حسن انوری و شفیعی کدکنی در شبی به افتخار عباس ماهیار
سهم عمدة ماهیار در شاگردپروری اوست که با هیچ عدد و رقمی نمیتوان سنجید. کسانی که در روزگار ما در این عرصه سخنی دارند و حرفی میزنند و تحقیقی میکنند، مستقیم و بیواسطه شاگرد ایشان بودهاند یا از طریق آثار ایشان بهرهمند شدهاند و میشوند.
صد و هشتاد و سومین شب از شبهای مجله بخارا به عباس ماهیار اختصاص داشت که دوشنبه ۸ دی ماه ۱۳۹۳ با همکاری بنیاد فرهنگی اجتماعی ملت، دایره العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینه پژوهشی ایرج افشار برپا شد.
به گزارش ایلنا؛ در ابتدای این مراسم، مرضیه مسیح پور در توصیف ماهیار گفت: دکتر عباس ماهیار از تاریخ ۲۴/۹ / ۱۳۵۶ با سمت مدیریت پژوهشگاه واژههای فارسی فرهنگستان زبان فارسی مشغول به کار گردید. با حکم رئیس فرهنگستان از تاریخ ۵/۱۰ / ۱۳۵۶ به عضویت در شورای پژوهشی فرهنگستان زبان ایران درآمد و از تاریخ ۱۹/۱۲ / ۱۳۵۷ با حکم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامیِ وقت به سرپرستی فرهنگستان زبان فارسی ارتقاء یافت. وی در تاریخ ۵/۷ / ۱۳۵۸ بار دیگر به مدیریت گروه واژههای فارسی انتخاب شد. دکتر ماهیار از تاریخ ۲۱/۸ / ۱۳۵۸ با حکم دکتر حسن حبیبی، وزیر وقت علوم، به عضویت در شورای بنیاد فرهنگستانها درآمد. از تاریخ ۲/۴ / ۱۳۶۲ نیز با حکم رئیس مؤسسة مطالعات و تحقیقات، عضویت در کمیتة انتصاب و ترفیع فرهنگی را عهدهدار شد. او از سال ۱۳۶۳ تا زمان بازنشستگی در دانشگاه تربیت معلم(خوارزمی) تهران عضو هیأت علمی بود و هماکنون نیز در دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج در مجموعة هیأت علمی تماموقت آن دانشگاه مشغول به تدریس است. وی به سال ۱۳۷۴ به عنوان استاد نمونة دانشگاه تربیت معلم انتخاب شد و از اسفندماه ۱۳۷۶ با حکم رئیس دانشگاه به عضویت شورای دانشگاه تربیت معلم درآمد. دکتر ماهیار در اسفندماه ۱۳۷۰ به رتبة دانشیاری و در تیرماه ۱۳۷۶ به رتبة استادی دست یافت و با پایة استادیِ ۲۱ بازنشسته گردید.
پس از این شرح حال؛ محمود عابدی با این عنوان به سخنرانی پرداخت: ترکان پارسیگو بخشندگان عمرند. میدانید که زندگی خاطره است. خاطرهای که ما برای دیگران میسازیم و خاطرهای که دیگران برای ما میسازند. گاهی فکر میکنم که همین خاطرهها هستند که بهشت و جهنم را، یا نمونهای از بهشت و جهنم ما را میسازند. آدم هرچه سن و سالش بیشتر میشود، خاطراتش بیشتر میشود و هم بیشتر با خاطرههایش زندگی میکند. خدا از ما نگیرد این بهشت خاطرهها را. راستش را بخواهید، یکی از پنجرههای روشنایی برای من از پرتو این خاطرههاست، خاطرههایی از معلمهایی خوب و بزرگوار و بسیار. از همان روزهای اول مدرسه، تا آنجا که به یاد میآورم، وقتی معلم به وقت سر کلاس میآمد، به هنگام میرفت، به کلاس آمدنش، بودنش در کلاس، رفتنش، ترتیب مطالبش در کلاس، حساب و کتابی را داشت و نظم و ترتیب خاصی را نشان میداد. اگر وقتی هم به ناگزیر غیبت میکرد، دیرتر میآمد، یادآوریهای اشارهوارش نشان میداد که آن روز، آن ساعت، آن چند لحظه غیبت و تأخیر در کلاس گذرانده است و به کلاس و به بچهها فکر میکرده، ما به این نظم و نظماندیش و تعهد آشکار او در ذرهذرة مسئولیت معلمی توجه داشتیم. احتمالاً آن روز، از سر بچگی این رعایت نظم را به زبان نمیآوردیم، اما در همان عالم خودمان، کاری قابل ستایش بود و در طول این سالها که بر من گذشته است من به ستایش این نظم عادت کردهام. وقتی به مدرسه میرفتیم، در همان عالم بچگی، عموماً میدانستیم که مدرسه واقعاً جای یاد گرفتن است و همه میدانستیم که این یاد گرفتن با معلم ممکن میشود. به همین دلیل کلاس بیمعلم، با همة سر و صداهایی که داشت و خبرهایی که در آن بود، از آموختن اثر و خبری نداشت. محور آموزش معلم بود و همیشه همین طور است. اما طبیعی بود که او هرچه را میدانست و میخواست به ما یاد میداد و ما البته نمیدانستیم چه چیزی هست که ما نمیدانیم که بپرسیم. اگر چیزی را میپرسیدیم و معلم آن را به خوبی، با حوصله، با زبانی که ما بفهمیم جواب میگفت. در کلاس، در مدرسه آرزوی خودمان را برآورده میدیدیم.
عابدی اضافه کرد: امروز که پس از سالها، از دانش گسترده، از تازههای علمی، از موشکافیهای حیرتانگیز استاد خانلری، زرینکوب، زریاب، شهیدی، مهدوی دامغانی یاد میکنم، در ذهن و خاطر خودم اسم عزیز آن بزرگان را در هالهای از احترام میبینم و بیدلیل نیست. یکی از بزرگان معاصر سعدی از او تفاوت بنیآدم و دیو را پرسیده بود و سعدی جواب داده بود. ایشان خوب خوانده بودند، عاشقانه خوانده بودند، بسیار خوب خوانده بودند، علم را از آن خود کرده بودند، عزت علم خود به خود آنان را پرورانده بود. و ما از دیرزمان، از همان کودکی، معلمی عالم را دوست میداشتیم، با این که مثل امروز واقعاً نمیدانستیم که چه چیزهایی هست که نمیدانیم و چه چیزهایی هست که او میداند. در آن سالها، بعضی از معلمان ما کار خود را بسیار جدی میگرفتند. ظاهراً این «جدی» معنی را نمیرساند. اصلاً معلمی زندگی و بهتر بگویم، وجود آنها بود. با معلمی، با تعلیم عاشقی میکردند. ذهن، زبان و کارشان معلمی بود. معلوم است معلمی هم مثل هر کار دیگر سختیهایی داشت، به قول امروزیها، حاشیههایی داشت، نارضایتیها برمیانگیخت، ممکن بود، چه بسا که شکایتهایی را بر زبان معلم بیاورد. آدمیزاده را از کار خود خسته کند. عالم معلمهای عاشق عالم دیگری بود. کمترین نارضایتی و شکوه از ساحت آنها دور بود. آخ، مباد که من کلاسهای عاشقانه آن مرد جدی و بزرگوار و سختکوش دانشگاه اصفهان را فراموش کنم استاد جلیل دوستخواه را میگویم. استاد در کلاس، در بیخودی خود، پهلوانی میکرد. در اظهارنظر دارای اطلاعات مستند، عرضة یافتههای جدید، مثل اینکه از حیثیت و شرف معلمی خودش دفاع میکرد. بگذارید، برای لحظاتی گوش خسته خود را با یاد صدای او شیرین کنم. شاید نه، یقین دارم، اینان، این بزرگان، این معلمهای بزرگ به ارزش و اهمیت معلمی صادقانه معتقد بودند، و به آن ایمان داشتند. چطور همیشه و پیوسته و بیشتر از شاگردان خود در تحقیق و مطالعه بودند. یکی از همکاران مشترک و فقیه ما، معلم خود، استاد نجیب و صادق دکتر سیدرضا انزابینژاد در نامهای برای استعفا از معلمی نوشته است، میگوید: اگر ده بار دیگر به دنیا بیایم و در انتخاب دهها شغل و شیوة آسان و پرحشمت و درآمد مخیر کنندم، باز کلاس سرد در زمستان و گرم در تابستان و گچ و تخته سیاه را بر همه ترجیح خواهم داد. خلاصة سخن این که پس از سی سال همکاری، به این دلایل من استاد دکتر عباس ماهیار را دوست دارم.
سپس علی دهباشی متن پیام تقی پورنامداریان را برای حاضران خواند: از اینکه به سبب نبودن در تهران در زمان بزرگداشت دوست عزیزو دانشمندم نتوانستم در آن مجلس شرکت کنم، بسیار متأسفم. بنده این سعادت را داشته ام که در دوره تحصیل در مقطع دکتری رشته ادبیات فارسی با استاد ارجمند آقای دکتر ماهیار همکلاس باشم. آقای دکتر ماهیار را بنده نخستین بار در دفتر جناب آقای دکتر مهدوی دامغانی شناختم. کلاس درس تفاسیر قرآن در محضر استاد دانشمند و بزرگوار، هر هفته در دفتر کار ایشان برگزار می شد. در آن دوره شش نفر از همکلاسی های من و از جمله استاد ماهیار، آذربایجانی بودند و استاد مهدوی، استادانِ آنان را در دانشگاه تبریز می شناخت و بخصوص به استاد ماهیار با چشم ارادت و قبول می نگریست. اما به بنده، که از پژوهشکده فرهنگ ایران به دانشگاه تهران رفته بودم، به چشم انکار نگاه می کردند. چون در همان کلاس، مراتب فضل دکتر ماهیار بر من آشکار شده بود، با ایشان بیشتر هم صحبت بودم و ایشان همیشه مرا نصیحت می کرد که از حرف های استاد ناراحت نشوم؛ چیزی نگویم تا کم کم نظر ایشان عوض شود که البته خیلی گوش نکردم و گفتم و نظر استاد هم عوض شد. به هر حال کلاس های درس استادِ معظم دکتر مهدوی سبب شد که بنده، دوستی دانشمند چون آقای دکتر ماهیار پیدا کنم و بعدها این فرصتِ مغتنم را داشتم که از دانش و فضل ایشان در ملاقات های گوناگون برخودار شوم. استاد ماهیار بسیار جدی، دقیق النظر و دارایِ وجدان علمی و حُسنِ محضر است. آثار ایشان قابل اعتماد و بخصوص در حوزه خاقانی شناسی بسیار ارجمند و معتبر است. همیشه آرزو داشته ام رساله دکتری ایشان که «تصحیح دیوان اثیرالدین اخسیکتی» بوده است، چاپ شود و همگان از آن استفاده کنند. بی شک تحقیق ایشان در این زمینه هم مثل دیگر آثارشان بسیار دقیق و فاضلانه خواهد بود. آرزو دارم که خداوند به ایشان عمر طولانی بدهد تا خدمات فرهنگی ایشان همچنان ادامه یابد.
پس از خواندن این نامه نوبت به سعید حمیدیان رسید که ابراز خوشحالی کرد که اکنون دانشجویان عباس ماهیار از اساتید به نام کشور هستند و سپس متن پیام محمود فتوحی هم قرائت شد: چشمم که افتاد به پوستر نکوداشت دکتر عباس مهیار در شب بخارا. ذوق زده شدم. شبهای بخارا سنت والایی است در نکوداشت بزرگان. بخارا را زیبنده است که شبی خاطرهانگیز را به نام استاد ما دکتر عباس ماهیار آذین بندد. ماهیار از معدود معلمانی است که در طول ۴۳ سال شاگردیام هیچگاه طنین صدا و رِنگ جملاتش از ضمیرم نرفته است. او برای ما شاگردان دهۀ شصت نمود یک استاد نبیل و اَدیب اَریب است. بشکوهی و اُبُهّت استادی را همچنان در او تجسم میکنم.
میآید، مینشیند پشت میز، سیاهۀ حضور و غیاب را میگشاید: خانم امینی، فاطمه ایلخانی، ایوب تقوی، محمد چراغعلیزاده، فاطمه حاجمزدارانی، علیرضا حکمآبادی، محمود خجسته، ماهرخ خوئینی، عصمت ذوالفقاری، محسن زمردی، حمیرا سلاجقه، پروین شادرویمنش، محمد عارفی، سوسن غلام، محمد فتوحی، محمود فلاحتی، هادی کردحیدری، جواد کریمی، علی محلاتی، حمید موسوی، حمیرا نعیمی، احمد نقابی، عفت نقدی بادرودی، حسین، … هر کدام از شهری و حالا در گوشهای از قلمرو فارسی معلمی میکنند. شاید هم بازنشستگانند.
از بالای فریم عینک(این روزها من هم کمکمک چنان نگاه میکنم) دقیق میشد در چهرۀ هر نامی که میخواند. انگار بایدیقین کند که خود محمود فتوحی است؛ کسی نیامده به جایش حاضر بگوید. بعد درس میپرسیدیا تکالیف را بر میرسید. هر درسی که او ارائه میکرد میشد سختترین درس تحصیلی ما. هر زنگی به رنگی حکایتی خاص داشت.
محمد رضا ترکی سخنران بعدی این نکوداشت بود که چنین گفت: خاقانی یک وقتی گذرش به نزدیک تهران افتاده بود و بیمار شده بود. بعد آن شعر معروفی که «خاک سیاه بر سر آبوهوای ری» را گفته بود. من تصور میکنم اگر حالا خاک برای ایشان خبر نبرد، اگر این روزهای آبوهوای ری را میدید، احتمالاً حرفهایی میزد که اصلاً دیوانش دیگر قابل چاپ نمیشد! استاد ماهیار برای ما و نسلِ ما یادآور خاقانی است؛ یعنی ما شاید عادت کردیم که شکوه و هیمنة خاقانی را در سیمای ایشان و در آثار ایشان ببینیم. به نظرم در این وقت اندکی که در اینجا هست، مروری بتوانیم بکنیم بر کل ماجرای خاقانیشناسی در روزگار ما؛ یعنی از ابتدای این قرن؛ از ۱۳۰۰ تا امروز. در این ایام الی یومنا هذا مجموعة کارنامة خاقانیشناسی روزگار ما شامل صد کتاب میشود. یعنی صد کتاب از ۱۳۰۰ تا امروز. مجموعة مقالاتی که در یکی دو دهة اخیر نوشته شده، برابری میکند با تمام مقالاتی که در دورههای پیش از این بوده است. در عرصة کتاب از ۱۳۰۰ تا امروز ما صد کتاب داشتهایم.
ترکان در ادامه افزود: در عرصة رسالهها هم حدود دویستوبیست رساله که عمدتاً در همین دو دهه[اخیر] نوشته شده؛ یعنی ما در این دو دهه شاید یک نوع تحول هستیم. از حدود هفتصد مقاله هم در حدود چهارصدوهفتاد مقاله در این دو دهه منتشر شده است. سهم استاد ماهیار در این جریان از لحاظ کمّی، جایی برای بحثکیفیت عجالتاً نیست از مجموعة آن صد کتاب، ده کتاب از مهمترین آثار به ایشان تعلق دارد. به نظرم رقم خیلی قابل توجهی است. البته این کتابی که در عرصة نجوم نوشتهاند هم عمدتاً به کار خاقانیشناسی میخورد. شانزده مقاله و چندین و چند مصاحبه از ایشان مطرح شده و[در] رسالههای متعدد حداقل ده پایاننامه امضای ایشان بهعنوان استاد راهنما هست. این به لحاظ کمّی آمار قابل توجهی است و نقش ایشان را به صورت جدّی مطرح میکند که بهویژه در این دو دهه ایشان به صورت خیلی فعالی ظهور داشتند و تجلّی ایشان خیلی چشمگیر است.
وی ادامه داد: اما فارغ از این آمارها و بحثهای کمّی، سهم عمدة استاد در شاگردپروری ایشان است. این را دیگر با هیچ عدد و رقمی نمیتوان سنجید. به نظرم میآید که کسانی که در روزگار ما در این عرصه سخنی دارند و حرفی میزنند و تحقیقی میکنند، از نسل جوانتر، یا مستقیم و بیواسطه شاگرد ایشان بودهاند یا درواقع مثل ما که روزگار این توفیق را به ما نداده که مستقیم از محضر ایشان استفاده کنیم، از طریق آثار ایشان بهرهمند شدهاند و میشوند. به هر حال، حضور استاد ماهیار در این عرصه به نظر میرسد که خیلی جدی است و بدون تلاشهای علمیِ ایشان این عرصه نمیتوانست این رونق را پیدا کند. خاقانی همیشه شاعرِ خواص بود و هست و البته از اقبالِ بلندش بوده که خیلیها به سراغ خاقانی نیامدهاند. خیلی از آنهایی هم که رفتهاند، اکثراً سپر افکندهاند و دستوکیسهتهی برگشتهاند؛ نه اینکه اینها آدمهای کمفضلی بودهاند و توانایی علمی نداشتهاند که وارد این عرصه شوند؛ او پهلوان بزرگی بود. هر کسی این قدرت و شوکت علمی را نمیتواند داشته باشد که وارد این عرصه شود. استاد ماهیار اگر توانستهاند در این عرصه موفق بشوند، راز و رمزی در اینجا هست. در آثار ایشان چیزی که مهم است و شاید از نقاط موفقیت ایشان باشد، این است که ایشان خیالبافی نمیکند. خیلی از کسانی که در این عرصه حرف زدهاند، رسماً قصه نوشتهاند، خیالبافی کردهاند، تخیلات خودشان را نوشتهاند؛ به قول بعضی از اهل منبر، «زبانِ حال» بیان کردهاند که زبان حال خاقانی اینچنین بوده، ما فکر میکنیم شاید اینچنین گفته باشد، بیشتر به نظر میرسد که… مستند حرف نزدهاند. ایشان یا چیزی نفرمودهاند، یا اگر فرمودهاند، مستند بوده. این یکی از نقاط برجستة کار ایشان است. ایشان هم نگاه کلنگر دارند به خاقانی و دیوان خاقانی و آثار او و هم درواقع در کنار آن کاملاً نگاه جزئینگر. گاهی مضایق سخن و نکات دقیق را با دقت تمام مطرح میکنند؛ در عین حال به دانشجو آن منظر کلی را هم میدهند؛ یعنی معمولاً در آغاز هر قصیدهای و در شروع کار یک نگاه کلی به دانشجو میدهند و بعد نکات کلیدی قصیده را برای دانشجو میدهند. از نمونههای موفق این کار در کتاب «مالک ملک سخن» هست که به نظرم میآید که خیلی ایشان در این عرصه موفق بودهاند. شاید راز و رمز اصلی توفیق استاد این است که جناب استاد ماهیار از دل همان فرهنگی بیرون آمده که خاقانی بیرون آمده. خیلیها هستند که میخواهند از بیرون نگاه کنند به کمک چند نظریه که معلوم نیست خودشان آن را فهمیدهاند یا نه. اینها معمولاً چیزی به دست نمیآورند. ما یک جریان اصیل سالم تحقیقات ادبی داشتیم که از استاد فروزانفر، همایی و امثال اینها و استادان حاضر در این جمع، استاد شفیعی[کدکنی]، جناب آقای دکتر عابدی، جناب آقای دکتر ماهیار و دیگران، این یک جریان سالم محققانة با یک نگاه علمی و برآمده از خود متون فارسی هست. متون فارسی را باید با همان فرهنگی فهمید و درک کرد که خود این شاعران و بزرگان ما از دل آن بیرون آمدند. خاقانی از دل یک فرهنگی بیرون آمد که از دل همان سعدی و حافظ آمد. ما هرگز نباید بین اینها[تفاوت قائل شویم]. «لانُفَرِّقُبَیْنَأَحَدٍمِنْرُسُلِهِ». به یک معنا، اینها یک کلیت را بیان میکنند. خیلی آدم باید دوبین و احول باشد که مثلاً بین مولوی و حافظ یا فردوسی و حافظ جدایی ببیند. به دو شیوه، اینها را قلمروهای مجزّا و جزیرههای جدا ببیند. اینها اهل یک قبیلهاند. باید تمام این متون را با نگاهی تجزیه و تحلیل کرد که از دل همین متون برآمده. ما دیدگاههای جدید و برآمده از نقد ادبی جدید را نفی نمیکنیم. اینها هم کمک میکند، اما بدون اینکه کسی ادبیات خوانده و فهمیده باشد و از راه همان عرصهای که خود این بزرگان پرورش پیدا کردهاند و از دل همان فرهنگ برنیامده باشد، دچار چیزی میشود که ما اسمش را «ژورنالیسم ادبی» میگذاریم. چیزی که در این چند دهة اخیر متأسفانه با آن درگیر بودیم و نتوانستیم گاهی حق مطلب را ادا نکردیم. من همیشه احساس میکنم که خاقانی خیلی شانس آورده. شاعری بوده که فهمیدن سخن او دشوار است؛ اگر مثل سعدی یا بعضی شاعران دیگر بود که برخی توهّم فهمیدن سخنان او را پیدا میکردند، به نظر میرسد که بر او همان میرفت که بر بعضی از بزرگان ما در این چند دهه رفت که حکایتش باید در وقت دیگری مطرح شود.
سپس پیام های ویدئویی حسن انوری و دکتر حکیمه دبیران پخش شد و در ادامه عبدالحسین فرزاد شرح مبسوطی داد از شیوه تدریس دکتر ماهیار و خاطراتی را که از او داشت؛ بازگو کرد. حاجیان نژاد هم از نقش ماهیار در تربیت دانشجویان آن روز که شماری از آنان استادان امروزی هستند روایت کرد.
در پایان کیک تولد ماهیار بریده شد و او با دانشجویان دیروز خود و جمع حاضر سخن گفت: من دیگر زبانم بسته شد. آنقدر از من گفتید که خیال کردم کس دیگری را میستایید. بابا من همان ماهیارم. در سر کلاسها حاضر میشوم، تا میتوانم با بچهها حرف میزنم و این حرف زدنها هم ثمره داده است. تشکر میکنم از مسئولان موقوفات افشار که این کار را فراهم آوردند؛ این مسئله را فراهم آوردند. تشکر کنم از استادان عزیز که بر بنده منّت نهادند و تشریف آوردند اینجا. چطور من از دکتر عبدالحسین فرزاد یاد نکنم که مدتها با هم بودیم، عمرها با هم سپری کردیم و همهاش جای شکرگزاری دارد.
نمایشگاهی از کتابهای دکتر عباس ماهیار نیز در کانون زبان فارسی برپا بود.