به احتمال زیاد در شرایط جدید و در نظم جدید، قربانی هر نوع تغییر سریع اجتماعی و سیاسی میشوند. پس طبیعیترین کاری که از آنها سر میزند مقاومت کردن، به صحنه آمدن و جامعه را به سمت تندروی، افراط، تنش و بینظمی بردن است.
اگر بخواهیم نگاهی ساختاری به این شرایط داشته باشیم، میتوانیم بگوییم نیروهای افراطی و تندرویی که امروز در صحنه سیاسی جامعه حضور دارند، در واکنش و در پاسخ به تغییرات دو، سه سال اخیر به صحنه آمدهاند و تلاش میکنند که قربانی تغییرات جدید، قربانی این «پارادایم شیفت» یا « گذار ساختاری از یک وضعیت به وضعیتی دیگر» و قربانی توافقات جدید نظام سیاسی با منطقه و با مردم در داخل کشور نشوند.
صدایشان بلند است اما تعدادشان کم
این گروههای افراطی که هراس از حذف شدن از حلقه قدرت را دارند با اقداماتشان چه هزینههایی را برای خود حکمرانی به بار میآورند و ساختار سیاسی برای مقابله با آنها باید چه هزینهای بپردازد و از طرف دیگر برای کنترل و جلوگیری از نفوذ این جریان باید چه اقداماتی انجام دهد؟
خصلت نظام جمهوری اسلامی از ابتدای تأسیس، نوعی خصلت «ائتلافی» بوده است؛ یعنی نیروهای اجتماعی و سیاسی مختلفی داخل بلوک قدرت جمهوری اسلامی جمع شدهاند که از راست افراطی تا راست محافظهکار، راست سنتی، راست معتدل، چپ افراطی، چپ سنتی، چپ مدرن و... را شامل میشود. همین موضوع تصمیمگیری، سیاستگذاری و تصمیمسازی را بسیار سخت کرده است یعنی هر زمان که نظام سیاسی قصد دارد یک تغییر ساختاری انجام دهد، با مقاومت برخی از همین نیروهای حاضر در بلوک قدرت، مواجه میشود.
در شرایط امروز و پس از گذشت ۴۷ سال، این نیروهای ضد نظم یا نیروهایی که مخالف تغییرات ساختاری و بهبودیابنده هستند، در سیستم سیاسی کشور در اقلیت قرار گرفتهاند. یعنی چه در سطح نیروهای اجتماعی و چه در سطح سازمانهای سیاسی، واقعاً در اقلیت هستند. اما به دلیل اهرمهای فشار و تریبونهایی که هنوز در داخل ساختار حاکم در اختیار دارند، از صداوسیما گرفته تا نهادهای فرهنگی و مذهبی مختلف، رسانهها، روزنامهها، منابر و مساجد و ... صدایشان در جامعه بسیار بلند میشود، به همین دلیل هم گاهی نظام سیاسی گمان میکند این نیروها تعداد و وزن زیادی در جامعه دارند، این درحالی است که فقط صدایشان بلند است، وگرنه تعدادشان در جامعه کم است.
اکثریت قاطع مردم خواستار تغییرات ساختاری هستند
اگرچه صدای بلند این گروه باعث میشود، حکمرانی دچار ارزیابی و محاسبات غلط شود و از ایجاد تغییرات بترسد، اما نظام سیاسی و هسته سخت آن باید ارزیابی درستی از این گروهها داشته باشند و بدانند که تعداد افراد متعلق به این گروه در جامعه بسیار محدود است. باید آگاه باشیم که خواسته و رای اکثریت قاطع مردم و نیروهای سیاسی انجام تغییرات پردامنه و ساختاری است. بنابراین نظام سیاسی نباید به حرفهای افراطیون و تندروها گوش کند، بلکه ضروری است تصمیمسازیهای خود را به دور از حاشیهسازان و این جار و جنجالها انجام دهد.
نظام سیاسی باید ضمن اعتنا نکردن به این نیروها، وقتی آنها از حالت افراط در نظر خارج شده و به سمت افراط در عمل، گرایش پیدا میکنند و نظم اجتماعی را مورد تهدید قرار میدهند، نظام سیاسی باید با آنها برخورد قضایی و انضباطی شدید انجام دهد. حکمرانی مطمئن باشد که این صداهای افراطی، مقاومتها و نیروهای ضد نظم، خیلی زود خاموش خواهند شد. چون میبینند که دیگر نمیتوانند بر جریان تحولات پرشتاب داخلی کشور اثرگذار باشند.
اشرافسالاریها تصویر ذهنی مردم از نظام سیاسی را مخدوشتر میکند
رفتارهای این جریان تندرو و تنشی که در جامعه ایجاد میکنند، چه تصویری را به لحاظ اجتماعی و فرهنگی را متوجه ایرانیها در جامعه بینالملل میکند؟
با توجه به اینکه کشورهای غربی بر رسانه کنترل دارند، طبیعتا این رفتارها میتواند تاثیر منفی زیادی به دنبال داشته باشد و چهرهای نافرم و نامتناسب از ایران ارائه دهد. اما نظام سیاسی باید بیش از آنکه نگران چهرهای باشد که از او در خارج منعکس میشود باید نگران تصویری باشد که ازنظام حکمرانی در ذهن مردم خودمان ایجاد میشود. در حال حاضر بخشی از جامعه از شرایط موجود به صورت جدی ناراضی هستند و تصویری نامطلوب از نظام سیاسی دارند. حجم فسادها، اختلاسها و اشرافسالاریها هم هر روز این تصویر ذهنی مردم را مخدوشتر میکند.
نظام سیاسی وقتی مقاوم است که بتواند اکثریت جامعه را با خود همراه داشته باشد، نه فقط درصد کمی از جامعه را نمایندگی کند.این یک واقعیت است که ۹۰ درصد جامعه خواهان تغییرات هستند. حالا نظام سیاسی یا این موضوع را درک کرده و خودش را با این تغییرات هماهنگ میسازد و از این طریق چهره خودش را در اذهان مردم بهبود میدهد و اصلاح میکند یا اینکه نه، کماکان ترجیح میدهد به ساز این عده قلیل و کمتعداد تندرو گوش دهد که در این صورت جامعه ما به سمت سمت رادیکال شدن تحولات حرکت میکند.